تقارن - شکست تقارن: تفاوت بین نسخهها
از ویکی زروان
(صفحهای جدید حاوی «هستی ـ نیستی ؛ کرانمندی ـ بیکرانگی ؛ همسانی ـ ناهمسانی ==='''اصل تقارن'...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | [[هستی | + | ==='''کلیدواژههای خویشاوند (مفهومی):'''=== |
+ | * [[هستی - نیستی]] | ||
+ | * [[کرانمندی ـ بیکرانگی]] | ||
+ | * [[همسانی ـ ناهمسانی]] | ||
+ | <br /> | ||
+ | <br /> | ||
+ | |||
==='''اصل تقارن''':=== | ==='''اصل تقارن''':=== | ||
− | هستى در [[آشکارگى]] خویش، تقارن محض است. [[بازنمايی]] است که این تقارن را میشکند و به پیدایش [[جفتهای متضاد معنایی]] منتهی میشود. هستى در [[غیاب]] «[[من]]» زمینه اى پویا، آشوبگونه، فاقد مرکز و بى شکل است. در آن، هر چیز با هر چیز دیگر و هر [[رخداد]] با هر رخداد دیگر [[همسان]] و هم ارزش است. یعنى در هر برش از [[زمان ـ مکان]] ،شمار نامحدودى از گزینه هاى هم ارز و هم زور براى پویایى [[مهروند]] وجود دارد. | + | * هستى در [[آشکارگى]] خویش، تقارن محض است. |
− | [[آشکارگى]] ،شکلی از شناسایی است که این سویه ی کلی و فراگیر از هستیِ [[مرکززدوده]] و [[آشوبگونه]] را ادراک می کند. | + | * [[بازنمايی]] است که این تقارن را میشکند و به پیدایش [[جفتهای متضاد معنایی]] منتهی میشود. |
− | [[بازنمایی]]، اما، از خواست و اراده و مداخله ی هدفمند کنشگر در هستی برمی خیزد و از این رو ماهیتی [[مرکزدار]] و غایتگرا دارد و در همین راستا نیز [[تقارن]] یادشده را می شکند . | + | * هستى در [[غیاب]] «[[من]]» زمینه اى پویا، آشوبگونه، فاقد مرکز و بى شکل است. در آن، هر چیز با هر چیز دیگر و هر [[رخداد]] با هر رخداد دیگر [[همسان]] و هم ارزش است. |
+ | * یعنى در هر برش از [[زمان ـ مکان]] ،شمار نامحدودى از گزینه هاى هم ارز و هم زور براى پویایى [[مهروند]] وجود دارد. | ||
+ | * [[آشکارگى]] ،شکلی از شناسایی است که این سویه ی کلی و فراگیر از هستیِ [[مرکززدوده]] و [[آشوبگونه]] را ادراک می کند. | ||
+ | * [[بازنمایی]]، اما، از [[خواست و اراده]] و مداخله ی هدفمند کنشگر در هستی برمی خیزد و از این رو ماهیتی [[مرکزدار]] و غایتگرا دارد و در همین راستا نیز [[تقارن]] یادشده را می شکند . | ||
+ | <br /> | ||
+ | <br /> | ||
+ | |||
==='''بداهتِ شکست تقارن''':=== | ==='''بداهتِ شکست تقارن''':=== | ||
شکست تقارنِ انسان واره اى که شالوده ى شناخت ما را تشکیل مى دهد، در بطن هستى ریشه دارد. | شکست تقارنِ انسان واره اى که شالوده ى شناخت ما را تشکیل مى دهد، در بطن هستى ریشه دارد. | ||
+ | <br /> | ||
+ | <br /> | ||
− | ===''' | + | ==='''[[تله]] ی [[پیتريامنت]]''':=== |
− | هستى چیزى انسانى است که مانند من رفتار مى کند و به همین دلیل هم من مى توانم با او وارد اندرکنشى انسانى شوم و شکستهاى تقارنى را که از من ناشى شدهاند، به او نسبت دهم. | + | : هستى چیزى انسانى است که مانند من رفتار مى کند و به همین دلیل هم من مى توانم با او وارد اندرکنشى انسانى شوم و شکستهاى تقارنى را که از من ناشى شدهاند، به او نسبت دهم. |
+ | <br /> | ||
+ | <br /> | ||
==='''راهبرد چیستا''':=== | ==='''راهبرد چیستا''':=== | ||
