درباره ي جفتهاي متضاد معنايی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «شب كه در بزم ادب قانون حيرت ساز بود اضطراب رنگ بر هم خوردن پرواز بود دست ما و...» ایجاد کرد)
 
سطر ۱: سطر ۱:
شب كه در بزم ادب قانون حيرت ساز بود    اضطراب رنگ بر هم خوردن پرواز بود
+
شب كه در بزم ادب قانون حيرت ساز بود     
 +
:::اضطراب رنگ بر هم خوردن پرواز بود
 
دست ما و دامن حسرت كه در بزم وصال
 
دست ما و دامن حسرت كه در بزم وصال
عمر بگذشت و همان چشم نديدن باز بود
+
:::عمر بگذشت و همان چشم نديدن باز بود
 
يک گهر بی ضبط موج از بحر امكان گل نكرد
 
يک گهر بی ضبط موج از بحر امكان گل نكرد
هر سري كاندوخت جمعيت گريبان ساز بود
+
:::هر سري كاندوخت جمعيت گريبان ساز بود
 
هستی ما نيست »بيدل« غير اظهار عدم
 
هستی ما نيست »بيدل« غير اظهار عدم
تا خموشی پرده از رخ برفكند آواز بود
+
:::تا خموشی پرده از رخ برفكند آواز بود
1 .ايرانيان كهن به نظامی دوگانه از مفاهيم و معانی و حتی واژگان باور  
+
<br />
داشتند؛ نظامی كه از تقابلهاي دوتايی صريح و دقيقی تشكيل يافته بود.  
+
 
دستگاهی از برابرنهادهاي اخالقی و هستیشناختی كه از قطبِ اهورامزدا/
+
ايرانيان كهن به نظامی دوگانه از مفاهيم و معانی و حتی واژگان باور داشتند؛ نظامی كه از تقابل هاي دوتايی صريح و دقيقی تشكيل يافته بود. دستگاهی از برابرنهادهاي اخلاقی و هستی شناختی كه از قطبِ اهورامزدا/اهريمن در آسمان شروع میشد و با گذر از دوگانهي [[گيتی-مينو]]به دوگانهي ملموس و زمينی جاندارانِ نيکِ زاده ي اهورامزدا در برابر [[خَرفَستر]]هاي مخلوق اهريمن منتهی میشد. نظام فكري ايرانيان باستان، دستگاهی دقيق و فراگير از تقابل هاي معنايی دوتايی بود، كه دامنه اش از دو ايزدِ نيكوكار و بدكردارِ آسمانی تا تعارض دو جانور كوچک همچون زنبور و مگس ادامه داشت. اين جهان بينی بارزترين و برجسته ترين نمودِ حاكميت شيوه اي از ديدن جهان است، كه بر اثر جفتهاي متضاد معنايی صورتبندي شده است.
اهريمن در آسمان شروع میشد و با گذر از دوگانهي گيتی/ مينو
+
<br />
به
+
 
 +
جفت متضاد معنايی، عبارت است از دو مفهومِ جفت و مربوط به هم، كه يكی از آنها متضاد ديگري باشد به شكلی كه يكی را بتوان همتاي
 +
واژگونه، متضاد، و قطب مخالف ديگري در نظر گرفت. دو مفهومی كه در قالب يک جفت متضاد معنايی به هم پيوند می يابند، از خيلی جنبه ها در هم تنيده اند. حضور هر يک از آنها با غياب ديگري همارز دانسته میشود، و به همين دليل در بسياري از موارد مفاهيم را با توجه به نقضِ جفت متضادشان تعريف می كنند. تعريف كردنِ نيكی به مثابه غياب بدي، يا فهميدنِ مفهوم سپيد در تقابل با مفهوم سياه، مثال هايی آشنا هستند كه فراگير بودنِ كاربرد جفتهاي متضاد معنايی را نشان می دهند. از اين به بعد، اين رده از مفاهيم را به صورت كوتاهشده «[[جم]]»  خواهيم ناميد كه سرواژهي «[[جفت متضاد معنايی]]» است.
 +
<br />
 +
 
