زبان یک نظام نشانگانی ـ معنایی است: تفاوت بین نسخهها
از ویکی زروان
(←بازنمایی پدیدار درغیاب آن=) |
(←بازنمایی پدیدار در غیاب آن) |
||
(۲ ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشدهاست) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | ==دال و مدلول== | |
− | + | * آن هنگام که از زبان سخن میگوییم، در واقع، به دستگاهی از رمزگان و نشانه ها اشاره می کنیم. نشانه هایی که انگار بیشترشان به چیزی در جهان خارج [[ارجاع]] میدهند. | |
− | * آن هنگام که از زبان سخن میگوییم، در واقع، به دستگاهی از رمزگان و نشانه ها اشاره می کنیم. نشانه هایی که انگار بیشترشان به چیزی در جهان خارج [[ارجاع]] میدهند. زبان ساختاری پیچیده و منسجم است که از '''[[دال -مدلول|دال]]''' ها و '''[[دال -مدلول|مدلول]]''' های متصل به یکدیگر تشکیل یافته است. | + | * زبان ساختاری پیچیده و منسجم است که از '''[[دال -مدلول|دال]]''' ها و '''[[دال -مدلول|مدلول]]''' های متصل به یکدیگر تشکیل یافته است. |
* زبان مجموعه ای از رمزگان، شبکه ای از نشانه ها و رده ای از علامت ها را در بر میگیرد که هر یک از آنها به دایره ای از مدلولها و به دامنه ای از مفاهیم و معناها ارجاع میدهد. | * زبان مجموعه ای از رمزگان، شبکه ای از نشانه ها و رده ای از علامت ها را در بر میگیرد که هر یک از آنها به دایره ای از مدلولها و به دامنه ای از مفاهیم و معناها ارجاع میدهد. | ||
<br /> | <br /> | ||
− | + | <br /> | |
+ | ==زبان به منزله سیستم== | ||
+ | * از آنجا که این عناصرِ نشانگانی با روابطی قانونمند و مشخص، به یکدیگر متصل میشود، میتوان کلیت نظام زبانی را یک [[سیستم]] دانست. | ||
: سیستم، بنا به تعریف، مجموعه ای از عناصر است که بر اساس روابطی روشن و قانونمند به یکدیگر متصل شده باشند و کارکردی ویژه را برآورده سازند. | : سیستم، بنا به تعریف، مجموعه ای از عناصر است که بر اساس روابطی روشن و قانونمند به یکدیگر متصل شده باشند و کارکردی ویژه را برآورده سازند. | ||
* چنین تعریفی دقیقاً در مورد نظامهای نشانگانی ـ معنایی مصداق دارد. | * چنین تعریفی دقیقاً در مورد نظامهای نشانگانی ـ معنایی مصداق دارد. | ||
سطر ۱۲: | سطر ۱۴: | ||
* این [[عناصر]] توسط [[روابط]] ی به یکدیگر مربوط میشوند که از کوچکترین تا کلان ترین سطوح، کارآیی و شمول خود را حفظ می کنند. | * این [[عناصر]] توسط [[روابط]] ی به یکدیگر مربوط میشوند که از کوچکترین تا کلان ترین سطوح، کارآیی و شمول خود را حفظ می کنند. | ||
* این روابط، ترکیب عناصر را در مقیاس های گوناگون ممکن میسازند. عناصری که سخنشان گذشت، علاوه بر آنکه ممکن است در حوزه های گوناگون کاربرد داشته باشند، در سطوح [[سلسله مراتب]]ی گوناگون نیز وجود دارند. | * این روابط، ترکیب عناصر را در مقیاس های گوناگون ممکن میسازند. عناصری که سخنشان گذشت، علاوه بر آنکه ممکن است در حوزه های گوناگون کاربرد داشته باشند، در سطوح [[سلسله مراتب]]ی گوناگون نیز وجود دارند. | ||
− | |||
<br /> | <br /> | ||
− | == | + | <br /> |
− | * در | + | |
− | * روابطی که اتصال میان واژها و پدیدآمدنِ تکواژها را ممکن میسازد و سپس روابط بین تکواژها با یکدیگر را قانونمند میکند، همان '''صرف و نحو''' زبان است. این واژگان نیز با یکدیگر ترکیب میشوند و جمله ها، گزاره ها، متن ها و ساختارهای ادبیِ گوناگون را پدید می آورند. | + | ==[[زبان طبیعی]]== |
