مفهوم قدرت - دلوز و گتاری: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «یکی از اندیشمندانی که به شدت وامدار فوکو است و دیدگاهش را باید دنبالهی مسیر ن...» ایجاد کرد)
 
 
(۸ ویرایش میانی توسط ۲ کاربر نشان داده نشده‌است)
سطر ۱: سطر ۱:
یکی از اندیشمندانی که به شدت وامدار فوکو است و دیدگاهش
+
یکی از اندیشمندانی که به شدت وامدار فوکو است و دیدگاهش را باید دنباله ی مسیر نظری وی دانست، '''ژیل دلوز''' است. دلوز به همراهی فلیکس گتاری مجموعه ای از متون چشمگیر و خواندنی را پدید آورده اند که یکی از دغدغه های اصلی شان، همین مفهوم قدرت است. دلوز به روشنی خود را پیرو نیچه میداند و دیدگاه وی در مورد قدرت را ابزاری ارزشمند برای ساخت نظریه ای منسجم و خودسازگار در مورد قدرت میداند.
را باید دنبالهی مسیر نظری وی دانست، ژیل دلوز است. دلوز به همراهی
+
<br />
فلیکس گتاری مجموعهای از متون چشمگیر و خواندنی را پدید آوردهاند که
+
<br />
یکی از دغدغههای اصلیشان، همین مفهوم قدرت است.
+
 
دلوز به روشنی خود را پیرو نیچه میداند و دیدگاه وی در مورد قدرت را
+
دیدگاه دلوز ، منظومه ای به نسبت پیچیده از مفاهیم را در بر می گیرد که به دست دادن خلاصه ای از آن در سطور این رساله کاری دشوار است. اما برای این که موقعیت او نیز در میدانِ زورآوری نظریه های مربوط به قدرت مشخص شود، تنها به ذکر چند نکته ی کلیدی از آرای وی بسنده می کنم.
ابزاری ارزشمند برای ساخت نظریهای منسجم و خودسازگار در مورد قدرت
+
<br />
میداند.
+
<br />
دیدگاه دلوز ،89منظومهای به نسبت پیچیده از مفاهیم را در بر
+
 
میگیرد که به دست دادن خلاصهای از آن در سطور این رساله کاری دشوار
+
هرچند که برخی از مفاهیم مورد نظر او با چارچوب نظری پیشنهادی ما همخوانی بسیار دارد. دلوز چنان که گذشت، برداشت نیچه ای از قدرت را می پذیرد و آن را همچون نیرویی درون زاد و پویا و فعال در نظر می گیرد. بر همین مبنا از دید او [[کنش]] همواره بر واکنش ترجیح دارد و سیستم های اجتماعی و روانی ساختارهایی پویا و شکوفا محسوب می شوند.
است. اما برای این که موقعیت او نیز در میدانِ زورآوری نظریههای مربوط به
+
<br />
قدرت مشخص شود، تنها به ذکر چند نکتهی کلیدی از آرای وی بسنده
+
<br />
میکنم. هرچند که برخی از مفاهیم مورد نظر او با چارچوب نظری پیشنهادی
+
 
ما همخوانی بسیار دارد.
+
دلوز برای صورت بندی مفهوم قدرت از چند کلیدواژه ی نو بهره میجوید، و از آنجا که برخی از آنها را ما نیز در شرح دیدگاه خویش به کار خواهیم گرفت، لازم است بدان اشاره ای کنیم. با این گوشزد که منظومه ی معنایی دلوز و گتاری نظامی پیچیده است که پرداختن به کلیت آن در اینجا ممکن نیست. مفاهیم جدیدی هم که در این منظومه معرفی شده است، تنها در ارتباط با مفاهیم دیگر و تعبیر خاص این دو از کلیدواژگان آشنای جامعه شناسانه و فلسفی معنا می یابند. از این رو شرحی از واژگان به کار گرفته شده در کتاب های ایشان را که در اینجا به طور مختصر ارائه می شود، بیشتر باید برگرفتن انتخابی برخی از مفاهیم مورد نظر ایشان دانست، که بعدها به کار تبیین دقیق نظریه ی مورد پیشنهادمان خواهند آمد، نه شرح دقیق و بی- طرفانه ی آرای ایشان، بدان شکل که مورد نظر خودشان بوده است.
دلوز چنان که گذشت، برداشت نیچهای از قدرت را میپذیرد و آن
+
<br />
را همچون نیرویی درونزاد و پویا و فعال در نظر میگیرد. بر همین مبنا از
+
<br />
دید او کنش همواره بر واکنش ترجیح دارد و سیستمهای اجتماعی و روانی
+
 