 +
ايرانيان، نخستين و كهنترين تمدنی را در جهان باستان پی ريزي كردند كه شالوده هاي ساخت سياسی اش به شكلی آگاهانه بر جمهايی
 +
سنجيده، خودآگاهانه، و مناقشه پذير استوار بود. اما اين به آن معنا نيست كه ابداع اين جفتها و استفاده ي فراگير از آنها را به اين مردم منحصر يا وابسته بدانيم. بر مبناي شواهد باستانشناختی، جمها از دورترين زمانهاهمچون زمينه اي مفهومی در آفريده هاي هنري و فنی آدميان وجود داشته اند؛ ديوارنگاره هايی كه نخستين نقاشی هاي به جامانده از گونه ي انسان خردمند محسوب میشود، جانوران را در برابر آدميان، و جانوران شكارچی (گوشتخوارانی مانند پلنگ) را در برابر جانوران شكارشدنی (گياهخوارانی مانند گوزن) به شكلی بازنمايی كرده اند، كه جز با فرضِ وجود جمها، به شكلی ديگر تفسيرشدنی نيست. مردمانی كه چهل هزار سال پيش ديواره ي غار السكو را نقاشی میكردند، آشكارا چارچوبِ جفتهاي متضاد معنايی را در ذهن داشته اند و جهان پيرامون خود را به اين ترتيب
 +
رده بندي و فهم میكرده اند. رنگ و سبک به كار گرفته شده در بازنمايی آدميان و جانوران، و شيوه ي توزيع نقشهاي گوشتخواران و گياهخواران بر نقاط دوردست يا در دسترسِ غار، نشانگر آن است كه اجداد دور انسان نيز، در آن زمان كه هنوز در قالب گروه هاي كوچک گردآورنده و شكارچی روزگار میگذراند، مفهوم ها را در قالب قطب هايی دوتايی میفهميده اند.
 +
<br />
 +
 
 +
2 .ردپاي جمها را در تمام آثار به جا مانده از تمام تمدنهاي انسانی میتوان نشان داد. تقسيم بندي مردم به بردگان و آزادان در قانون نامه ي [[حمورابی]]، تفكيک خدايان از آدميان در الواح سومري، تقابل ايزدان نيكوكار و خوب در برابر ايزدان بد و زيانكار ([[مردوک/ تيامت]]، [[يهوه/ شيطان]]، و...) و در نهايت سه جمِ كتيبه ي بيستون ([[خشكی/ آبادانی]]، دشمن انيرانی/ قدرت نظامی ايرانيان، و [[دروغ/ راست]])، كه شالوده ي مليت ايرانی را برمیسازند، نمونه هايی از اين دوقطبی ها هستند. چنين مینمايد كه تمام مردمان درتمام تمدنها و در تمام دوره هاي تاريخی به چنين جفتهاي معنايی متعارضی دست يافته بودند و نظام معنايی خويش را بر مبناي آن سازماندهی میكرده اند. در عصر جديد، ساختارگرايانی مانند لوي اشتراوس نشان داده اند كه در برشی همزمانی، جمها زيربناي صورتبندي معانی در تمام جوامع انسانی را بر میسازند، و فيلسوفانی مانند دريدا بر اين نكته تأكيد كرده اند كه كانون معمولا ناديدنی تمام نظام هاي نظري از يک دوقطبی مفهومی بديهی انگاشته شده تشكيل يافته است.
 +
<br />
 +
 +
چنان كه گفتيم، جفت متضاد معنايی را اگر كوتاه كنيم و سرواژه هايش را برگيريم، به عبارتِ «جمم» يا همان «جم»  میرسيم كه برچسبی بسيار شايسته براي اين مفهوم است، چرا كه در اساطير كهن آريايی نيز جم، موجودي دوگانه بوده است. جم از ريشه اي در زبان هاي هند و اروپايی گرفته شده است كه دوتايی يا دوقلو معنا میدهد. واژه ي يمه ي سانسكريت، و جِمينی (Gemini)در زبان لاتين از همين ريشه مشتق شده اند كه اولی جفت و دومی دوقلو معنا میدهد و نام برج خرداد هم هست.
 +
<br />
 +
 