+ | * در [[زبان طبیعی]]، آنچه زبان گفتاریِ عادی را ممکن می کند، مجموعه ای از '''آوا'''هاست که با یکدیگر ترکیب میشوند و '''تک واژ'''های زبان را برمی سازند. تک واژها نیز با یکدیگر ترکیب شده و بنهای واژگان و واژگان را در یک زبان پدید میآورند. | ||
+ | * روابطی که اتصال میان واژها و پدیدآمدنِ تکواژها را ممکن میسازد و سپس روابط بین تکواژها با یکدیگر را قانونمند میکند، همان '''صرف و نحو''' زبان است. | ||
+ | * این واژگان نیز با یکدیگر ترکیب میشوند و جمله ها، گزاره ها، متن ها و ساختارهای ادبیِ گوناگون را پدید می آورند. | ||
* شیوه ی اتصال واژگان به یکدیگر و پدیدآمدن جمله ها و گزاره ها، همان است که '''دستور زبان''' نامیده میشود. به این ترتیب، به مجموعه ای از عناصر اشاره داریم که توسط قوانینی مشخص، به یکدیگر متصل شده اند. | * شیوه ی اتصال واژگان به یکدیگر و پدیدآمدن جمله ها و گزاره ها، همان است که '''دستور زبان''' نامیده میشود. به این ترتیب، به مجموعه ای از عناصر اشاره داریم که توسط قوانینی مشخص، به یکدیگر متصل شده اند. | ||
− | * این قوانین چنانکه چامسکی نشان داده، بنیادی ژنتیکی دارد؛ یعنی چنین مینماید که زبان طبیعیِ انسانی از زیرساختی مشخص و فراگیر بهره مند باشد | + | * این قوانین چنانکه [[چامسکی]] نشان داده، بنیادی ژنتیکی دارد؛ یعنی چنین مینماید که زبان طبیعیِ انسانی از زیرساختی مشخص و فراگیر بهره مند باشد |
<br /> | <br /> | ||
<br /> | <br /> | ||
− | + | ==زبان گشتاری- زایشی== | |
− | * چامسکی دستور زبان عمومیِ حاکم بر زبانهای انسانی را "'''گشتاری ـ زایشی'''" دانسته است. | + | * [[چامسکی]] دستور زبان عمومیِ حاکم بر زبانهای انسانی را "'''گشتاری ـ زایشی'''" دانسته است. |
+ | * گشتاری- زایشی بودن، بدان معناست که مجموعه ای از قوانینِ ژرف ساخت و بنیادین وجود دارد که به طور طبیعی و به شکل پیش تنیده در دستگاه عصبی نهاده شده است. این قوانین در حضور آن محرک های بیرونی ای شکوفا می شود که تجربه ی زیسته ی کودک طی هفت سال نخستِ عمرش را در بر می گیرد. همین قوانین است که تشخیص و آفرینش و فهمِ عناصر زبانی را ممکن میسازد. | ||
* دستور زبانِ گشتاری ـ زایشی، در واقع، امکان پدید آوردنِ بی نهایت گزاره و ارجاع به بی شمار عناصر و مضامینِ بیرونی را توسط نشانگان محدودِ یک دستگاه زبانی ممکن میسازد. | * دستور زبانِ گشتاری ـ زایشی، در واقع، امکان پدید آوردنِ بی نهایت گزاره و ارجاع به بی شمار عناصر و مضامینِ بیرونی را توسط نشانگان محدودِ یک دستگاه زبانی ممکن میسازد. | ||
<br /> | <br /> | ||
<br /> | <br /> | ||
− | + | ==نیت مندی== | |
− | * هر زبان از مجموعه ای محدود و شمارش پذیر از عناصر تشکیل شده است، ولی با وجود این، باید این توانایی را داشته باشد که به جهانی با پیچیدگیِ بسیار زیاد ارجاع دهد و شرایط و موقعیت هایی یکه و بسیار متمایز را رمزگذاری کند. از اینرو مفهوم دستور و قوانینِ حاکم بر ترکیبِ عناصر زبانی با یکدیگر اهمیتی بایسته دارد. آنچه این نظام نشانگانی- معنایی در نهایت انجام میدهد، بازنماییِ عناصر جهانِ خارج به همراه [[نیت مندیِ]] درونیِ سخنگوست. | + | * هر زبان از مجموعه ای محدود و شمارش پذیر از عناصر تشکیل شده است، ولی با وجود این، باید این توانایی را داشته باشد که به جهانی با پیچیدگیِ بسیار زیاد ارجاع دهد و شرایط و موقعیت هایی یکه و بسیار متمایز را [[رمزگذاری]] کند. |
− | * آنچه ما به عنوان جهان خارج و تحولات درونیِ خویشتن تجربه می کنیم، مجموعه ای است از | + | * از اینرو مفهوم دستور و قوانینِ حاکم بر ترکیبِ عناصر زبانی با یکدیگر اهمیتی بایسته دارد. آنچه این نظام نشانگانی- معنایی در نهایت انجام میدهد، [[بازنماییِ]] [[عناصر]] جهانِ خارج به همراه [[نیت مندیِ]] درونیِ سخنگوست. |
