کارکرد

From ویکی زروان
Jump to: navigation, search


كاركرد (Function) شيوه‏‌ى تحول عناصر و روابط سيستم در مسير زمان، كه به برآورده ساختنِ هدفى يا حل مسئله‏‌اى منتهى مى‏‌شود.



همزمان با بحث‌‌هایى كه در زمينه‏‌ى ساختار رواج داشت، مفهوم كاركرد هم سير تاريخى خاص خود را طى مى‏‌كرد. كاركرد، از بسيارى از جنبه‏‌ها مفهومى مقابل ساختار است. اصولاً مفهوم كاركرد به شيوه‏‌ى عملكرد سيستم، و چگونگى تحول آن در مسير زمان مربوط مى‏‌شود. بنابراين برخلاف ساختار، پويايى و تحرك و دگرگونى را در بطن خود نهفته است. با توجه به مركزيت محور زمان براى تعريف اين مفاهيم، تحليل كاركرد با روش در زمانى ممكن است.

از نظر فلسفى، نخستين كسى كه به كاركرد به عنوان مبنايى براى تحليل و شناسايى سيستم‏ها نگاه كرد، فيلسوف آلمانى ادموند هوسرل بود. او پدر مكتب فلسفى پديدارشناسى و استاد نامدارِ هايدگر بود و در پى فهمِ ماهيت سوژه‏‌ى انديشنده بود. چارچوب نظرياتش، بر اين فرض استوار است كه جهان از مجموعه‏‌اى از پرسش‌ها و پاسخ‌ها تشكيل شده است. اين بدان معناست كه سوژه‌‏ى شناسنده -يعنى آدمى كه مى‏‌فهمد- را مى‌‏توان به عنوان نظامى كه پرسش طرح مى‏‌كند و فعالانه به آن پاسخ مى‌‏دهد در نظر گرفت. اين طرح پرسش، و آن پاسخگويى، نشانگر نوعى رفتار كلی‌‏گرايانه و عمومى است كه هدفمندى سيستم و حضور قصد را در آن نشان مى‌‏دهد. هوسرل اين مفهوم را به زبان فنى خودش حيث التفاتى مى‌‏ناميد .

بر مبناى نگرش هوسرل، تمايز ديگرى هم ميان ساختار و كاركرد مى‏‌توان تشخيص داد:

ساختار، به دليل ايستايى، ثبات، و تعلقش به زمانى ويژه -يك حالِ هميشگى- نشانگر وضعيت موجود سيستم است. يعنى حالتى كه سيستم در آن فعليت يافته را نشان مى‏‌دهد. در مقابل، كاركرد به خاطر اهميتى که به پويايى، و جهت‏‌دار بودنِ اين پويايى مى‏‌دهد به وضعيت مطلوب اشاره مى‏‌كند.
ساختار، آنچه كه هست، و كاركرد آنچه كه بايد باشد، را نمايندگى مى‏‌كنند.

توجه به كاركرد، در اواخر قرن گذشته، موجى از مقابله با ساختارگرايى را پديد آورد. پيدايش موج جديد نظريه‏‌ى سيستم‏ها، يعنى رويكرد سيستم‏هاى پيچيده را مى‏‌توان محصول چنين واكنشى دانست. نيكلاس لومان، شاخص‏ترين جامعه‏‌شناسِ سيستمى ثلث آخرِ قرن بيستم، براى تفكيك ديدگاه خود از رويكرد ساختارگرايانه‏‌ى پيشينيانش، خود رايك ساختارگراى كاركردى ناميد و به اين ترتيب بر تقدم كاركرد بر ساختار پافشارى كرد. در ميان بسيارى از انديشمندان ديگرِ اين مقطع تاريخى هم مى‏‌توان چنين گرايشى را ديد. مدل پساساختارگرايى در علوم انسانى، كه ميشل فوكو و بسيارى از فمينيست‏هاى مشهور بدان تعلق خاطر داشتند و دارند، با تكيه بر مفهوم كاركرد پيش‏فرض‌هاى ساختارگرايانه -مانند يكپارچگى، ايستايى، و گريز از تاريخمندى- را نفى مى‌‏كردند، و نظريه‏‌هاى زيست‏‌شناسان جديد بيش از پيش به كاركردهاى زيستى مى‏‌پرداختند. بوم‏‌شناسان مجموعه‏‌هايى نامنسجم از جمعيتهاى در هم پيوسته -مانند گله‏‌اى از علفخواران، شكارچيانِ آنها و گياهانِ مورد نيازشان- كه در يك نظام كاركردى منسجم در هم تنيده شده بودند را به عنوان واحدهاى بوم‏‌شناختى در نظر مى‏‌گرفتند و فيزيولوژيست‏ها واحدهاى كاركردى منفردى كه از عضلات، اعصاب و استخوان‌هایى به ظاهر پراكنده تشكيل شده بودند را به عنوان اجزاى سيستم‏هاى رفتارى شناسايى مى‏‌نموند.