− | پذیرفتنِ این که [[هستى]] و [[مهروند]] امورى فراتر از من هستند و از نظر سطح [[پیچیدگى]] ،مقیاس و ماهیت کاملاً با من تفاوت دارند. | + | : پذیرفتنِ این که [[هستى]] و [[مهروند]] امورى فراتر از من هستند و از نظر سطح [[پیچیدگى]] ،مقیاس و ماهیت کاملاً با من تفاوت دارند. |
+ | <br /> | ||
+ | <br /> | ||
==='''پرسش''':=== | ==='''پرسش''':=== | ||
− | تقارن و شکست تقارن دقیقاً یعنی چه؟ | + | * تقارن و شکست تقارن دقیقاً یعنی چه؟ |
− | چرا آشکارگی با تقارن، و بازنمایی با شکست تقارن ارتباط دارد؟ | + | * چرا آشکارگی با تقارن، و بازنمایی با شکست تقارن ارتباط دارد؟ |
− | ارتباط این دو با زبان چیست؟ | + | * ارتباط این دو با زبان چیست؟ |
− | چرا فهم شکست تقارن امری غایتمند و مرکزمدار است و تقارن چنین نیست؟ | + | * چرا فهم شکست تقارن امری غایتمند و مرکزمدار است و تقارن چنین نیست؟ |
+ | <br /> | ||
+ | <br /> | ||
==='''تمرین''':=== | ==='''تمرین''':=== | ||
− | چه شکستهاى تقارنى را به هستى نسبت مىدهید؟ | + | * چه شکستهاى تقارنى را به هستى نسبت مىدهید؟ |
− | چه تمایزها و گرایشهایى را به مهروند منسوب مىکنید؟ | + | * چه تمایزها و گرایشهایى را به مهروند منسوب مىکنید؟ |
− | چه بخشى از اینها در خودتان ریشه دارد؟ | + | * چه بخشى از اینها در خودتان ریشه دارد؟ |
− | سعى کنید مهروند را بعد از پیراستن آن از این زواید بفهمید. | + | * سعى کنید مهروند را بعد از پیراستن آن از این زواید بفهمید. |
نسخهٔ ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۰:۳۷
محتویات
کلیدواژههای خویشاوند (مفهومی):
اصل تقارن:
- هستى در آشکارگى خویش، تقارن محض است.
- بازنمايی است که این تقارن را میشکند و به پیدایش جفتهای متضاد معنایی منتهی میشود.
- هستى در غیاب «من» زمینه اى پویا، آشوبگونه، فاقد مرکز و بى شکل است. در آن، هر چیز با هر چیز دیگر و هر رخداد با هر رخداد دیگر همسان و هم ارزش است.
- یعنى در هر برش از زمان ـ مکان ،شمار نامحدودى از گزینه هاى هم ارز و هم زور براى پویایى مهروند وجود دارد.
- آشکارگى ،شکلی از شناسایی است که این سویه ی کلی و فراگیر از هستیِ مرکززدوده و آشوبگونه را ادراک می کند.
- بازنمایی، اما، از خواست و اراده و مداخله ی هدفمند کنشگر در هستی برمی خیزد و از این رو ماهیتی مرکزدار و غایتگرا دارد و در همین راستا نیز تقارن یادشده را می شکند .
بداهتِ شکست تقارن:
شکست تقارنِ انسان واره اى که شالوده ى شناخت ما را تشکیل مى دهد، در بطن هستى ریشه دارد.
تله ی پیتريامنت:
- هستى چیزى انسانى است که مانند من رفتار مى کند و به همین دلیل هم من مى توانم با او وارد اندرکنشى انسانى شوم و شکستهاى تقارنى را که از من ناشى شدهاند، به او نسبت دهم.
راهبرد چیستا:
- پذیرفتنِ این که هستى و مهروند امورى فراتر از من هستند و از نظر سطح پیچیدگى ،مقیاس و ماهیت کاملاً با من تفاوت دارند.
پرسش:
- تقارن و شکست تقارن دقیقاً یعنی چه؟
- چرا آشکارگی با تقارن، و بازنمایی با شکست تقارن ارتباط دارد؟
- ارتباط این دو با زبان چیست؟
- چرا فهم شکست تقارن امری غایتمند و مرکزمدار است و تقارن چنین نیست؟
تمرین:
- چه شکستهاى تقارنى را به هستى نسبت مىدهید؟
- چه تمایزها و گرایشهایى را به مهروند منسوب مىکنید؟
- چه بخشى از اینها در خودتان ریشه دارد؟
- سعى کنید مهروند را بعد از پیراستن آن از این زواید بفهمید.