+ | * آنچه ما به عنوان جهان خارج و تحولات درونیِ خویشتن تجربه می کنیم، مجموعه ای است از [[چیز]]ها" و [[رخداد]]ها. | ||
<br /> | <br /> | ||
<br /> | <br /> | ||
− | == | + | ==[[بازنمایی]] [[پدیدار]] در [[غیاب]] آن== |
− | * آنچه از مجموع چیزها و رخدادها برمی آید، [[مِهْرَوَند- پديده|پدیدار]] هایی است که | + | * آنچه از مجموع چیزها و رخدادها برمی آید، [[مِهْرَوَند- پديده|پدیدار]] هایی است که [[من ـ دیگری - جهان|زیستجهان]] انسانی را برمی سازد. |
− | * زبان باید تواناییِ بازنماییِ زیست-جهان را داشته باشد، بدان معنا که بتوانیم چیزها را نامگذاری کنیم و رخدادها را توسط واژگان و گزاره ها رمزگذاری نماییم، به طوریکه بتوان در [[غیاب]] موقعیتهای واحد و گذرای جهان خارج، پیامهایی در مورد این موقعیتها و مفاهیمی در مورد این چیزها و رخدادها را به منتقل کرد. | + | * اهمیت کلیدی پدیدار در تعریف [[زیستجهان]] را نخستین بار پدیدارشناسان آلمانی و به ویژه هوسِرل مورد تاکید قرار دادند. زبان باید مجموعه ای از نشانگان و ارجاعات را در برگیرد، به شکلی که [[زیستجهان]]، یعنی مجموعه ی [[چیز]]ها و [[رخداد]]ها، را به شکلی کارآمد [[رمزگذاری]] کند. |
+ | * زبان باید تواناییِ [[بازنماییِ]] [[زیست-جهان]] را داشته باشد، بدان معنا که بتوانیم چیزها را نامگذاری کنیم و رخدادها را توسط واژگان و گزاره ها رمزگذاری نماییم، به طوریکه بتوان در [[غیاب]] موقعیتهای واحد و گذرای جهان خارج، پیامهایی در مورد این موقعیتها و مفاهیمی در مورد این چیزها و رخدادها را به منتقل کرد. | ||
* به این ترتیب است که [[کارکرد]] عینی و اصلیِ زبان؛ یعنی پیدایش رفاه اجتماعی و هماهنگیِ کردار اجتماعی میان مردمان، برآورده میشود. | * به این ترتیب است که [[کارکرد]] عینی و اصلیِ زبان؛ یعنی پیدایش رفاه اجتماعی و هماهنگیِ کردار اجتماعی میان مردمان، برآورده میشود. |
نسخهٔ کنونی تا ۲۰ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۵۷
محتویات
دال و مدلول
- آن هنگام که از زبان سخن میگوییم، در واقع، به دستگاهی از رمزگان و نشانه ها اشاره می کنیم. نشانه هایی که انگار بیشترشان به چیزی در جهان خارج ارجاع میدهند.
- زبان ساختاری پیچیده و منسجم است که از دال ها و مدلول های متصل به یکدیگر تشکیل یافته است.
- زبان مجموعه ای از رمزگان، شبکه ای از نشانه ها و رده ای از علامت ها را در بر میگیرد که هر یک از آنها به دایره ای از مدلولها و به دامنه ای از مفاهیم و معناها ارجاع میدهد.
زبان به منزله سیستم
- از آنجا که این عناصرِ نشانگانی با روابطی قانونمند و مشخص، به یکدیگر متصل میشود، میتوان کلیت نظام زبانی را یک سیستم دانست.
- سیستم، بنا به تعریف، مجموعه ای از عناصر است که بر اساس روابطی روشن و قانونمند به یکدیگر متصل شده باشند و کارکردی ویژه را برآورده سازند.
- چنین تعریفی دقیقاً در مورد نظامهای نشانگانی ـ معنایی مصداق دارد.
- نظامهای زبانی مجموعه ای از عناصر را در بر میگیرد که میتواند طیفی وسیع از نشانگان را شامل شود. این عناصر میتواند رمزگانِ قراردادیِ ریاضی باشند یا واژگانِ به نسبت مبهم و سیالِ زبان طبیعی و همچنین کلیدواژگان و مفاهیمی دقیق که ممکن است در زبانهای فنی، فلسفی و دینی کاربرد داشته باشند.
- این عناصر توسط روابط ی به یکدیگر مربوط میشوند که از کوچکترین تا کلان ترین سطوح، کارآیی و شمول خود را حفظ می کنند.