 +
در اساطير ايرانی، جم همان [[جمشيد]] است. موجودي كه نظم را بنامینهد و بر ديوهايی را كه نماد [[آشوب]] و بی نظمی هستند لگام میزند و با استفاده از نيروي ايشان كاخ هايی بزرگ و شهرهايی آباد را بنا میكند. جم از سويی به قول كريستنسن نمونه اي از انسان نخستين است كه، همچون اولين آدمی اساطيري، دست به نظم دادن به [[گيتی]] میگشايد و از طرف ديگر با شاهی آرمانی برابر است. از اين رو جم دو چهره ي برجسته و مهم دارد؛ از سويی نخستين آدم است و از سوي ديگر بزرگترين و ارجمندترين شاه. در اساطير ايرانی زرتشتی، جم در كنار اين دو خصلت، نخستين گناهكار بزرگ هم دانسته میشود. جم همان كسی است كه ادعاي خدايی میكند، گوشت میخورد، و تقدس آتش را زير پا میگذارد و به خاطر اين سه گناهِ بزرگ فره ايزدي در قالب كبوتري از سرش میگريزد. به اين ترتيب، جم نمونه اي بسيار دقيق از اسطوره ي بازنماينده ي مفهوم جفت متضاد معنايی است. او همان موجود آرمانی نيكی است كه با گناه به موجود آرمانی بد تبديل میشود. اين نمادِ فر و شكوه شاهی، در عين حال [[جعبه سیاه- سرنمون|سرنمونِ]] بر باد رفتن فر شاهی و سلطانی گناهكار هم هست، و چه نماديدقيقتر از اين میتواند نوسان جفتهاي متضاد معنايی در يک جم را نمايندگی كند؟
 +
 
 +
[[ویژگی های جم]]
 +
يک جم را میتوان با چند ويژگی تعريف كرد:
 +
: '''نخست''' آن كه اين جفتهاي معنايی، ساختارهايی نشانه شناسانه و معمولا زبانی هستند. يعنی در ساختارهاي نشانگانی فراگير و عمومی، و به ويژه در زبان طبيعی، به شكلی پيش تنيده وجود دارند. اين به آن معناست كه در تمام زبان هاي شناخته شده تقابلی دوتايی در ميان واژگان و مفاهيم وجود دارد. اين تقابل گاه مانند سه جفت مشهور كانتی (زيبا/ زشت، نيک/ بد، درست/ نادرست) به مفاهيمی مركزي و غايی اشاره میكنند و وضعيتی
 +
صريح دارند، و گاهی هم مانند نظامِ آشپزخانهاي لوياشتراوس، خصلتی
 +
مبهمتر دارند و در اطراف جفت صريحی مثل خام/ پخته تنيده شدهاند.

نسخهٔ ‏۲۴ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۳۸

شب كه در بزم ادب قانون حيرت ساز بود

اضطراب رنگ بر هم خوردن پرواز بود

دست ما و دامن حسرت كه در بزم وصال

عمر بگذشت و همان چشم نديدن باز بود

يک گهر بی ضبط موج از بحر امكان گل نكرد

هر سري كاندوخت جمعيت گريبان ساز بود

هستی ما نيست »بيدل« غير اظهار عدم

تا خموشی پرده از رخ برفكند آواز بود


ايرانيان كهن به نظامی دوگانه از مفاهيم و معانی و حتی واژگان باور داشتند؛ نظامی كه از تقابل هاي دوتايی صريح و دقيقی تشكيل يافته بود. دستگاهی از برابرنهادهاي اخلاقی و هستی شناختی كه از قطبِ اهورامزدا/اهريمن در آسمان شروع میشد و با گذر از دوگانهي گيتی-مينوبه دوگانهي ملموس و زمينی جاندارانِ نيکِ زاده ي اهورامزدا در برابر خَرفَسترهاي مخلوق اهريمن منتهی میشد. نظام فكري ايرانيان باستان، دستگاهی دقيق و فراگير از تقابل هاي معنايی دوتايی بود، كه دامنه اش از دو ايزدِ نيكوكار و بدكردارِ آسمانی تا تعارض دو جانور كوچک همچون زنبور و مگس ادامه داشت. اين جهان بينی بارزترين و برجسته ترين نمودِ حاكميت شيوه اي از ديدن جهان است، كه بر اثر جفتهاي متضاد معنايی صورتبندي شده است.

