کی کیکاووس: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی «<big>کی کاووس</big>، نامدارترین شخصیت از میات شاهات کیانی است و داستان زندگی اش ب...» ایجاد کرد) |
|||
(۴ ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشدهاست) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | <big> | + | <big>کیکاووس</big>، کیکاووس، نامدارترین شخصیت از میان '''شاهان کیانی''' است و داستان زندگیاش بیش از دیگران با روایت های عامیانه و قصه های مردمی آمیخته است. نامش در اوستا به صورت اوسَذَن یا اوسُن ثبت شده که به همراه لقبِ '''شاهان کَوی، به کَوی-نوسن''' تبدیل شده و در فارسی دری به کاووس شکل داده است. این نام را اقوام سامی نیز وامگیری کردهاند و نامهای '''قابوس''' و '''قاووس''' و '''کاووس''' همه از نام او مشتق شده اند. در روایت های اساطیری ایرانی، پیشوند '''کی''' در نام او به تدریج همچون بخشی از نام در نظر گرفته شده به همین دلیل هم نام [[کیکاووس]] پدید آمده است که در واقع دو بار لقب کی را در خود دارد. |
+ | |||
+ | <br/> | ||
+ | |||
+ | ==بخش اول== | ||
+ | ====[[معنی نام کیکاووس]]==== | ||
+ | درباره معنای نام کیکاووس، دو تفسیر وجود دارد. بارتلومه اوسن و اوسذن را در زبان اوستایی به چشمه سار ترجمه کرده است و به این ترتیب کوی-اوسن، سرور چشمه سارها معنا می دهد. بعد از او یوستی تفسیری نو به دست داده و بخش دوم نام این شاه را از ریشهی "اوس" به معنای آرزو و خواست مشتق دانسته و به ترتیب کی اوسن را شاه بااراده و دارندهی خواست نیرومند ترجمه کرده است. | ||
+ | اشپیگل نیز همین تفسیر را پذیرفته است و ما نیز در اینجا همین روایت را قبول می کنیم، چون گذشته از قوت زبانشناختی بیشتر، با ساختار اسطورهی کیکاووس هم بیشتر همخوانی دارد. | ||
+ | |||
+ | [[کیکاووس]] به روایت '''دینکرت''' شاهی نامدار بوده و نخستین نسک از اوستای گمشدهی عصر ساسانیان-'''سوتکر نسک'''- به شرح ماجراهای زندگی او ختصاص داشته اشت. او فرزند بزرگتر '''کیاپیوَه''' است، که خود یکی از شاهان گمنام کیانی است. او را دارای سه برادر دانسته اند، و در میان فرزندانش دو پهلوان نامدار وجود دارند که یکی از آنها بُرزَفَری-به معنای دارنده فره بلندمرتبه-، و دیگری سیاورشن است. در اوستا، سیاورشن شاهی مستقل است و خود لقب '''کی''' دارد. اما در شاهنامه این دو در قالب فریبرز و سیاوش ثبت شدهاند و هر دو فرزند [[کیکاووس]] هستند و هیچ یک به سلطنت نمیرسند. | ||
+ | |||
+ | [[کیکاووس]] از نخستین شاهانی است که سابقهاش به پس از دو شاخه شدن اقوام آریایی و جدایی هندیان از ایرانیان باز میگردد. روایت های مربوط به او کاملا ایرانی هستند و هرچند عناصری از آن به '''ریگودا''' نیز راه یافته است، ام آن را می توان ناشی از وامگیری دانست نه ریشه مشترک. به هر صورت، نام او در ریگودا به صورت '''اوساناس کاویا''' ذکر شده و این درمیان شاهان کیانی به دورانِ جدا شدن این دو از هم مربوط می شوند و نام هیچ شاه کیانی دیگری نیست که در وداها نقل شده باشد. | ||
+ | <br/> | ||
+ | |||
+ | ====[[شخصیت کیکاووس]]==== | ||
+ | از ورای داستانهای [[کیکاووس]]، تصویری به نسبت دقیق از شخصیت او ترسیم می شود. ماجراجویی های او همواره نزدیک است با نوعی شکست پایان یابد، اما با یاری [[رستم]] پیروزمندانه ختم می شود. او خود مردی شجاع و دلاور است که بیباکیاش با بیخردی تنه می زند. '''گودرز''' و '''پیران''' و [[رستم]] بارها در شاهنامه او را برای تند خویی و ناسنجیده رفتار کردن سرزنش می کنند و حق هم دارند. چرا که مثلا وقتی خطر [[سهراب]] ایران زمین را تهدید می کند و '''گیو''' را برای احضار [[رستم]] میفرستد، رستم چهار روز دیر به دربار میرسد و شاه که از دیر کردنش آزرده شده، او را از خود میراند خیرا سرانه فرمان می دهد که او را به دار بزنند. فرمانی که البته از سر خشم صادر شده و قرار نیست اجرا شود. با این وجود چنین حرفی به روشتی برای کسی که بارها جان وی را در شرایط دشوار نجات داده، سنگین است. | ||
