سازگاری
سازگارى (Adaptation) عبارت است از رفع تنش از راهِ طرد كردن وضعيت موجود و حركت به سوى وضعيت مطلوب. در اين وضعيت كاركرد بر ساختار و كنش بر رخداد چيره مىشود.
دومين راه براى چيرگى بر تنش، آن است كه وضعيت مطلوب به رسميت پذيرفته شود و فاصلهاش از وضعيت موجود درك شود. در اين شرايط، سيستم پويايى خود را حفظ خواهد كرد و جذبكنندهاى را كه در اختيار دارد، رها مىكند تا جذبكنندهى مناسب بعدى را تصاحب كند. در چنين سيستمى، كاركرد در وظيفهى به حركت در آوردن ساختار كامياب مىشود. پس وضعيت موجود طرد مىشود تا سيستم به سوى وضعيت مطلوب حركت كند. پس خطراهه به پيمودنِ آزادانهى فضاى حالت ادامه مىدهد. اين حالت را سازگارى مىناميم.
براى اين كه بحث كمى عينىتر شود، به اين چند مثال توجه كنيد.
فرض كنيد كسى كه با يك مسألهى عاطفى روبهروست - مثلاً با همسرش دعوا كرده! - و به اين دليل تنشى را در سيستم روانىاش تجربه مىكند. چنين سيستمى مجموعهاى از رخدادها - فحش و فحشكارى با همسر، كتككارى، قهر، و... - را تجربه كرده و حالا مىخواهد با كنشى از بارِ اين تنش بكاهد. او دو راه را در پيش خواهد داشت:
- اگر اين آدم بتواند خودش را متقاعد كند كه آنچه انجام داده هيچ ايرادى نداشته و خيلى هم به نفعش شده و هيچ مشكلى هم پيش نيامده و دنيا در بهترين وضعيت خودش قرار دارد، دست به گريز زده است. چنين كسى هيچ رفتار هدفمندى در رابطه با رخدادهاى تنشزاى بيرونى انجام نخواهد داد، و احتمالاً خواهد کوشید به زندگی عادیاش ادامه دهد، در حالی که تنش یادشده همچنان در این زندگی لانه کرده و بر آن سنگینی میکند.
- از سوى ديگر، اگر اين آدم دليل ناراحتىاش را به درستى بشناسد و آن را وارسى كند و بهترين حالت ممكن را تصور كند و براى دستيابى به آن تلاش كند، در راستاى سازگارى كوشيده است. در این حالت زندگی فرد، پیش و پس از بروز تنش، متفاوت خواهد بود. بعد از رویارویی با تنش، صرف نظر از این که نتیجه و دستاورد چه باشد، تنش به شکلی در کنشهای فرد هضم و جذب خواهد شد و بنابراین دیگر به صورت تنشِ اولیه وجود نخواهد داشت.
يك مثال ديگر: اروپاييان هنگامى كه در قرن سيزدهم با طاعون همهگيرى روبهرو شدند، آن را ناشى از خشم الهى پنداشتند و وضعيت موجودشان را پذيرفتند و كوشيدند نظم سابق زندگى خود را حفظ كنند. در نتيجه حدود يك سوم جمعيت اروپا در اثر طاعون از بين رفت و كل ساخت اجتماعىشان از هم فرو پاشيد. همين اروپاييان هنگامى كه بيمارى ايدز و خطر همهگيرىاش را شناختند، كوشيدند تا راههایى براى درمان يا پيشگيرى از آن بيابند. واكنش جامعهى اروپايي به طاعون از جنس گريز، و به ایدز از نوع سازگارى بوده است.
تاريخ انديشه انباشته از نام كسانى است كه بسته به انقلابى يا محافظهكار بودنِ ديدگاهشان، گريز يا سازگارى را تبليغ مىكردند.يكى از كسانى كه چارچوبى فلسفى براى دفاع از گريز طراحى كرده، فيلسوف مشهور فرانسوى لايبنيتس است. اين رياضيدان و فيلسوف برجسته معتقد بود كه جهان همواره در بهترين وضعيت ممكن خود قرار دارد، چرا كه قوانين عقلمدارانهى طبيعت بهترين شكلِ ممكن را به آن بخشيدهاند. يكى از كسانى هم كه با دفاع از سازگارى او را نقد كرد وُلتر بود. ولتر كتاب سادهلوح را بر مبناى شخصيتى به نام دكتر پانگلوس نوشت كه تمام بلاها و حوادث ناگوارِ ممكن بر سرش مىآمد اما در باورش به اين كه جهان بهترين وضعيت ممكن را دارد، خللى وارد نمىآورد. ولتر در برابر لايبنيتس، نمايندهى سازگارى در برابر گريز است.
سيستمهايى كه از تنش مىگريزند، در نهايت سريعتر از سيستمهاى سازگارشونده در برابر فشار محيط از پاى درمىآيند. يك دليل عمدهى اين مطلب هم پويايى بيشترِ سيستمهايى است كه سازگارى را برمىگزينند. سيستمهاى گريزنده مىكوشند خود را در اطراف جذبكنندهایى تثبيت كنند كه، مثل همهى جذبكنندههاى ديگر، خصلتى موقتى دارد و تنها براى شرايط خاصى ارزشمند است. به همين دليل هم با از ميان رفتن آن شرايط و رويارويى با جذبكنندهى خطرناكِ تعادل با محيط، موجوديت خود را از دست مىدهند.