جفت متضاد معنايی، عبارت است از دو مفهومِ جفت و مربوط به هم، كه يكی از آنها متضاد ديگري باشد به شكلی كه يكی را بتوان همتاي واژگونه، متضاد، و قطب مخالف ديگري در نظر گرفت. دو مفهومی كه در قالب يک جفت متضاد معنايی به هم پيوند می يابند، از خيلی جنبه ها در هم تنيده اند. حضور هر يک از آنها با غياب ديگري همارز دانسته میشود، و به همين دليل در بسياري از موارد مفاهيم را با توجه به نقضِ جفت متضادشان تعريف می كنند. تعريف كردنِ نيكی به مثابه غياب بدي، يا فهميدنِ مفهوم سپيد در تقابل با مفهوم سياه، مثال هايی آشنا هستند كه فراگير بودنِ كاربرد جفتهاي متضاد معنايی را نشان می دهند. از اين به بعد، اين رده از مفاهيم را به صورت كوتاهشده «جم» خواهيم ناميد كه سرواژهي «جفت متضاد معنايی» است.

ايرانيان، نخستين و كهنترين تمدنی را در جهان باستان پی ريزي كردند كه شالوده هاي ساخت سياسی اش به شكلی آگاهانه بر جمهايی سنجيده، خودآگاهانه، و مناقشه پذير استوار بود. اما اين به آن معنا نيست كه ابداع اين جفتها و استفاده ي فراگير از آنها را به اين مردم منحصر يا وابسته بدانيم. بر مبناي شواهد باستانشناختی، جمها از دورترين زمانهاهمچون زمينه اي مفهومی در آفريده هاي هنري و فنی آدميان وجود داشته اند؛ ديوارنگاره هايی كه نخستين نقاشی هاي به جامانده از گونه ي انسان خردمند محسوب میشود، جانوران را در برابر آدميان، و جانوران شكارچی (گوشتخوارانی مانند پلنگ) را در برابر جانوران شكارشدنی (گياهخوارانی مانند گوزن) به شكلی بازنمايی كرده اند، كه جز با فرضِ وجود جمها، به شكلی ديگر تفسيرشدنی نيست. مردمانی كه چهل هزار سال پيش ديواره ي غار السكو را نقاشی میكردند، آشكارا چارچوبِ جفتهاي متضاد معنايی را در ذهن داشته اند و جهان پيرامون خود را به اين ترتيب رده بندي و فهم میكرده اند. رنگ و سبک به كار گرفته شده در بازنمايی آدميان و جانوران، و شيوه ي توزيع نقشهاي گوشتخواران و گياهخواران بر نقاط دوردست يا در دسترسِ غار، نشانگر آن است كه اجداد دور انسان نيز، در آن زمان كه هنوز در قالب گروه هاي كوچک گردآورنده و شكارچی روزگار میگذراند، مفهوم ها را در قالب قطب هايی دوتايی میفهميده اند.