+ | وزین ناسگالیده بدخواه نو دلم گشت باریک چون ماه نو | ||
+ | بدین چاره جستن ترا خواستم چو دیر آمدی تندی آراستم | ||
+ | چو آزرده گشتی تو ای پیلتن پشیمان شدم خاکم اندر دهن | ||
+ | بدو گفت رستم که گیهان تراست همه کهترانیم و فرمان تراست | ||
+ | کنون آمدم تا چه فرمان دهی روانت ز دانش مبادا تهی | ||
+ | |||
+ | از همین مکالمهی کوتاه که با هنرمندی تمام ترسیم شده، میتوان به لحن دو طرف پی برد. یک سو پادشاهی نیرومند و پرخاشجو و تندخو که زود از رفتار ناسنجیدهاش پشیمان میشود، و در طرف دیگر ابرپهلوانی که بزرگوارانه به رفع خطرِ تهدیدگرِ ایران میاندیشد، و به طعنهای ملایم بسنده میکند که''روانت ز دانش مبادا تهی'' | ||
+ | |||
+ | کیکاووس به این ترتیب، آشکارا مردی تندخو و بیپروا است. خودبزرگ بین است و وقتی عزم فتح مازندران را دارد و پهلوانان دربارش از فتح ناشده ماندنِ آن قلمرو در عصر [[جمشید]] سخن میگویند، خود را از جمشید برتر میداند. قدرت و حکومت نیز برایش مهم است و وقتی سهرابِ زخم خورده به نوشدارو نیازدارد، با این محاسبه که شاید درمان شدنش سلطنت او را تهدید کند، در فرستادن دارو سستی به خرج میدهد. | ||
+ | با این وجود، با مرور رفتارهایش روشن میشود که روی هم رفته مردی نیک رفتار است. وقتی مازندران را فتح میکند، به خاطر قولی که رستم به راهنمای بومیاش داده، حکومت آنجا را به اولاد میسپارد، و با وجود دیوانهبازیهایش، همواره با گوشزد اطرافیانش به خود میآید و به خاطر تندرویهایش خویش را سرزنش میکند. دلبستگیاش به تاج و تخت هم چندان افراطی نیست و در دوران پیری قدرت را به نوهاش کیخسرو واگذار میکند و خود به کنج عزلت پناه میبرد. | ||
+ | |||
+ | | ||
+ | با وجود این فرجامِ پارسایانه در کل مردی خوشگذران و سخاوتمند هم هست و هرگاه که مشغول لشکرکشی به اینسو و آنسو نیست، در مجلس بزم و در کنار رامگشران میبینمش و در عین حال نسبت به جنس زن هم گرایشی طبیعی دارد. | ||
+ | شاید به دلیل همین آمیختگی قدرتهای فراانسانی با ضعفهای بشری بوده که کاووس در روایتهای مردمی چهرهای محبوب تلقی شده و مجموعهای چنین انبوه از داستانها در موردش وجود دارد. | ||
+ | <br/> | ||
+ | |||
+ | ====[[کیکاووس و فره ایزدی]]==== | ||
+ | کیکاووس شاهی فرهمند بود و سهمی از فره [[جمشید]] به او رسیده بود. در زمیادیشت از سرنوشت سومین بهره از فره جمشیدی سخن رفته است، که بر خلاف دو بهره دیگر -که به [[فریدون]] و [[گرشاسپ]] پیوستند،-سرنوشت سادهای نیافت، و ایزد آذر و [[آژیدهاک]] هر دو برای گرفتن آن خیز برداشتند. اما به ظاهر هردو هم زور بودند و هرگاه یکی از آنها برای گرفتن فره دست پیش می برد، دیگری او را به مرگ تهدید میکرد. در نتیجه هردو از دسترسی به فره بازماندند، تا آن که '''ایزد اپام نپات''' که همان [[آبان]] است و بر آبها حکومت دارد، فره را گرفت و در دل خود پنهان کرد. پس از آن [[افراسیاب]] تورانی با تمام زورمندی خویش لباس از تن درآورد و به درون دریای '''فراخکرت''' که گرداگرد کل زمینها را فرا گرفته بود، جست تا فره را به چنگ آورد. اما هر سه باری که در این راه کوشید، ناکام ماند. فره در نهایت در نیهای کنار دریاچهی کیسانیه حلول کرد و چون گاوی مقدس از آن خورد، به شیر آن گاو منتقل شد و به بدن دختری بنام '''فرانک''' وارد شد. پدر فرانک گاو را به سودای منتقل شدن فره به خاندانش در کنار دریاچه میچراند و انتظار داشت یکی از سه پسرش از شیر گاو بخورند و صاحب فره ایزدی شوند. اما وقتی فهمید دخترش آن را تصاحب کرده، کوشید با او درآمیزد تا فرزندی از پشت خودش با فره کیانی داشته باشد. اما فرانک از او گریخت و به این ترتیب فره از فرانک به فرزندش از [[کیقباد]] منتقل شد و فرهمندی دودمان پیشدادیان بار دیگر در دودمان کیانیان تداوم یافت. در اوستا نام کیقباد، '''کیاپیوه'''، و کیکاووس اشاره شده و ایشان به همراه سایر کیانیان صاحب فره ایزدی و از این رو زورمند و چالاک و پرهیزگار دانسته شده اند. | ||