ساختارهایی پویا و شکوفا محسوب میشوند.
+
''' نخست، دوگانه ی معنایی ریزوم و درخت ''' است .از دید دلوز، ارتباط میان مفاهیم و الگوی حاکم بر روندها و جریانها، بر خلاف تصور مرسوم، به درختی با تنه ی تنومند و شاخه های نحیف شباهت ندارد، بلکه الگویی ریزوم گونه دارد. '''ریزوم'''، نام علمی شکلی از ریشه ی زیرزمینی گیاهان است که در شبکه ای پنهان در زیر خاک گسترده می شوند و در هر جا که شرایط مساعد باشد، ساقه ای را بر آن می روید. از دید دلوز، پدیدارهای اجتماعی خصلتی ریزوم وار دارد. یعنی امری منتشر، '''پراکنده'''، '''شاخه شاخه،''' و '''مرکز گریز''' است که به طور موضعی و در شرایطی ویژه در قالب '''رخدادهایی منحصر به فرد''' و خاص بروز می یابد و همواره هم خصلتی '''موقت''' و '''تعمیم ناپذیر''' دارد.
89
+
<br />
دلوز برای صورتبندی مفهوم قدرت از چند کلیدواژهی نو بهره میجوید، و
+
<br />
از آنجا که برخی از آنها را ما نیز در شرح دیدگاه خویش به کار خواهیم
+
 
گرفت، لازم است بدان اشارهای کنیم. با این گوشزد که منظومهی معنایی
+
این نگرش در برابر دیدگاه کلاسیک اندیشمندان قرار می گیرد که به شیوه ی [[افلاطون]] به [[سلسله مراتبی]] از مفاهیم و روندها و علل معتقد بودند که مفاهیم و اموری حاشیه ای، جزئی، و سطحی را به ساختارهایی عمیق، عمومی، و مرکزی متصل می سازند. این تمایز میان امر عمیق و سطحی، و چیزهای مرکزی و حاشیه ای، در دیدگاه فوکو نیز آماج نقد بود. چنین نقدی در نظریه ی دلوز، تا حدودی با الهام از راهبردهای شالوده شکنانه ی دریدا، به موقعیتی مرکزی برکشیده شده اند.
دلوز و گتاری نظامی پیچیده است که پرداختن به کلیت آن در اینجا ممکن
+
<br />
نیست. مفاهیم جدیدی هم که در این منظومه معرفی شده است، تنها در
+
<br />
ارتباط با مفاهیم دیگر و تعبیر خاص این دو از کلیدواژگان آشنای جامعه-
+
 
شناسانه و فلسفی معنا مییابند. از این رو شرحی از واژگان به کار گرفته شده
+
'''مفهوم مهم دیگر، قلمروزایی/ قلمروزدایی''' است که در آثار دلوز و گتاری همچون [[جفت متضادی معنایی]] به کار گرفته می شود.
در کتابهای ایشان را که در اینجا به طور مختصر ارائه میشود، بیشتر باید
+
'''۱- قلمروزایی'''، روندی هم زمانی است که ساختارهای درخت گونه را به شکلی موضعی پدید می آورد. در جریان این روند، عناصر با هم تلفیق شده، و اجزا در هم ذوب می گردند تا '''کلی برتر''' را پدید آورند. از دید دلوز و گتاری، قلمروزایی فرآیندی است که گروه، نهاد، هویت، و پیکره هایی عمومی و فراگیر از این دست را ایجاد می کند. پیکره هایی که در مقام سیستمی پیچیده، باید مرزهای خویش را با جهان خارج تعیین کنند، و به همین دلیل به دستگاهی بغرنج برای [[رمزگذرای]] این [[مرز]]، و قلمروزایی مسلح هستند. این روند، با وجود شباهتی که با ساختارهای درختی دارد، اما از اصالت و سنگینی مورد نظر اندیشمندان کلاسیک بی بهره است. دلوز حتی این درختواره های کل گرا و حائز قلمرو را نیز اموری مقطعی و موقت و موضعی میداند و به همین دلیل آنها را با وضعیت پاره پاره و چهل تکه ی شخصیت های شیزوفرنیک مقایسه میکند.
برگرفتن انتخابی برخی از مفاهیم مورد نظر ایشان دانست، که بعدها به کار
+
<br />
تبیین دقیق نظریهی مورد پیشنهادمان خواهند آمد، نه شرح دقیق و بی-
+
<br />
طرفانهی آرای ایشان، بدان شکل که مورد نظر خودشان بوده است.
+
 