به اين ترتيب، دو گرايش عمده‏‌ى ساختارگرايانه و كاركردگرايانه مرزبندى دقيقترى به خود گرفت. در اينجا با توجه به دوشاخه‏‌زايى‏‌هاى متعدد و فراوان در فضاى حالتِ علم زيست‏‌شناسى، از هريك از طيفهاى مختلف هواداران اين دوگرايش مثالى مى‏‌زنيم.

ساختارگرايان، كسانى هستند كه ساختار را مهمتر از كاركرد مى‏‌دانند و معتقدند اولى دومى را تعيين مى‏‌كند. ساختارگرايان بسته به توجهى كه به زمان و تاريخمندى نشان مى‏‌دهند، به دو گروه تقسيم مى‏‌شوند.

الف) برخى كه به ساختارگرايى كلاسيك پايدار مانده‏‌اند، تحلیل‌هاى در زمانى را حاشيه‏‌اى و فرعى مى‏‌بينند، و تنها به شواهد هم‏زمانى بها مى‏‌دهند. مثلاً در ميان زيست‏‌شناسانِ پيرو اين روش مى‏‌توان متخصصان رده‏‌بندى كلاسيك رايافت كه به روش‌هاى ريخت‏‌شناسانه و مبتنى بر شكل و قيافه‌ى موجودات وفادار مانده‏‌اند.
ب) اما ساختارگرايانى هم هستند كه به مفهوم زمان‏مندى سيستم توجه دارند و از تحلیل‌هاى درزمانى هم بهره مى‏‌برند. گرايش جنين‏‌شناسى و زيست‏‌شناسى تكوينى نمونه‏‌اى از محصولاتِ اين نوع نگرش هستند.

از سوى ديگر، كاركردگرايان بيشتر بر روابطِ پويا تأكيد مى‏‌كند و عناصرِ ايستا را به عنوان مشتقاتى از اين روابط در نظر مى‏‌گيرد. بنابراين از نگاه ايشان، ساختار پديده‏‌اى ثانويه است و از تداوم كاركرد ايجاد مى‏‌شود. كاركردگرايان هم مانند رقيبانشان بسته به توجهى كه به محور زمان مى‏‌دهند به دو گروه تقسيم مى‌‏شوند. آنها كه به تاريخمندى سيستم بها مى‌‏دهند، دانشمندانى هستند كه در شاخه‏‌هاى گوناگونِ علوم تجربى، نمايندگان نظريه‏‌هاى تكاملى هستند. گروه ديگرى كه براى تاريخمندى سيستم‏ها ارزشى فرعى قايل هستند و از برخى زوايا با تحلیل‌هاى ساختارگرايانه نزديكى احساس مى‏‌كنند. فيزيولوژيست‏ها و بوم‏‌شناسان از متخصصان علاقمند به اين گرايش محسوب مى‏‌شوند.

نظريه‏‌ى سيستم‏هاى پيچيده و نگرشى كه ما در اين نوشتار پيشنهاد مى‏‌كنيم، در قالب كاركردگرايى تاريخ‏مند مى‌‏گنجد. با اين وجود، نبايد از ياد برد كه تقسيم‏بندىِ ياد شده تنها بر مرزبندى‌‏هاى روش‏‌شناسانه اشاره دارد و به هيچ عنوان به معناى اين نيست كه دو هستى يا واقعيتِ بيرونى مستقل به نام كاركرد و ساختار وجود دارند. ساختار و كاركرد، همچون عنصر و رابطه، دو قطبى معنايى ساده‌‏ايست كه ما براى ساده‏‌تر كردنِ كارِ فهم جهان براى خود ابداع كرده‌‏ايم.