+ | به این ترتیب کیکاووس وارث بخشی از فره جمشیدی بود. زورمندی و اقتدارش قدری بود که در رساله "آفرین پیغامبر زرتشت"، پیامبر ایرانی را در شرایطی تصویر کرده اند که برای گشتاسپ، اقتدار و زورمندیای همچو کاووس آرزو می کند. شاید از این روست که در مینوی خرد او را نیز به همراه جمشید و فریدون صاجب موهبت نامیرایی دانسته اند، و البته او نیز همچو دو پیشگام خویش، این نعمت را از دست داد. | ||
+ | <br/> | ||
+ | |||
+ | ==بخش دوم== | ||
+ | ====[[لشکر کشی کیکاووس به مازندران]]==== | ||
+ | در شاهنامه داستان کیکاووس با خوانده شدن سرودی آغاز می شود. این سرود را، رامشگری از دختران مازندرانی در مجلس بزمِ کیکاووس می خواند و با بیتهایی مشهور، سرزمین خویش را یاد می کند: | ||
+ | که مازندران شهر ما یاد باد همیشه بر و بومش آباد باد | ||
+ | |||
+ | کیکاووس باشنیدن وصف این سرزمین و دانستن این که آن قلمرو زیر فرمان خودش نیست، عزم فتح آن سامان را می کند و به سخنان زال و سایر پهلوانان توجهی نمی کند. در نهایت این لشکر کشی با فاجعه پایان مییابد و '''دیو سپید''' و یارانش ایرانیان را کور کرده و در زندانی به بند می کشند. پس از آن، رستم به صحنه وارد می شود و این نخستین حضور ابرپهلوانی است که کل شاهنامه را تحت تاثیر قرار داده است. '''هفت خوان رستم''' در واقع تلاشی است برای رهاندن کاووس از بند، که با موفقیت انجام میپذیرد. | ||
+ | کیکاووس که به این ترتیب نجات یافته بود، پس از نبردهایی انتقامجویانه مازندران را فتح کرد. این نکته که فردوس ورود قهرمان بزرگش رستم را در ابتدای حملهی کیکاووس و دیوان مازندرانی قرار داده است، بی دلیل هم نیست. در اساطیر کهن ایرانی این نبرد اهمیتی بسیار داشته، و بتدریج داستانهای مربوط به آن از یاد رفته باشد. نبرد کیکاووس با دشمنانش چندان مهم دانسته شده و چنین آمده که در '''زند بهمن یسن''' یکی از سه نبرد بزرگ تاریخ جهان، جنگ کیکاووس با دیوان دانسته شده و چنین آمده که در این نبرد '''امشاسپندان''' از این شاه کیانی پشتیبانی میکرده اند. این نبرد در کنار جنگهایی آشارا مذهبی مانند نبرد زرتشت با '''ارجاسپ تورانی''' و نبرد [[سوشیانس]] در آخر زمان گنجانده شده است. | ||
+ | |||
+ | ====[[لشکر کشی کیکاووس به یمن]]==== | ||
+ | کیکاووس بار دیگر با شنیدن وصف دختر شاه '''هاماوران''' در یمن، که همان سودابه باشد، تصمیم گرفت به آنجا لشکر کشی کند. پس به آنسو رفت تا دختر را به زور از پدرش خواستگاری کند. اما پدر دختر با نیرنگی او را اسیر کرد. ابر دیگر این [[رستم]] بود که شاه را از بند رهاند و بر پهلوانان یمن و هم پیمانانشان چیره شد. | ||
+ | کیکاووس بعد از این ماجراجویی ها، باز آرام نگرفت و این بار با گردونهای که با عقابها کشیده می شد به آسمان پرواز کرد، اما سرنگون شد و نزدیک بود خود را به کشتن دهد. | ||
+ | |||
+ | پس از فرو افتادن از آسمان، کیکاووس کم کم آرام گرفت. نبردهای گاه و بیگاه با تورانیان را به پهلوانان بزرگش سپرد، خود تا حدودی از عرصه کشمکشها دور ماند. تا آن که فرزندش [[سیاوش]] که به خاطر تندخوبیی او و خیانت سودابه به توران گریخته بود، به دست [[افراسیاب]] کشته شد. در این هنگام رهبری رسمی نبردهای کینخواهی را بر عهده گرفت، هرچند سازمان دهندهی اصلی این جنگها، پدرخواندهی سیاوش یعنی رستم بود. وقتی [[کیخسرو]] را از توران به ایران آورد، و بین او و عمویش '''فریبرز''' بر سر تاج و تخت کشمکش در گرفت، کیکاووس همچون زمانی که سیاوش مورد اتهام واقع شده بود، به برگزاری آیین '''ور''' فرمان داد. کیخسرو کسی بود که از این آزمون سربلند بیرون آمده، و در نتیجه کیکاووس تاج و تخت خویش را به او سپرد و خودش از سلطنت کناره گرفت. | ||
+ | <br/> | ||
+ | |||
+ | ==بخش سوم== | ||
+ | ====[[کیکاووس در شاهنامه]]==== | ||