نخست، دوگانهی معنایی ریزوم و درخت 90است .91از دید دلوز،
+
'''۲- قلمروزدایی'''، واژگونه ی قلمروزایی است. این روندی در زمانی است که از نوسان میان دو مفهوم مرکز و حاشیه پدید می آید. قلمروزدایی فرآیندی [[مرکزگریز]] است و رمزگذاری های حافظ تمایز سیستم و محیط را به طور مستمر نقض می کند. از دید دلوز، فرآیندهای قلمروزدا در تنهایی عناصر سیستم، و احتمال کنده شدنشان از آن و رانده شدنشان به حاشیه ریشه دارند، در نتیجه نوعی میل به مرکز در شرایط قلمروزدایی دیده می شود که از مقاومت عناصر سیستم در برابر فروپاشی حکایت می کند. دلوز بر بنای همین میلِ ناکارآمد به مرکز، قلمروزدایی را امری پارانوئید دانسته است. تعبیری که مانند کاربرد مفهوم شیزوفرنیک، نباید چیزی فراتر از یک استعاره ی جالب در نظر گرفته شود.
ارتباط میان مفاهیم و الگوی حاکم بر روندها و جریانها، بر خلاف تصور
+
<br />
مرسوم، به درختی با تنهی تنومند و شاخههای نحیف شباهت ندارد، بلکه
+
<br />
الگویی ریزومگونه دارد. ریزوم، نام علمی شکلی از ریشهی زیرزمینی گیاهان
+
 
است که در شبکهای پنهان در زیر خاک گسترده میشوند و در هر جا که
+
مفهوم دیگری که با دوگانه های یادشده مربوط می شود، دو نوع ماشین است که '''مولکولار''' و ''' مولار''' نامیده می شوند. از دید دلوز و گتاری، سازواره هایی که در سطوح گوناگون سلسله مراتب –از [[بدن]] های زنده گرفته تا [[نهادهای اجتماعی]]- وجود دارند، در حالت پایه ی خود چیزهایی هستند که «'''پیکره ی بی اندام'''» نامیده می شوند .این پیکره ها، برسازنده ی چیزهایی هستند که به تعبیر این نویسندگان، یک '''فلات''' نامیده می شود. فلات عنوانی عمومی است که شاید بتوان آن را با سطح سلسله مراتبی مشاهده ای که در مدل ما بود، مترادفش دانست. هر فلات، تراکمی از شدت ها، عناصر، و روندهاست که در قالبی در هم فشرده و متداخل در پیوند با یکدیگر قرار گرفته اند. هر فلات از مجموعه ای از لایه ها و قشرها تشکیل یافته است. در هر لایه از سطوح این فلات، دو زیر سیستم اصلی وجود دارد که ارتباطشان با هم با عبارتِ مفصل بندی دوگانه مشخص می شود. این نام از آنجا آمده که این دو زیرسیستم همواره در پیوند با هم، و به صورت زوجی مکمل وجود دارند.
شرایط مساعد باشد، ساقهای را بر آن میروید. از دید دلوز، پدیدارهای
+
<br />
اجتماعی خصلتی ریزوموار دارد. یعنی امری منتشر، پراکنده، شاخهشاخه، و
+
<br />
مرکزگریز است که به طور موضعی و در شرایطی ویژه در قالب رخدادهایی
+
 
منحصر به فرد و خاص بروز مییابد و همواره هم خصلتی موقت و تعمیم
+
'''۱- ماشین مولکولار'''، سیستمی منعطف و شکل پذیر است که از عناصری ساده، کم شمار، و پایدار در زمان تشکیل یافته است. ماشین مولکولار است که انداموار شدن پیکره را ممکن می سازد.
ناپذیر دارد.
+
<br />
این نگرش در برابر دیدگاه کلاسیک اندیشمندان قرار میگیرد که
+
 
