ارتباط منش ها با دستگاه عصبی
منشها، با وجود ارتباطشان با دستگاه عصبى، به هيچ عنوان، ارتباطی سرراست و يک به يک با عناصر نورونى برقرار نمی كنند. سطح نورونى و عصبى، در واقع، لايه اى متفاوت از پيچيدگى است و در آنجا نشانى از منشها نمى توان يافت. همانطور كه در سطح زيستشناختى، اثرى از نهادهاى اجتماعى و كنشهاى متقابل نمادين وجود ندارد. به عبارت ديگر، منشها و نورونها، به دو سطح متفاوت سلسله مراتبی و دو مقياسِ متمايزِ پيچيدگی تعلق دارند. يک چيز فراگير و عام وجود دارد، كه در يک مقياس و با يک درجه ى درشتن مايى در آن نورونها را مى توان ديد، و در يک مقياس ديگر منشها را.
منشها شبكه اى پويا و خودبسنده اند كه بر روى شبكه ى عصبى سوار مى شوند، اما ارتباط يک به يكى با واحدهاى تشكيل دهنده ى اين سيستم زيستى برقرار نمى كنند. بنابراين آنچه منش انتقال يافته از مغز «من» به ديگرى را يگانه مى سازد جايگاهش بر شبكه ى عصبى يا الگوى شليک فلان نورون خاص نيست، كه معناى مشتركى است كه در اين دو مغز توليد مى كند.
تنها چيزى كه در مورد جايگاه منشها بر مغز مى توان گفت، آن است كه مغز و منشها شكلى از تخصص يافتگی زمانى- مكانى را در ارتباط با هم شكل داده اند. اين به آن معناست كه وقتى صحبت از منشى مانند موسيقى مى شود، مى توانيم ادعا كنيم كه محل پردازش و رمزگشايى/ رمزگذارى آن در ناحيه ى گيجگاهى نيمكره ى راست مخ است. اما در همين ناحيه ميليون ها نورون وجود دارند و سخن گفتن با دقتى بيشتر در مورد محل حفظ و نگهدارى يک منش خاص ناممكن است.
با وجود عدم قطعيت بزرگ حاكم بر جغرافيا و مكانشناسى منشها در مغز، در مورد زيرواحدهاى كاركردى دستگاه عصبى و ارتباط آن با منشها چيزهاى بيشترى مى توان گفت. گفتيم كه منشها ظهور واقعى خود را مديون زمينه اى عصبى هستند كه تداوم و اثرشان بر رفتار را ممكن مى سازد. سيستمى كه منشها در آن ذخيره مى شوند، حافظه نام دارد. عصبشناسان چندين نوع حافظه ى متفاوت را از هم تميز داده اند، تنها برخى از انواع آن است كه براى نگهدارى منشها تخصص يافته است.