+ | در شاهنامه، کیکاووس یکی از مهمترین شاهان است. بخش عمدهی حوادث عصر پهلوانی در زمان او صروت میپذیرد و هفت خوان رستم، نبرد رستم و سهراب و ماجرای سیاوش همه به دوران حکومت وی مربوط می شوند. دوران حکومت او از تمام شاهان دیگر طولانیتر روایت شده است. فردوسی در شاهنامه تصویر رنگی از او به دست داده است. | ||
+ | <br/> | ||
+ | |||
+ | ====[[کیکاووس در اوستا]]==== | ||
+ | در اوستا، که کهنترین متنِ دربردارندهی داستان کیکاووس است، چند نکته درمورد او نقل شده است. نخست آنکه کیکاووس شاهی بسیار فرهمند و نیرومند بود. او نخستین کسی بود که بر هفت کشور چیره شده بود، البته عبارت '''شاهِ هفت کشور''' را به طور منظم در مورد او به کار برده اند. منظور از هفت کشور، عبارت است از ایران زمین-سرزمین بهشت آسای خونیرس- که در میانه قرار دارد، و شش سرزمین دیگر که گرداگرد آن قرار دارند. به این ترتیب، کیکاووس شاهی بوده که مانند فریدون و جشمید بر تمام گیتی فرمانروایی داشته است. کیکاووس برای دستیابی به این قدرت، بر فراز کوه '''اِرِزیفیَه''' برای آناهیتا قربانی گذارذ و از او خواست تا بر تمام کشورها و سرزمینها و همه دیوان و پریان و آدمیان مسلط شود، و ایزدبانوی آبها نیز این خواستهی او را بر آورده کرد. مراسم قربانی کیکاووس دقیقا با آنچه که در مورد جمشید و فریدون دیدیم برابر است. او نیز صد اسب و زار گاو و ده هزار گوسفند را قربانی کرد و با همان واژگانی که جمشید نیاز خود را طلب کرده بود، از ایردبانو تقاضای قدرت نمود. | ||
+ | کیکاووس پادشاهی پرجلال و جبروت است و به ویژه به خاطر ساختن هفت کاخ بر فراز کوه البرز شهرت دارد. کاخهای هفتگانهی او جنسهایی مختلف داشتند، یکی از زر، دو تا از سیم، دوتا از بلور، و دو تا از پولاد ساخته شده بودند. به روایت منقول از ''سِوتکرنسک''، این کاخها ویژگی عجیبی داشتند و آن هم این که اگر پیرمرد یا پیرزنی رو به مرگ را از یکی از درهای آن وارد می کردند و در آن میگرداندند . از دری دیگر خارج مینمودند، پیری و مرض از بدن آن شخص دور میشد و به جوانی پانزده ساله تبدیل میشد. ساختن این دژ ها تنها فعالیت سازنده این شاه نبود، چون بنیان نهادن آبادیهای دیگری از جمله شهر سمرقند را نیز به کیکاووس نسبت داده اند. | ||
+ | <br/> | ||
+ | |||
+ | =====[[از دست دادن فره ایزدی ]]===== | ||
+ | هرچند در شاهنامه تصویری چنین دوپهلو از کیکاووس به دست داده شده است. اما در اوستا تصویر او مسطحتر و یکسویهتر است. دلیل محرومیت کیکاووس از فره در اوستا به روشنی، گناه کردن ذکر شده است. این گناه، برخلاف خطر کردنهای سبکسرانهی شاهنامه، خصلتی کاملا دینی و اخلاقی دارد. کیکاووس در اوستا به خاطر سه گناه سزاوارِ از دست دادنِ فره و موهبت میرایی دانسته شده است: | ||
+ | |||
+ | نخستین گناه آن بود که کیکاووس گاوی بزرگ را که اهورامزدا برای تعیین مرز میان ایران و توران آفریده بود، به کشتن داد. اهورامزدا وقتی دید کشمکشهای مرزی میان این دو سرزمین دارد ادامه پیدا میکند، گاوی بزرگ را آفرید که در مرز دو سرزمین اقامت میکرد و هرگاه اختلافی بروز میکرد، با کشیدن سمش بر زمین مرز را مشخص میکرد، و ایرانیان و تورانیان هم او را مقدس میدانستند و داوریاش را گردن مینهادند. اما کیکاووس که سودای تاخت و تاز در کشور همسایه را در سر داشت، از وجود این گاو خوشنود نبود. پس پهلوانی به نام تریته را – که کریستنسن به نادرست او را با تریتهی پزشک یکی گرفته- واداشت تا او را بکشد. | ||
+ | |||
+ | دومین گناه کیکاووس آن بود که وزیر دانا و فرهمند خویش اوشنر را به قتل رساند. '''اوشنر'''، دانشمندی همه چیزدان بود که بخشی از فره جمشیدی را در خود داشت و هنگامی که در شکم مادر بود به تمام زبانها سخن میگفت. کیکاووس به دلیل ناشناختهای امر به کشتن وی داد. | ||
+ | |||