به شیوهی افلاطون به سلسله مراتبی از مفاهیم و روندها و علل معتقد بودند
+
'''۲- ماشین مولار''' سیستمی است که سازمان یافتگی، نظم، و انسجام درونی اش از سیستم مولکولار بیشتر است، اما در مقابل از عناصری پیچیده، ناپایدار و گذرا تشکیل یافته است. ماشین مولار ساختارهایی متمرکز، سلسله مراتبی، و ساختار یافته را پدید می آورد، که نمونه هایش را در مفاهیمی مانند طبقه و ملت می توان بازیافت. این در حالی است که فرآورده های ماشین مولکولار فاقد این ویژگی ها هستند. نهادهایی مانند نهاد خویشاوندی و قومیت نمونه هایی از این رده هستند.  
90 Arbre/ Ryzome
+
<br />
91 Deleuze and Guettari, 1987.
+
آشکارا، ساخته ای '''مولار با الگوی درختی''' و '''محصولات مولکولار با الگوی ریزومی''' هم خوانی دارند.
که مفاهیم و اموری حاشیهای، جزئی، و سطحی را به ساختارهایی عمیق،
+
<br />
عمومی، و مرکزی متصل میسازند. این تمایز میان امر عمیق و سطحی، و
+
<br />
چیزهای مرکزی و حاشیهای، در دیدگاه فوکو نیز آماج نقد بود. چنین نقدی
+
 
در نظریهی دلوز، تا حدودی با الهام از راهبردهای شالودهشکنانهی دریدا، به
+
دلوز و گتاری در کتاب هزار فلات ، این دو را به ترتیب با غشای سلول و پروتئین ها و آنزیم هایی که در درون یاخته فعالیت می کنند، مقایسه کرده اند. این دو ماشین آشکارا با هم ارتباط دارند و عناصرشان در نوساناتی تکرار شونده به هم تبدیل می شوند. فرآیند مفصل بندی دوگانه، از دو جهتِ متمایزِ بیان و محتوا برخوردار است، که باز در قالب زیست شناسانه ی دلوز به پروتئین و ماده ی وراثتی مانند شده است. این بدان معناست که در مفصل بندی دوگانه، ما با '''ساختارهای پایدار و مقاومِ حافظ اطلاعات'''، و '''سیستم های ناپایدار و پویای عملگری''' روبه رو هستیم که ماده و انرژی را بر مبنای این زیربنای اطلاعاتی دگرگون می سازند. هریک از این دو جهت دارای ریخت و جوهری هستند که به ترتیب در جریان فرآیند '''رمزگذاری/ رمزگشایی'''، و '''مرزبندی/ مرززدایی''' پدیدار می شوند و استمرار می یابند.
موقعیتی مرکزی برکشیده شدهاند.
+
<br />
مفهوم مهم دیگر، قلمروزایی/ قلمروزدایی 92است که در آثار دلوز و
+
<br />
گتاری همچون جفت متضادی معنایی به کار گرفته میشود .93قلمروزایی،
+
 
روندی همزمانی است که ساختارهای درختگونه را به شکلی موضعی پدید
+
دلوز مفهومی مرکزی به نام '''چندگانگی''' را هم در برابر '''وحدت و یگانگی''' درخت گونه ی مدل های کلاسیک معرفی کرده است و معتقد است که داروی دردِ تحویل گرایی - که همه چیز را به یک چیز بر می گرداند- آن است که حضور چندگانگی و تکثر را در همه چیز بپذیریم . برای دستیازی به این هدف، مفهوم دیگری به نام '''مونتاژ''' ابداع شده است که از عملکرد ماشین های مولار و مولکولار حاصل می شود. مونتاژ قالبی عمومی برای تمام چیزهایی است که موضوع بررسی و مشاهده و تجربه ی ما قرار می گیرند، و شاید بتوان آن را برابرنهادی عجیب و غریب برای سیستم در نظر گرفت. از اینجا دلوز به تعریف '''ماشین انتزاعی''' می رسد، که هسته ی مرکزی هر مونتاژ است و فضای حالتی است که تحقق یافتن ان مونتاژ خاص را ممکن می سازد.
میآورد. در جریان این روند، عناصر با هم تلفیق شده، و اجزا در هم ذوب
+
<br />
میگردند تا کلی برتر را پدید آورند. از دید دلوز و گتاری، قلمروزایی فرآیندی
+
<br />
است که گروه، نهاد، هویت، و پیکرههایی عمومی و فراگیر از این دست را
+
 