پس بايد به اين نكته دقت كرد كه كاركرد و ساختار از چند جنبه به هم شباهت دارند. هردوى آنها مفاهيم فراگيرى هستند و به كليت سيستم اشاره مى‌‏كنند. كاركرد، در واقع بخشى از مهروند است كه در داخل مرزهاى سيستم محصور است، و به همين دليل هم به طور مستقيم با روندهاى حاكم بر محيطِ پيرامونى ارتباط و پيوند دارد. ساختار هم، مفهومى فراگير و عام است. ساختار آرايشى از ماده/ انرژى/ اطلاعات است كه در قلمرو درونى سيستم محصور شده است. چنين آرايشى در ميان عناصر محيط هم وجود دارد، و به همين ترتيب ساختار هم از پيوندى مستحكم با محيط برخوردار است. به بيانى، ساختار مرزِ سيستم را تعيين مى‌‏كند و كاركرد به آن تداوم مى‏‌بخشد. شكست تقارنِ مكانى در ساختار، پديده‏‌اى جغرافيايى است كه درون و بيرون سيستم را از هم تفكيك مى‏‌كند، و شكست تقارن زمانى در كاركرد، امرى تاريخى است كه بقاى سيستم در محيط، يعنى تداوم مرز ميان اين دو را ممكن مى‌‏سازد. كاركرد و ساختار، به بيانى ساده، همان تاريخ و جغرافياى سيستم هستند.

در سيستم‏هاى پيچيده كاركرد مانند ساختار، امرى يكپارچه و همگن نيست. پيچيدگى مجموعه بدان معناست كه شكست‌هاى تقارنى پياپى در ساختار و كاركرد آن رخ دهند، و به اين ترتيب طبيعى است كه انتظار داشته باشيم شكلى از ناهمگنى و گسست‌هاى درونى را در ساختار و كاركرد چنين سيستم‏هايى ببينيم. در واقع هم چنين چيزى ديده مى‌‏شود. وقتى ما به بدن جانورى نگاه مى‌‏كنيم و اندام‌ها و بافت‌هاى متفاوتى را در آن تشخيص مى‌‏دهيم، در واقع با گسست‌هایى در ساختار روبرو هستيم كه از پيچيده شدنِ سيستم حكايت مى‏‌كنند. تفكيك شدنِ دست‌هاى شما از بدنتان، بدان معناست كه نسبت به كيسه‌‏تنانِ بى‌‏دست و پاى ساكن كف اقيانوسها پيچيده‏‌تر شده‌‏ايد. همين ماجرا در مورد كاركردها هم مصداق دارد. يك سلول منفرد، فقط زنده است، اما شما هم زنده هستيد و اين مطلب را هم مى‏‌خوانيد و درباره‏‌اش فكر هم مى‏‌كنيد. بنابراین کارکردهایی بیشتر را برآورده می‌کنید. تهرانِ ده ميليون نفره‌‏ى امروزِ ما كه در آن شغل‏‌هايى مانند مهندس ناظر و معمار و بنّا و گچ‌کار از هم تفكيك شده‌‏اند، از روستاى تهرانِ صد و پنجاه سال پيش كه اين نقش‌ها در آن يگانه بوده، پيچيده‏‌تر است.

براى تحليل رفتار سيستم فضاى حالت ترسيم مى‏‌كنند. براى ساختار و كاركردِ سيستم هم مى‏‌توان فضاى حالتى ترسيم كرد و دگرگوني‌ها و دوشاخه‏‌زايى كاركردها و ساختارها را بر آن نشان داد.

بدن خودتان، سيستمى پيچيده با ساختار و كاركرد مشخص، را در نظر بگيريد. فضاى حالت ساختار بدن شما، تمام امكانات گوناگونِ ساختارى براى بدنى با ويژگي‌هاى شما را در بر مى‏‌گيرد. همه‏‌ى حالات ممكن براى تمام متغيرهايى كه بر ساختار بدن شما حاكم است، در اين فضا بازنموده مى‏‌شوند. تمام اشكال مختلفى كه دماغ شما مى‌‏توانست پيدا كند، تمام اندازه‏‌هاى ممكنى كه براى عضله‏‌ها و اندام‌هاى دروني‌تان قابل تصور است، و همه‏‌ى وضعيت‌هایى كه سلول‏‌هاى بدنتان مى‏‌توانستند در ارتباط با هم پيدا كنند، در اين فضا به حالت بالقوه به صورت نقطه‏‌هایى حضور دارند.

اين فضاى حالت ساختارى از يك نظر اهميت دارد، و آن هم امكانِ نمايشِ تحولات ساختارى سيستم است. شما هنگامى كه در سن رشد بوديد، مسيرى پرشيب را در راستاى محورِ وزنِ اندام‌هایتان در اين فضا طى مى‏‌كرده‏‌ايد. اگر به جنس نرينه تعلق داشته باشيد، حركتى در راستاى افزايش موهاى صورت و بدنتان را در همين سن تجربه كرده‏‌ايد. اگر مونث باشيد، ساختار بافت چربى زير پوستتان دگرگون شده است. تحولات مربوط به پيرى را هم مى‌‏توان به همين ترتيب نمايش داد. پس آنچه كه شما در كل عمرتان "هستيد"، با خطراهه‏‌اى بر اين فضا قابل‏ نمايش است.

