سطح فرهنگى: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۶: سطر ۶:
 
   
 
   
  
[[پیچیدگی، معیاری بیرونی و رسیدگی پذیر]]
+
[[شباهتهای بنیادین فرهنگها]]
  
پس '''نخستين''' گزاره ى مورد پذيرش [[نظريه ي منشها]] در مورد فرهنگ، آن است كه معيارى بيرونى و رسيدگى پذير به نام پيچيدگى وجود دارد كه نظام هاي فرهنگى به صرفِ [[خودسازمانده]] و [[خودزاينده]] بودنشان، در شرايط هنجارين آن را به تدريج در خود افزايش مى دهند.
 
  
[[اشتراک دوم فرهنگها، چهار لایه فراز]]
 
'''دومين''' موضع گيري به قضيه ى شباهت زيربنايى فرهنگ ها به هم مربوط مى شود. چنان كه گذشت، نظريه ى منشها يک ساختار يكسان و مشترک را براى تمام عناصر فرهنگى - مستقل از دوره ى تاريخى و موقعيت جغرافيايى شان - قايل است. همچنين مجموعه اى از مبانى مشترک زيستشناختى را در پايه اى ترين سطح [[فراز]] در نظر مى گيرد كه در تمام فرهنگها مشترک هستند. اين مدل شباهت هايى بنيادى را در سطح زيستشناختى بين تمام فرهنگها قايل است، و نوعى [[همگرايى تكاملى]] را در ميان سازوكارهاى [[سازمانيافتگی منشها]] تشخيص مى دهد. اين كه تمام جوامع را می توان در چهار لايه ى فراز تحليل كرد، به اين نتيجه مى انجامد كه مبانى تحليل پذير مشتركى در تمام آنها وجود دارند. به عنوان مثال تمام فرهنگ ها خوشه هايى از منشها را براى تعريف كردن مفاهيم مسأل هزايى
 
مانند قدرت، لذت و بقا پديد آورده اند و شكست تقارن سه گانهى برسازنده ى علم، هنر، و اخلاق را تجربه كرده اند.
 
  
  
شباهت بنيادينى كه در بند قبل ادعا شد، از اشتراکِ ساختار زيستى آدميان و فراگير بودنِ قواعدِ حاكم بر سازمانيافتگی اجتماعى شان
+
يكى از فراگيرترين پژوهشهاى ميدانیِ انجام گرفته در حوزهى فرهنگ،
برمی خيزد. انسان موجودى است كه در تمام شرايط زيستىِ قابل تصور، ناچار است چند معماى اصلى را براى زنده ماندن حل كند. يعنى آدميان به حكم انسان بودن شان با موضوعات مسأله زاى مشتركى روبه رو هستند و
+
. مرداک 224 به كار مردمشناسى آمريكايى به نام مِرداک مربوط مىشود
 +
عناصر فرهنگى را در طيف وسيعى از جوامع گردآورنده/ شكارچى، كشاورز،
 +
بوستانكار و مدرن مورد مقايسه قرار داد و آنها را در نظامى منطقى
 +
ردهبندى كرد. او، در نهايت، به هفتاد و نُه جنبهى ظاهرى فرهنگهاى
 +
انسانى رسيد كه در ميان تمام جوامع مشترکاند و در هشت دستهى كلى
 +
جاى مىگيرند. مرداک اين گروههاى هشتگانه را به اين ترتيب مرتب كرد:
 +
تهيهى غذا و لباس، فنآورى ساخت خانه، اقتصاد و ترابرى، تداخل فعاليت
 +
فردى و خانوادگى، رابطهى جنسى و چرخههاى زيستى )مثالً كودكى-
 +
جوانى- پيرى(، آداب كلى رفتار فردى، مجموعهى بهداشت/ دين/ آموزش
 +
عمومى، و ساخت حاكميت اجتماعى. دستهبندى مرداک مهمترين مسائلى
 +
را كه بايد در يک جامعهى انسانى حل شوند نشان مىدهد.
 +
پذيرش اين حكم بنيادى نظريههاي عامگرا، نيز، تبصرهاى را مىطلبد.
 +
آن هم اين كه وجود اين مبناى مشترک به معناى آن نيست كه منشهاى
 +
مشتركى در فرهنگهاى گوناگون به وجود مىآيند. تمام آنچه مورد نظر
 +
ماست، پافشارى بر شباهت بنيادينِ پرسشهايى است كه جوامع گوناگون
 +
خود را با آن روبهرو مىبينند، و شباهت الگوى كلى پاسخگويى به اين
 +
پرسشهاى مشترک. شباهت الگوى تكامل پاسخها، به معناى شباهت خودِ
 +
پاسخها نيست. منشها پاسخهايى هستند كه براى سازگار كردن مردم با
 +
محيط اطرافشان تخصص يافتهاند. هر محيط و هر شرايطى نسخهى
 +
خاصى از اين پرسشهاى بنيادين را طرح مىكند و هر فرهنگى هم به  
 +
شيوهى خاص خود به آن پاسخ مىدهد.
 +
نظريهي منشها با نظريههاي نسبىگرا هم وجه اشتراكى دارد. آن هم
 +
در اينجاست كه نسبى بودن ذاتى تمام ارزشداوريها و پا در هوا بودن