- این روابط، ترکیب عناصر را در مقیاس های گوناگون ممکن میسازند. عناصری که سخنشان گذشت، علاوه بر آنکه ممکن است در حوزه های گوناگون کاربرد داشته باشند، در سطوح سلسله مراتبی گوناگون نیز وجود دارند.
زبان طبیعی
- در زبان طبیعی، آنچه زبان گفتاریِ عادی را ممکن می کند، مجموعه ای از آواهاست که با یکدیگر ترکیب میشوند و تک واژهای زبان را برمی سازند. تک واژها نیز با یکدیگر ترکیب شده و بنهای واژگان و واژگان را در یک زبان پدید میآورند.
- روابطی که اتصال میان واژها و پدیدآمدنِ تکواژها را ممکن میسازد و سپس روابط بین تکواژها با یکدیگر را قانونمند میکند، همان صرف و نحو زبان است.
- این واژگان نیز با یکدیگر ترکیب میشوند و جمله ها، گزاره ها، متن ها و ساختارهای ادبیِ گوناگون را پدید می آورند.
- شیوه ی اتصال واژگان به یکدیگر و پدیدآمدن جمله ها و گزاره ها، همان است که دستور زبان نامیده میشود. به این ترتیب، به مجموعه ای از عناصر اشاره داریم که توسط قوانینی مشخص، به یکدیگر متصل شده اند.
- این قوانین چنانکه چامسکی نشان داده، بنیادی ژنتیکی دارد؛ یعنی چنین مینماید که زبان طبیعیِ انسانی از زیرساختی مشخص و فراگیر بهره مند باشد
زبان گشتاری- زایشی
- چامسکی دستور زبان عمومیِ حاکم بر زبانهای انسانی را "گشتاری ـ زایشی" دانسته است.
- گشتاری- زایشی بودن، بدان معناست که مجموعه ای از قوانینِ ژرف ساخت و بنیادین وجود دارد که به طور طبیعی و به شکل پیش تنیده در دستگاه عصبی نهاده شده است. این قوانین در حضور آن محرک های بیرونی ای شکوفا می شود که تجربه ی زیسته ی کودک طی هفت سال نخستِ عمرش را در بر می گیرد. همین قوانین است که تشخیص و آفرینش و فهمِ عناصر زبانی را ممکن میسازد.
- دستور زبانِ گشتاری ـ زایشی، در واقع، امکان پدید آوردنِ بی نهایت گزاره و ارجاع به بی شمار عناصر و مضامینِ بیرونی را توسط نشانگان محدودِ یک دستگاه زبانی ممکن میسازد.
نیت مندی
- هر زبان از مجموعه ای محدود و شمارش پذیر از عناصر تشکیل شده است، ولی با وجود این، باید این توانایی را داشته باشد که به جهانی با پیچیدگیِ بسیار زیاد ارجاع دهد و شرایط و موقعیت هایی یکه و بسیار متمایز را رمزگذاری کند.
- از اینرو مفهوم دستور و قوانینِ حاکم بر ترکیبِ عناصر زبانی با یکدیگر اهمیتی بایسته دارد. آنچه این نظام نشانگانی- معنایی در نهایت انجام میدهد، بازنماییِ عناصر جهانِ خارج به همراه نیت مندیِ درونیِ سخنگوست.
- آنچه ما به عنوان جهان خارج و تحولات درونیِ خویشتن تجربه می کنیم، مجموعه ای است از چیزها" و رخدادها.
بازنمایی پدیدار در غیاب آن
- آنچه از مجموع چیزها و رخدادها برمی آید، پدیدار هایی است که زیستجهان انسانی را برمی سازد.
- اهمیت کلیدی پدیدار در تعریف زیستجهان را نخستین بار پدیدارشناسان آلمانی و به ویژه هوسِرل مورد تاکید قرار دادند. زبان باید مجموعه ای از نشانگان و ارجاعات را در برگیرد، به شکلی که زیستجهان، یعنی مجموعه ی چیزها و رخدادها، را به شکلی کارآمد رمزگذاری کند.
- زبان باید تواناییِ بازنماییِ زیست-جهان را داشته باشد، بدان معنا که بتوانیم چیزها را نامگذاری کنیم و رخدادها را توسط واژگان و گزاره ها رمزگذاری نماییم، به طوریکه بتوان در غیاب موقعیتهای واحد و گذرای جهان خارج، پیامهایی در مورد این موقعیتها و مفاهیمی در مورد این چیزها و رخدادها را به منتقل کرد.
- به این ترتیب است که کارکرد عینی و اصلیِ زبان؛ یعنی پیدایش رفاه اجتماعی و هماهنگیِ کردار اجتماعی میان مردمان، برآورده میشود.