مانند آنچه كه در مورد رفتار گفتيم، در اينجا هم بخش‌هایى مجاز و غيرمجاز از فضاى حالت وجود دارد، و جذب كننده‏‌ها و گريزاننده‏‌هایى. اندازه‌‏ى قلب شما نمى‏‌تواند از حدى كوچكتر باشد، وگرنه خواهيد مُرد، پس مجموعه نقاطى كه به قلب معيوب و ناكارآمد دلالت مى‏‌كنند، براى سيستمى زنده مانند شما غيرمجاز است. بخش‌هایى از فضاى حالت كه شكل دماغ والدين شما را نشان مى‏‌دهد، جذب كننده‏‌ى شكل دماغ شما هم هست، و اشكال دور از انتظارى مانند خرطوم نقاطى گريزاننده براى گونه‏‌ى شما محسوب مى‏‌شوند. كدهاى ژنتيكى شما، در واقع نسخه‏‌اى از اطلاعات شيميايى است كه مجموعه‌‏ى جذب كننده‏‌هاى اين فضا را در خود نگهدارى مى‌‏كند. ژن‌ها، به خطراهه‏‌ى شما مى‏‌گويند كه به چه نقاطى از فضاى حالت وارد شود، و از چه مسير‌هایى پرهيز كند.

هنگامى كه شما تحولى ساختارى را تجربه مى‏‌كنيد و بد‌ن‌تان از اين نظر پيچيده‏‌تر مى‌‏شود، در واقع نوعى دوشاخه‏‌زايى بر اين فضا رخ مى‌‏دهد. وقتى در ماه اولِ عمرِ جنينى‌‏تان، موفق شديد بافت‌هاى مربوط به نخاع‌تان را از بقیه‌ی بافت‌ها جدا كنيد، دوشاخه‌‏زايى‏‌هایى متراكم را بر اين فضا تجربه كرديد كه بخش‌هایى تازه و نوظهور از فضاى حالت را -بر اساس الگويى از پيش تعريف شده توسط ژن‌ها- در اختيارتان مى‏‌گذاشت. شما، با هر گامى كه در روند رشدتان طى كرده‏‌ايد، بخشى جديد از اين فضاى حالت را به چنگ آورده‌‏ايد. سيستم، به اين شكل در فضاى حالت بسط مى‌‏يابد و امكانات جديدِ خويش را محقق مى‏‌سازد.

مشابه همين فضا را در مورد كاركرد هم مى‌‏توان ترسيم كرد. با اين تفاوت كه در اينجا تحولات عملكردى سيستم ترسيم مى‏‌شوند. مثلاً در گذر زمان كاركردهايى تازه به سيستم شما افزوده شده است. پس از تولد، كاركردى تازه و بى‏‌سابقه مانند ديدن به صورت شاخه‌‏زايى مهمى در سيستم حسى شما پديدار شد كه خود به شاخه‏‌زايى‏‌هاى فراوان ديگرى - چى را چطور و چرا ديدن- منتهى شده است.

اين شاخه‌‏زايى‏‌ها، به پيدايش خوشه‌‏هايى از كاركردهاى مشابه و به هم پيوسته مى‏‌انجامد. همانطور كه شكست تقارن در ساختار سيستم مجموعه‌‏هايى تفكيك شده را در ميان عناصر سيستم ايجاد كرد، دوشاخه‌‏زايى در كاركرد سيستم هم به مجموعه‏‌هايى منسجم از روابط مى‏‌انجامد كه از ساير بخش‌هاى كاركرد كلى سيستم متمايز هستند. اين دو حادثه -يعنى شكست تقارن در ساختار و كاركرد- هميشه همگام با هم رخ مى‌‏دهند و در واقع دو وجهِ ‏يك پديده‏‌ى يكتا -همان تكامل- هستند. هم زمان با شكل گرفتن عضله‌‏ى قلب در قفسه‏‌ى سينه‏‌ى شما، كاركرد تپش قلب و گردش خون هم در بدنتان احداث مى‌‏شود. حالا مى‌‏توان ديد كه تعصب نسبت به نگاه ساختارگرا و كاركردگرا، شكل‌هایى ساده‏‌ا‌نگارانه و يكسونگرانه از تحليلِ پديده‏اى پيچيده‏‌تر هستند. نه ساختار بر كاركرد مقدم است و نه بر عكس. چون اصولاً تعيين كردن به اين معنا، ميراثى اشتباه‏‌آميز از باور به عليتِ خطى قديمى است.