شناخت ( کل ـ جزء )

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

کلیدواژه‌های خویشاوند (مفهومی)

عنصر ـ رابطه، سيستم ـ محيط، سامان ـ آشوب، مرز ـ افق

تعریف کوتاه و فشرده

اصل کل: هستی کلیتی یکپارچه و یگانه است که توسط ذهن ما به زیرواحدها و اجزای تفکیک‌پذیر و متمایز تقسیم می‌شود. مرزبندی‌هایی که زیرواحدهای کل هستی را از هم جدا می‌کنند، آفریده‌هایی ذهنی هستند که از نیازهای عملیاتی شناسنده سرچشمه می‌گیرند، نه سرشت ذاتی هستی. شبکه‌ی چیزها و رخدادهایی که در نظمی سراسری از این دست می‌گنجند،‌ یک کل دانسته می‌شوند و زیرسیستم‌های تفکیک‌پذیر و خُردِ ملموسِ گنجیده در آن هم‌چون جزء فهمیده می‌شوند.

پيش داشت جزء‌انگاری: واقعی فرض کردن مرزبندی‌های بازتابانده‌شده بر کل، و پذیرش این تلقی که کل چیزی جز حاصل جمع اجزایش نیست. فرضِ این که کوچک‌ترین جزءِ هر هستنده‌، واقعی‌ترین و اصیل‌ترین سطح از توصیفِ آن است.

تله‌ی بندو: برابر است با تحویل‌گرایی در روش‌شناسی علمی جدید، یعنی نادیده انگاشتنِ روابط به سودای دستیابی به توصیفی دقیق از عناصر. فرو کاستنِ‌ نظم‌های برآمده از کلیت سیستم‌ها، به اجزا و عناصر تشکیل‌دهنده‌ی آن. کوچک‌ترین ذره‌ي برسازنده‌ي‌ سیستم را واقعی‌ترین بخشِ آن پنداشتن.

راهبرد جاماسپ: همان رویکرد سیستمی است،‌ یعنی ترکیب کردن اهمیت عنصر و روابطه. تأکید بر این‌که سیستم‌ها از مجموعه‌ای از عناصر و روابط تشکیل یافته‌اند که هیچ‌یک بدون دیگری معنا ندارند. تحلیل روندهایی که نظم‌های کلان را بر اساس روابط هم‌افزایانه‌ی میان اجزای سطح خردتر پدید می‌آورد. اندیشیدن به ویژگی‌های تحویل‌ناپذیر و غیرقابل چشم‌پوشیِ کل، بدون نادیده انگاشتن زیرساخت‌های آنها در اجزا.

تعریف تفصیلی

تصویر، فایل صوتی، یا فیلم

مراجع