+ | سومین گناه کیکاووس، که احتمالا هستهی مرکزی اسطورهی گناهکاری وی بوده، آن است که وقتی بر هفت کشور چیره شد و در زمین هماوردی برای خویش نیافت، تصمیم گرفت به آسمان برود و قلمرو زبرین را نیز تسخیر کند. پس با سپاهی به البرز کوه رفت و دستور داد تا صندوقی مسلح به نیزه برایش بسازند و در آن نشست و عقابهایی را که برای کشیدن گردونهاش تعلیم داده بودند را به آن بست و بر سر نیزهها گوشتهایی را آویخت و به این ترتیب گردونه به هوا برخاست. اما پیش از آن که کیکاووس به قلمرو خدایان برسد، اهورامزدا به وی خشم گرفت و به این ترتیب از آسمان به زمین سرنگون شد. سقوط کیکاووس با نابودی سپاهیانش در البرز کوه همراه بود. | ||
+ | |||
+ | در اینجا نیز مانند اسطورهی جمشید، گناه اصلی پا را از گلیم خود فراتر نهادن، و تلاش برای چیرگی بر قلمرو خدایان در آسمان است. به عبارت دیگر، کیکاووس نیز مانند پیشینیان خود پس از حکومت بر کل زمین به غرور و خودبینی دچار آمده و برای برکنار کردن خدایان از تخت سلطنت آسمان به آنسو لشکر میکشد. در مورد کاووس نکتهی جالب آن است که برکنده شدن فره از او به ظاهر آسیبی به اقتدار و سلطنتش وارد نکرد، و زمامداریاش بی اختلال خاصی همچنان ادامه یافت. بر خلاف جمشید که پس از بیفره شدن به سرعت شکست خورد و مرد، فرو افتادن کیکاووس در آسمان در میانهی دوران پادشاهی وی رخ داد، چندان که از صد و پنجاه سالِ سلطنت وی، نیمی را به پیش از این حادثه و نیم دیگر را به پس از آن منسوب دانستهاند. |
نسخهٔ کنونی تا ۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۰
کیکاووس، کیکاووس، نامدارترین شخصیت از میان شاهان کیانی است و داستان زندگیاش بیش از دیگران با روایت های عامیانه و قصه های مردمی آمیخته است. نامش در اوستا به صورت اوسَذَن یا اوسُن ثبت شده که به همراه لقبِ شاهان کَوی، به کَوی-نوسن تبدیل شده و در فارسی دری به کاووس شکل داده است. این نام را اقوام سامی نیز وامگیری کردهاند و نامهای قابوس و قاووس و کاووس همه از نام او مشتق شده اند. در روایت های اساطیری ایرانی، پیشوند کی در نام او به تدریج همچون بخشی از نام در نظر گرفته شده به همین دلیل هم نام کیکاووس پدید آمده است که در واقع دو بار لقب کی را در خود دارد.
محتویات
بخش اول
معنی نام کیکاووس
درباره معنای نام کیکاووس، دو تفسیر وجود دارد. بارتلومه اوسن و اوسذن را در زبان اوستایی به چشمه سار ترجمه کرده است و به این ترتیب کوی-اوسن، سرور چشمه سارها معنا می دهد. بعد از او یوستی تفسیری نو به دست داده و بخش دوم نام این شاه را از ریشهی "اوس" به معنای آرزو و خواست مشتق دانسته و به ترتیب کی اوسن را شاه بااراده و دارندهی خواست نیرومند ترجمه کرده است. اشپیگل نیز همین تفسیر را پذیرفته است و ما نیز در اینجا همین روایت را قبول می کنیم، چون گذشته از قوت زبانشناختی بیشتر، با ساختار اسطورهی کیکاووس هم بیشتر همخوانی دارد.
کیکاووس به روایت دینکرت شاهی نامدار بوده و نخستین نسک از اوستای گمشدهی عصر ساسانیان-سوتکر نسک- به شرح ماجراهای زندگی او ختصاص داشته اشت. او فرزند بزرگتر کیاپیوَه است، که خود یکی از شاهان گمنام کیانی است. او را دارای سه برادر دانسته اند، و در میان فرزندانش دو پهلوان نامدار وجود دارند که یکی از آنها بُرزَفَری-به معنای دارنده فره بلندمرتبه-، و دیگری سیاورشن است. در اوستا، سیاورشن شاهی مستقل است و خود لقب کی دارد. اما در شاهنامه این دو در قالب فریبرز و سیاوش ثبت شدهاند و هر دو فرزند کیکاووس هستند و هیچ یک به سلطنت نمیرسند.
کیکاووس از نخستین شاهانی است که سابقهاش به پس از دو شاخه شدن اقوام آریایی و جدایی هندیان از ایرانیان باز میگردد. روایت های مربوط به او کاملا ایرانی هستند و هرچند عناصری از آن به ریگودا نیز راه یافته است، ام آن را می توان ناشی از وامگیری دانست نه ریشه مشترک. به هر صورت، نام او در ریگودا به صورت اوساناس کاویا ذکر شده و این درمیان شاهان کیانی به دورانِ جدا شدن این دو از هم مربوط می شوند و نام هیچ شاه کیانی دیگری نیست که در وداها نقل شده باشد.
