تمایز زبان از عقل

از ویکی زروان
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۹ توسط Mehrdad.akhavan (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

ناگفته پیداست که، بنا بر تصویری که از عقلانیت و زبان ترسیم شد، این دو پدیدارهایی کاملا متمایز قلمداد می شوند.

الف)‌ عقلانیت نظامی درون بین و خودجوش است که برای مدیریت فرد در جهانی پیش بینی ناپذیر تخصص یافته است. پس کارکرد اصلی آن، نظارت بر من و وارسیِ رفتارهای من است و سازگار کردن شان با تغییرات جهان. مجرای تولید معنا در آن، شکست تقارنِ مبتنی بر حدس و رفتار است که می تواند مستقل از همتای خویش، به عقلانی رفتارکردنِ سیستم فرد بینجامد.

ب) زبان، در مقابل، چیزی اجتماعی است. شالوده ی اولیه ی تکامل آن بر ذهنی پیچیده و عاقل مبتنی است، اما می تواند پس از شکل گرفتن از آن جدا شود و چنانکه در زبان های رایانه ای می بینیم، برای اندرکنش نظام های غیرعاقلِ پردازنده ی اطلاعات نیز به کار گرفته شود. زبان، برخلاف تفکر، پدیداری معطوف به بیرون و بیناسیستمی و برونگراست.


زبان، در ذات خود، رخدادی دوسویه است. بر خلاف عقلانیت، از اندرکنش من و من پدید نمی آید و معطوف به درون نیست. پیدایش آن در انسان، مدیون اندرکنش با سیستم عاقل دیگری است که از قواعدِ عقلانیتِ طبیعیِ مشابهی پیروی کند. در برخورد من با دیگری است که زبان تولید می شود و برای تنظیم رفتار من و دیگری است که این چنین می بالد و رشد می کند.

من برای حدس زدنِ رفتار جهان، می تواند به عقلانیتِ طبیعیِ بسنده کند؛ چراکه جهان در برابر رفتارِ من، چشمداشت خاصی را تولید نمی کند و تفسیر عاقلانه ی خاص خود را دستمایه ی واکنش به من قرار نمی دهد.

عقلانیتِ من در برخورد با جهان، با کلیتی خنثا و بیطرف روبه روست. کلیتی که محور رفتار درونی خودآگاهانه ای ندارد و مانند دیگری رفتار خویش را بر مبنای حدس های خود از آینده ی جهان تنظیم نمی کند.

ارتباط با دیگری اما، داستان دیگری دارد. دیگری یک نمونه ی بیرونی از من است؛ همچون من خودآگاه و عاقل است و بر مبنای حدسها و انتخاب های خاص خودش تقارن را می شکند. من نه تنها در زیستجهان خویش در مقام من بازنمایی میشود، که در زیستجهان دیگری نیز به مثابه دیگری ظهور می یابد. از تداخل این دو نظام انتخابگرِ عاقل است که صفت های پایه ی مشترک میان من و دیگری نمودار میشود و استقرار می یابد. من برای کنارآمدن با دیگری است که زبان را درونی می کند، تا نیاز به تنظیم حدس های دوجانبه ی من و دیگری در مورد همدیگر را بر آورده سازد. من باید در مورد رفتار آینده ی خود دیگری را مطمئن کند و از سوی دیگر از واکنش های دیگری نیز خاطرجمع گردد. پس زبانی پیچیده برای انتقال اندیشه ها و تثبیت تفسیرها و توجیه ها درباره ی کردارها میان من و دیگری رد و بدل می شود.