كنش

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو


كنش (Action) رابطه‌ای است كه با مجموعه‏‌اى از عناصر مرتبط باشد و به عنوان واحد كاركردى سيستم عمل كند.



رخداد، با وجود نقش مهمش در ساختار، ارتباط چندانى به كاركرد ندارد. كاركرد پديدارى زمان‏مند و ارتباط محور است و بنابراين عنصرى مانند رخداد نمى‌‏تواند در آن تأثير گذارد. واحد سازنده‌‏ى كاركرد، ارتباطى است كه توسط عناصرى احاطه شده باشد. به عبارت ديگر، معكوس آنچه كه در مورد رخداد تعريف می‌شود را مى‏‌توانيم براى شناسايى واحدهاى سازنده‌‏ى كاركرد بيان كنيم.

كاركرد امرى هدفمند و جهت‏‌دار است كه رفع تنش و رساندن وضعيت موجود به مطلوب را آماج مى‏‌كند. به همين دليل هم واحد سازنده‌‏ى كاركرد را كنش مى‌‏ناميم. كنش، رابطه‌‏ايست كه با مجموعه‏‌اى از عناصر مرتبط باشد و به عنوان واحد كاركردى سيستم عمل كند.

كنش، برخلاف رخداد زمان‏مند است و به سير زمانى خاصى وابسته است. به همين دليل هم در پيوند با عناصر ويژه‌‏اش حالتى منحصر به فرد و تكرارناشدنى پيدا مى‏‌كند. رخداد مى‏‌تواند بيشمار بار تكرار شود، اما هر كنش تنها يك بار در سيستم ايجاد مى‌‏شود. اگر بار ديگر رابطه‏‌اى مشابه با عناصرى مشابه در سيستم توليد شود، تنها به صرفِ دگرگون شدن وضعيت سيستم در محور زمان، آن كنشِ قبلى تكرار نخواهد شد. به اين ترتيب كنش‌ها مى‏‌توانند به هم شباهت داشته باشند، اما هر كنشى به خودىِ خود تكرارناپذير است.

برخلاف رخداد، كنش در محيط وجود ندارد. كنش وابسته به ساختار است و از دل روابط درونى ساختار بيرون مى‌‏جوشد. رابطه، چيزى نيست كه مستقل از زمينه‏‌اش تعريف‏‌پذير باشد، به همين دليل هم كنش حادثه‏‌ايست كه تنها در سيستم و در ارتباط با ساير كنش‌ها معنى پيدا مى‏‌كند. پيوند محكم كنش با ساختار، همان چيزى است كه ارتباط درونى و همبستگى كاركرد و ساختار را ممكن مى‏‌سازد. سيستم‏ها از راه رخداد از محيط تأثير مى‏‌پذيرند و با كنش بر آن اثر مى‏‌كنند. رخداد فشارى است كه محيط به ساختارِ سيستم وارد مى‏‌كند، و كنش پاسخى است كه كاركرد سيستم به محيط مى‏‌دهد.

دانشمندان تا اواخر قرن نوزدهم قادر به تفكيك مفهوم كنش از رخداد نبودند. به همين دليل هم دو نوع اشتباه رايج بود:

نخست آن كه كنش‌هاى سيستم را به مثابه رخدادهايى صادر شده از محيط تلقى كنند. اين نگرش كسانى بود كه به نوعى از ماشين‏‌انگارى دكارتى معتقد بودند و فكر مى‏‌كردند سيستم‏هاى پيچيده چيزى جز ماشين‌هایى بغرنج نيستند كه نسبت به محرك‌هاى بيرونى، پاسخ‌‌هایى تعيين شده و سرراست نشان مى‏‌دهند.

دومين خطا، آن بود كه رخدادها را كنش فرض مى‏‌كردند و بنابراين براى محيط كاركرد قائل مى‏‌شدند. اين اشتباه از آنجا سرچشمه مى‌‏گرفت كه محيط، به دليل رفتار تنش‏‌آميز خود، سيستمى عظيم با رفتارى معمولاً خصمانه پنداشته مى‌‏شد. اين در حالى است كه كاركرد، ويژه‌‏ى سيستم است. محيط با خودش در حالت تعادل قرار دارد و بنابراين مفاهيمى مانند تنش برايش تعريف‏‌پذير نيستند. محيط، سيستمى نيست كه براى چيرگى بر تنش كاركرد‌هایى را ايفا كند. تنها ساختارى متكثر و آشوبناك است كه با رخداد‌هایش بر سيستم‏ها تنش وارد مى‏‌آورد. اشتباه دومى كه ذكرش گذشت، به نسخه‌‏هاى گوناگونى از جان‏‌انگارى منتهى مى‏‌شد. تياردوشاردن كه اعتقاد داشت نيرويى پيشازيستى كل جهان را به سوى انباشت اطلاعات و آگاهى بيشتر پيش مي‌برد، در اين مورد به ماركسِ غايت‌‏انگار شباهت داشت. هر دو محيط (جهان پيشا-زنده، تاريخ، و...) را چيزى هدفمند و هوشمند فرض مى‌‏كردند كه كاركردى غايت‏گرايانه (مانند آگاهى، عدالتِ طبقاتى، و...) را برآورده مى‌‏سازد.

در سیستم‌های پیچیده‌ي خودمختاری که مرکزی درونی برای تنظیم کنش دارند و به شکلی برنامه‌ریزی شده به تنش‌ها پاسخ می‌دهند، می‌توان بین کنش و عمل هم تمایزی قایل شد. کنش رفتاری هدفمند و برنامه‌دار است که در پیوند با سایر رفتارهای سیستم و در رویاروییِ‌ مستقیم با تنش صادر می‌شود. در حالی که عمل واکنشی است که از تاثیر تنش بر سیستم بر می‌خیزد. به عبارت دیگر، عمل رفتارِ خودِ سیستم نیست، ‌بلکه به نوعی ادامه‌ی عاملِ تنش‌زای بیرونی است که در برخورد با ساختارِ سیستم انعکاس یافته است. پس عمل رفتاری پراکنده، پا در هوا، بی‌هدف و منفعلانه است که بیشتر به واکنش ساختار نسبت به تنش مربوط می‌شود. در مقابل، کنش عبارت است از رفتاری سنجیده که در پیوند با سایر رفتارهای سیستم قرار دارد و بنابراین بیشتر امری کارکردی است. کنش، در نتیجه، بخشی از یک سیستمِ رفتاریِ یکپارچه و سازماندهی شده است، در حالی که عمل چنین نیست.