شخصیت کیکاووس
از ورای داستانهای کیکاووس، تصویری به نسبت دقیق از شخصیت او ترسیم می شود. ماجراجویی های او همواره نزدیک است با نوعی شکست پایان یابد، اما با یاری رستم پیروزمندانه ختم می شود. او خود مردی شجاع و دلاور است که بیباکیاش با بیخردی تنه می زند. گودرز و پیران و رستم بارها در شاهنامه او را برای تند خویی و ناسنجیده رفتار کردن سرزنش می کنند و حق هم دارند. چرا که مثلا وقتی خطر سهراب ایران زمین را تهدید می کند و گیو را برای احضار رستم میفرستد، رستم چهار روز دیر به دربار میرسد و شاه که از دیر کردنش آزرده شده، او را از خود میراند خیرا سرانه فرمان می دهد که او را به دار بزنند. فرمانی که البته از سر خشم صادر شده و قرار نیست اجرا شود. با این وجود چنین حرفی به روشتی برای کسی که بارها جان وی را در شرایط دشوار نجات داده، سنگین است. وزین ناسگالیده بدخواه نو دلم گشت باریک چون ماه نو بدین چاره جستن ترا خواستم چو دیر آمدی تندی آراستم چو آزرده گشتی تو ای پیلتن پشیمان شدم خاکم اندر دهن بدو گفت رستم که گیهان تراست همه کهترانیم و فرمان تراست کنون آمدم تا چه فرمان دهی روانت ز دانش مبادا تهی
از همین مکالمهی کوتاه که با هنرمندی تمام ترسیم شده، میتوان به لحن دو طرف پی برد. یک سو پادشاهی نیرومند و پرخاشجو و تندخو که زود از رفتار ناسنجیدهاش پشیمان میشود، و در طرف دیگر ابرپهلوانی که بزرگوارانه به رفع خطرِ تهدیدگرِ ایران میاندیشد، و به طعنهای ملایم بسنده میکند کهروانت ز دانش مبادا تهی
کیکاووس به این ترتیب، آشکارا مردی تندخو و بیپروا است. خودبزرگ بین است و وقتی عزم فتح مازندران را دارد و پهلوانان دربارش از فتح ناشده ماندنِ آن قلمرو در عصر جمشید سخن میگویند، خود را از جمشید برتر میداند. قدرت و حکومت نیز برایش مهم است و وقتی سهرابِ زخم خورده به نوشدارو نیازدارد، با این محاسبه که شاید درمان شدنش سلطنت او را تهدید کند، در فرستادن دارو سستی به خرج میدهد. با این وجود، با مرور رفتارهایش روشن میشود که روی هم رفته مردی نیک رفتار است. وقتی مازندران را فتح میکند، به خاطر قولی که رستم به راهنمای بومیاش داده، حکومت آنجا را به اولاد میسپارد، و با وجود دیوانهبازیهایش، همواره با گوشزد اطرافیانش به خود میآید و به خاطر تندرویهایش خویش را سرزنش میکند. دلبستگیاش به تاج و تخت هم چندان افراطی نیست و در دوران پیری قدرت را به نوهاش کیخسرو واگذار میکند و خود به کنج عزلت پناه میبرد.
با وجود این فرجامِ پارسایانه در کل مردی خوشگذران و سخاوتمند هم هست و هرگاه که مشغول لشکرکشی به اینسو و آنسو نیست، در مجلس بزم و در کنار رامگشران میبینمش و در عین حال نسبت به جنس زن هم گرایشی طبیعی دارد.
شاید به دلیل همین آمیختگی قدرتهای فراانسانی با ضعفهای بشری بوده که کاووس در روایتهای مردمی چهرهای محبوب تلقی شده و مجموعهای چنین انبوه از داستانها در موردش وجود دارد.
کیکاووس و فره ایزدی
کیکاووس شاهی فرهمند بود و سهمی از فره جمشید به او رسیده بود. در زمیادیشت از سرنوشت سومین بهره از فره جمشیدی سخن رفته است، که بر خلاف دو بهره دیگر -که به فریدون و گرشاسپ پیوستند،-سرنوشت سادهای نیافت، و ایزد آذر و آژیدهاک هر دو برای گرفتن آن خیز برداشتند. اما به ظاهر هردو هم زور بودند و هرگاه یکی از آنها برای گرفتن فره دست پیش می برد، دیگری او را به مرگ تهدید میکرد. در نتیجه هردو از دسترسی به فره بازماندند، تا آن که ایزد اپام نپات که همان آبان است و بر آبها حکومت دارد، فره را گرفت و در دل خود پنهان کرد. پس از آن افراسیاب تورانی با تمام زورمندی خویش لباس از تن درآورد و به درون دریای فراخکرت که گرداگرد کل زمینها را فرا گرفته بود، جست تا فره را به چنگ آورد. اما هر سه باری که در این راه کوشید، ناکام ماند. فره در نهایت در نیهای کنار دریاچهی کیسانیه حلول کرد و چون گاوی مقدس از آن خورد، به شیر آن گاو منتقل شد و به بدن دختری بنام فرانک وارد شد. پدر فرانک گاو را به سودای منتقل شدن فره به خاندانش در کنار دریاچه میچراند و انتظار داشت یکی از سه پسرش از شیر گاو بخورند و صاحب فره ایزدی شوند. اما وقتی فهمید دخترش آن را تصاحب کرده، کوشید با او درآمیزد تا فرزندی از پشت خودش با فره کیانی داشته باشد. اما فرانک از او گریخت و به این ترتیب فره از فرانک به فرزندش از کیقباد منتقل شد و فرهمندی دودمان پیشدادیان بار دیگر در دودمان کیانیان تداوم یافت. در اوستا نام کیقباد، کیاپیوه، و کیکاووس اشاره شده و ایشان به همراه سایر کیانیان صاحب فره ایزدی و از این رو زورمند و چالاک و پرهیزگار دانسته شده اند.
به این ترتیب کیکاووس وارث بخشی از فره جمشیدی بود. زورمندی و اقتدارش قدری بود که در رساله "آفرین پیغامبر زرتشت"، پیامبر ایرانی را در شرایطی تصویر کرده اند که برای گشتاسپ، اقتدار و زورمندیای همچو کاووس آرزو می کند. شاید از این روست که در مینوی خرد او را نیز به همراه جمشید و فریدون صاجب موهبت نامیرایی دانسته اند، و البته او نیز همچو دو پیشگام خویش، این نعمت را از دست داد.