نسخهٔ ‏۲۰ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۴۵

فرهنگ و منشها

مکاتب سه گانه تعریف فرهنگ

فرهنگ در نظریه منشها


شباهتهای بنیادین فرهنگها



يكى از فراگيرترين پژوهشهاى ميدانیِ انجام گرفته در حوزهى فرهنگ، . مرداک 224 به كار مردمشناسى آمريكايى به نام مِرداک مربوط مىشود عناصر فرهنگى را در طيف وسيعى از جوامع گردآورنده/ شكارچى، كشاورز، بوستانكار و مدرن مورد مقايسه قرار داد و آنها را در نظامى منطقى ردهبندى كرد. او، در نهايت، به هفتاد و نُه جنبهى ظاهرى فرهنگهاى انسانى رسيد كه در ميان تمام جوامع مشترکاند و در هشت دستهى كلى جاى مىگيرند. مرداک اين گروههاى هشتگانه را به اين ترتيب مرتب كرد: تهيهى غذا و لباس، فنآورى ساخت خانه، اقتصاد و ترابرى، تداخل فعاليت فردى و خانوادگى، رابطهى جنسى و چرخههاى زيستى )مثالً كودكى- جوانى- پيرى(، آداب كلى رفتار فردى، مجموعهى بهداشت/ دين/ آموزش عمومى، و ساخت حاكميت اجتماعى. دستهبندى مرداک مهمترين مسائلى را كه بايد در يک جامعهى انسانى حل شوند نشان مىدهد. پذيرش اين حكم بنيادى نظريههاي عامگرا، نيز، تبصرهاى را مىطلبد. آن هم اين كه وجود اين مبناى مشترک به معناى آن نيست كه منشهاى مشتركى در فرهنگهاى گوناگون به وجود مىآيند. تمام آنچه مورد نظر ماست، پافشارى بر شباهت بنيادينِ پرسشهايى است كه جوامع گوناگون خود را با آن روبهرو مىبينند، و شباهت الگوى كلى پاسخگويى به اين پرسشهاى مشترک. شباهت الگوى تكامل پاسخها، به معناى شباهت خودِ پاسخها نيست. منشها پاسخهايى هستند كه براى سازگار كردن مردم با محيط اطرافشان تخصص يافتهاند. هر محيط و هر شرايطى نسخهى خاصى از اين پرسشهاى بنيادين را طرح مىكند و هر فرهنگى هم به شيوهى خاص خود به آن پاسخ مىدهد. نظريهي منشها با نظريههاي نسبىگرا هم وجه اشتراكى دارد. آن هم در اينجاست كه نسبى بودن ذاتى تمام ارزشداوريها و پا در هوا بودن