2 .ردپاي جمها را در تمام آثار به جا مانده از تمام تمدنهاي انسانی میتوان نشان داد. تقسيم بندي مردم به بردگان و آزادان در قانون نامه ي حمورابی، تفكيک خدايان از آدميان در الواح سومري، تقابل ايزدان نيكوكار و خوب در برابر ايزدان بد و زيانكار (مردوک/ تيامت، يهوه/ شيطان، و...) و در نهايت سه جمِ كتيبه ي بيستون (خشكی/ آبادانی، دشمن انيرانی/ قدرت نظامی ايرانيان، و دروغ/ راست)، كه شالوده ي مليت ايرانی را برمیسازند، نمونه هايی از اين دوقطبی ها هستند. چنين مینمايد كه تمام مردمان درتمام تمدنها و در تمام دوره هاي تاريخی به چنين جفتهاي معنايی متعارضی دست يافته بودند و نظام معنايی خويش را بر مبناي آن سازماندهی میكرده اند. در عصر جديد، ساختارگرايانی مانند لوي اشتراوس نشان داده اند كه در برشی همزمانی، جمها زيربناي صورتبندي معانی در تمام جوامع انسانی را بر میسازند، و فيلسوفانی مانند دريدا بر اين نكته تأكيد كرده اند كه كانون معمولا ناديدنی تمام نظام هاي نظري از يک دوقطبی مفهومی بديهی انگاشته شده تشكيل يافته است.

چنان كه گفتيم، جفت متضاد معنايی را اگر كوتاه كنيم و سرواژه هايش را برگيريم، به عبارتِ «جمم» يا همان «جم» میرسيم كه برچسبی بسيار شايسته براي اين مفهوم است، چرا كه در اساطير كهن آريايی نيز جم، موجودي دوگانه بوده است. جم از ريشه اي در زبان هاي هند و اروپايی گرفته شده است كه دوتايی يا دوقلو معنا میدهد. واژه ي يمه ي سانسكريت، و جِمينی (Gemini)در زبان لاتين از همين ريشه مشتق شده اند كه اولی جفت و دومی دوقلو معنا میدهد و نام برج خرداد هم هست.

در اساطير ايرانی، جم همان جمشيد است. موجودي كه نظم را بنامینهد و بر ديوهايی را كه نماد آشوب و بی نظمی هستند لگام میزند و با استفاده از نيروي ايشان كاخ هايی بزرگ و شهرهايی آباد را بنا میكند. جم از سويی به قول كريستنسن نمونه اي از انسان نخستين است كه، همچون اولين آدمی اساطيري، دست به نظم دادن به گيتی میگشايد و از طرف ديگر با شاهی آرمانی برابر است. از اين رو جم دو چهره ي برجسته و مهم دارد؛ از سويی نخستين آدم است و از سوي ديگر بزرگترين و ارجمندترين شاه. در اساطير ايرانی زرتشتی، جم در كنار اين دو خصلت، نخستين گناهكار بزرگ هم دانسته میشود. جم همان كسی است كه ادعاي خدايی میكند، گوشت میخورد، و تقدس آتش را زير پا میگذارد و به خاطر اين سه گناهِ بزرگ فره ايزدي در قالب كبوتري از سرش میگريزد. به اين ترتيب، جم نمونه اي بسيار دقيق از اسطوره ي بازنماينده ي مفهوم جفت متضاد معنايی است. او همان موجود آرمانی نيكی است كه با گناه به موجود آرمانی بد تبديل میشود. اين نمادِ فر و شكوه شاهی، در عين حال سرنمونِ بر باد رفتن فر شاهی و سلطانی گناهكار هم هست، و چه نماديدقيقتر از اين میتواند نوسان جفتهاي متضاد معنايی در يک جم را نمايندگی كند؟

ویژگی های جم يک جم را میتوان با چند ويژگی تعريف كرد:

نخست آن كه اين جفتهاي معنايی، ساختارهايی نشانه شناسانه و معمولا زبانی هستند. يعنی در ساختارهاي نشانگانی فراگير و عمومی، و به ويژه در زبان طبيعی، به شكلی پيش تنيده وجود دارند. اين به آن معناست كه در تمام زبان هاي شناخته شده تقابلی دوتايی در ميان واژگان و مفاهيم وجود دارد. اين تقابل گاه مانند سه جفت مشهور كانتی (زيبا/ زشت، نيک/ بد، درست/ نادرست) به مفاهيمی مركزي و غايی اشاره میكنند و وضعيتی

صريح دارند، و گاهی هم مانند نظامِ آشپزخانهاي لوياشتراوس، خصلتی مبهمتر دارند و در اطراف جفت صريحی مثل خام/ پخته تنيده شدهاند.