بخش دوم
لشکر کشی کیکاووس به مازندران
در شاهنامه داستان کیکاووس با خوانده شدن سرودی آغاز می شود. این سرود را، رامشگری از دختران مازندرانی در مجلس بزمِ کیکاووس می خواند و با بیتهایی مشهور، سرزمین خویش را یاد می کند: که مازندران شهر ما یاد باد همیشه بر و بومش آباد باد
کیکاووس باشنیدن وصف این سرزمین و دانستن این که آن قلمرو زیر فرمان خودش نیست، عزم فتح آن سامان را می کند و به سخنان زال و سایر پهلوانان توجهی نمی کند. در نهایت این لشکر کشی با فاجعه پایان مییابد و دیو سپید و یارانش ایرانیان را کور کرده و در زندانی به بند می کشند. پس از آن، رستم به صحنه وارد می شود و این نخستین حضور ابرپهلوانی است که کل شاهنامه را تحت تاثیر قرار داده است. هفت خوان رستم در واقع تلاشی است برای رهاندن کاووس از بند، که با موفقیت انجام میپذیرد. کیکاووس که به این ترتیب نجات یافته بود، پس از نبردهایی انتقامجویانه مازندران را فتح کرد. این نکته که فردوس ورود قهرمان بزرگش رستم را در ابتدای حملهی کیکاووس و دیوان مازندرانی قرار داده است، بی دلیل هم نیست. در اساطیر کهن ایرانی این نبرد اهمیتی بسیار داشته، و بتدریج داستانهای مربوط به آن از یاد رفته باشد. نبرد کیکاووس با دشمنانش چندان مهم دانسته شده و چنین آمده که در زند بهمن یسن یکی از سه نبرد بزرگ تاریخ جهان، جنگ کیکاووس با دیوان دانسته شده و چنین آمده که در این نبرد امشاسپندان از این شاه کیانی پشتیبانی میکرده اند. این نبرد در کنار جنگهایی آشارا مذهبی مانند نبرد زرتشت با ارجاسپ تورانی و نبرد سوشیانس در آخر زمان گنجانده شده است.
لشکر کشی کیکاووس به یمن
کیکاووس بار دیگر با شنیدن وصف دختر شاه هاماوران در یمن، که همان سودابه باشد، تصمیم گرفت به آنجا لشکر کشی کند. پس به آنسو رفت تا دختر را به زور از پدرش خواستگاری کند. اما پدر دختر با نیرنگی او را اسیر کرد. ابر دیگر این رستم بود که شاه را از بند رهاند و بر پهلوانان یمن و هم پیمانانشان چیره شد. کیکاووس بعد از این ماجراجویی ها، باز آرام نگرفت و این بار با گردونهای که با عقابها کشیده می شد به آسمان پرواز کرد، اما سرنگون شد و نزدیک بود خود را به کشتن دهد.
پس از فرو افتادن از آسمان، کیکاووس کم کم آرام گرفت. نبردهای گاه و بیگاه با تورانیان را به پهلوانان بزرگش سپرد، خود تا حدودی از عرصه کشمکشها دور ماند. تا آن که فرزندش سیاوش که به خاطر تندخوبیی او و خیانت سودابه به توران گریخته بود، به دست افراسیاب کشته شد. در این هنگام رهبری رسمی نبردهای کینخواهی را بر عهده گرفت، هرچند سازمان دهندهی اصلی این جنگها، پدرخواندهی سیاوش یعنی رستم بود. وقتی کیخسرو را از توران به ایران آورد، و بین او و عمویش فریبرز بر سر تاج و تخت کشمکش در گرفت، کیکاووس همچون زمانی که سیاوش مورد اتهام واقع شده بود، به برگزاری آیین ور فرمان داد. کیخسرو کسی بود که از این آزمون سربلند بیرون آمده، و در نتیجه کیکاووس تاج و تخت خویش را به او سپرد و خودش از سلطنت کناره گرفت.
بخش سوم
کیکاووس در شاهنامه
در شاهنامه، کیکاووس یکی از مهمترین شاهان است. بخش عمدهی حوادث عصر پهلوانی در زمان او صروت میپذیرد و هفت خوان رستم، نبرد رستم و سهراب و ماجرای سیاوش همه به دوران حکومت وی مربوط می شوند. دوران حکومت او از تمام شاهان دیگر طولانیتر روایت شده است. فردوسی در شاهنامه تصویر رنگی از او به دست داده است.
کیکاووس در اوستا
در اوستا، که کهنترین متنِ دربردارندهی داستان کیکاووس است، چند نکته درمورد او نقل شده است. نخست آنکه کیکاووس شاهی بسیار فرهمند و نیرومند بود. او نخستین کسی بود که بر هفت کشور چیره شده بود، البته عبارت شاهِ هفت کشور را به طور منظم در مورد او به کار برده اند. منظور از هفت کشور، عبارت است از ایران زمین-سرزمین بهشت آسای خونیرس- که در میانه قرار دارد، و شش سرزمین دیگر که گرداگرد آن قرار دارند. به این ترتیب، کیکاووس شاهی بوده که مانند فریدون و جشمید بر تمام گیتی فرمانروایی داشته است. کیکاووس برای دستیابی به این قدرت، بر فراز کوه اِرِزیفیَه برای آناهیتا قربانی گذارذ و از او خواست تا بر تمام کشورها و سرزمینها و همه دیوان و پریان و آدمیان مسلط شود، و ایزدبانوی آبها نیز این خواستهی او را بر آورده کرد. مراسم قربانی کیکاووس دقیقا با آنچه که در مورد جمشید و فریدون دیدیم برابر است. او نیز صد اسب و زار گاو و ده هزار گوسفند را قربانی کرد و با همان واژگانی که جمشید نیاز خود را طلب کرده بود، از ایردبانو تقاضای قدرت نمود.
کیکاووس پادشاهی پرجلال و جبروت است و به ویژه به خاطر ساختن هفت کاخ بر فراز کوه البرز شهرت دارد. کاخهای هفتگانهی او جنسهایی مختلف داشتند، یکی از زر، دو تا از سیم، دوتا از بلور، و دو تا از پولاد ساخته شده بودند. به روایت منقول از سِوتکرنسک، این کاخها ویژگی عجیبی داشتند و آن هم این که اگر پیرمرد یا پیرزنی رو به مرگ را از یکی از درهای آن وارد می کردند و در آن میگرداندند . از دری دیگر خارج مینمودند، پیری و مرض از بدن آن شخص دور میشد و به جوانی پانزده ساله تبدیل میشد. ساختن این دژ ها تنها فعالیت سازنده این شاه نبود، چون بنیان نهادن آبادیهای دیگری از جمله شهر سمرقند را نیز به کیکاووس نسبت داده اند.
از دست دادن فره ایزدی
هرچند در شاهنامه تصویری چنین دوپهلو از کیکاووس به دست داده شده است. اما در اوستا تصویر او مسطحتر و یکسویهتر است. دلیل محرومیت کیکاووس از فره در اوستا به روشنی، گناه کردن ذکر شده است. این گناه، برخلاف خطر کردنهای سبکسرانهی شاهنامه، خصلتی کاملا دینی و اخلاقی دارد. کیکاووس در اوستا به خاطر سه گناه سزاوارِ از دست دادنِ فره و موهبت میرایی دانسته شده است:
نخستین گناه آن بود که کیکاووس گاوی بزرگ را که اهورامزدا برای تعیین مرز میان ایران و توران آفریده بود، به کشتن داد. اهورامزدا وقتی دید کشمکشهای مرزی میان این دو سرزمین دارد ادامه پیدا میکند، گاوی بزرگ را آفرید که در مرز دو سرزمین اقامت میکرد و هرگاه اختلافی بروز میکرد، با کشیدن سمش بر زمین مرز را مشخص میکرد، و ایرانیان و تورانیان هم او را مقدس میدانستند و داوریاش را گردن مینهادند. اما کیکاووس که سودای تاخت و تاز در کشور همسایه را در سر داشت، از وجود این گاو خوشنود نبود. پس پهلوانی به نام تریته را – که کریستنسن به نادرست او را با تریتهی پزشک یکی گرفته- واداشت تا او را بکشد.
دومین گناه کیکاووس آن بود که وزیر دانا و فرهمند خویش اوشنر را به قتل رساند. اوشنر، دانشمندی همه چیزدان بود که بخشی از فره جمشیدی را در خود داشت و هنگامی که در شکم مادر بود به تمام زبانها سخن میگفت. کیکاووس به دلیل ناشناختهای امر به کشتن وی داد.
سومین گناه کیکاووس، که احتمالا هستهی مرکزی اسطورهی گناهکاری وی بوده، آن است که وقتی بر هفت کشور چیره شد و در زمین هماوردی برای خویش نیافت، تصمیم گرفت به آسمان برود و قلمرو زبرین را نیز تسخیر کند. پس با سپاهی به البرز کوه رفت و دستور داد تا صندوقی مسلح به نیزه برایش بسازند و در آن نشست و عقابهایی را که برای کشیدن گردونهاش تعلیم داده بودند را به آن بست و بر سر نیزهها گوشتهایی را آویخت و به این ترتیب گردونه به هوا برخاست. اما پیش از آن که کیکاووس به قلمرو خدایان برسد، اهورامزدا به وی خشم گرفت و به این ترتیب از آسمان به زمین سرنگون شد. سقوط کیکاووس با نابودی سپاهیانش در البرز کوه همراه بود.
در اینجا نیز مانند اسطورهی جمشید، گناه اصلی پا را از گلیم خود فراتر نهادن، و تلاش برای چیرگی بر قلمرو خدایان در آسمان است. به عبارت دیگر، کیکاووس نیز مانند پیشینیان خود پس از حکومت بر کل زمین به غرور و خودبینی دچار آمده و برای برکنار کردن خدایان از تخت سلطنت آسمان به آنسو لشکر میکشد. در مورد کاووس نکتهی جالب آن است که برکنده شدن فره از او به ظاهر آسیبی به اقتدار و سلطنتش وارد نکرد، و زمامداریاش بی اختلال خاصی همچنان ادامه یافت. بر خلاف جمشید که پس از بیفره شدن به سرعت شکست خورد و مرد، فرو افتادن کیکاووس در آسمان در میانهی دوران پادشاهی وی رخ داد، چندان که از صد و پنجاه سالِ سلطنت وی، نیمی را به پیش از این حادثه و نیم دیگر را به پس از آن منسوب دانستهاند.