ایجاد میکند. پیکرههایی که در مقام سیستمی پیچیده، باید مرزهای خویش
+
ماشین انتزاعی امری مادی یا ملموس نیست، بلکه الگویی از جریانها و طرحی عملیاتی است که در دستگاه شناختی ما بازنمایی می شود و فرآیند ظهور و تداوم مونتاژها را نشان می دهد.'''ماشین انتزاعی، کلید فهم مدل دلوز از قدرت است.''' یک ماشین انتزاعی الگویی از انضباط است که به شکلی تعمیم یافته عملکردی ویژه را بر ماده ی نامتعین اعمال می کند. این ماشین شرایطی را تعیین می کند که هر مونتاژ ریخت و جوهر خویش را در آن زمینه به دست می آورد .از این رو، یک ماشین انتزاعی را میتوان با روند '''انضباط/ سرکوب''' در مدل ما مقایسه کرد.
را با جهان خارج تعیین کنند، و به همین دلیل به دستگاهی بغرنج برای
+
 
رمزگذرای این مرز، و قلمروزایی مسلح هستند. این روند، با وجود شباهتی
+
ماشین انتزاعی از دو مجرای متفاوت قدرت خود را اعمال می کند.  
که با ساختارهای درختی دارد، اما از اصالت و سنگینی مورد نظر اندیشمندان
+
# از یک سو با رمزگذاری افراطی، که وضعیتی سخت و منسجم و سلسله مراتبی – و در نتیجه مولار- را ایجاد می کند،
کلاسیک بیبهره است. دلوز حتی این درختوارههای کلگرا و حائز قلمرو را
+
# از سوی دیگر با تبدیل، که با قلمروزدایی و رمزگشایی شباهت دارد و پدیداری مولکولار است.
نیز اموری مقطعی و موقت و موضعی میداند و به همین دلیل آنها را با
+
<br />
وضعیت پاره پاره و چهل تکهی شخصیتهای شیزوفرنیک مقایسه میکند.94
+
قلمروزدایی، واژگونهی قلمروزایی است. این روندی در زمانی است
+
نظام دیوان سالارانه و ساخت قبایل کوچگرد نمونه هایی از دستاوردهای این دو روند متمایز هستند.
که از نوسان میان دو مفهوم مرکز و حاشیه پدید میآید. قلمروزدایی فرآیندی
+
<br />
مرکزگریز است و رمزگذاریهای حافظ تمایز سیستم و محیط را به طور
+
<br />
مستمر نقض میکند. از دید دلوز، فرآیندهای قلمروزدا در تنهایی عناصر
+
 
92 Territorization/ Deterritorization
+
دیدگاه دلوز در مورد قدرت، از بسیاری از جنبه ها با تعابیر فوکویی هم خوانی دارد. هر دو بر خصلت منتشر و پراکنده ی قدرت تأکید دارند، و هردو بر سویه ی سازنده و توانمندساز آن نیز پافشاری می کنند، و به این ترتیب از نظریه پردازان نظام مند که معمولا قدرت را با سویه ای منفی و محدودکننده باز می شناسند، متفاوت هستند. همچنین هردو از دستگاهی نظری برای تبیین مفهوم قدرت بهره می برند که سوژه را به حالت تعلیق درآورده، و آن را در ساخته ای اجتماعی (فوکو) یا روندهای عام حاکم بر نظامها (دلوز) منحل می سازد.
93 Deleuze and Guettari, 1987.
+
<br />
94 Deleuze and Guettari, 1984.
+
<br />
سیستم، و احتمال کنده شدنشان از آن و رانده شدنشان به حاشیه ریشه
+
 
دارند، در نتیجه نوعی میل به مرکز در شرایط قلمروزدایی دیده میشود که
+
با این وجود، نگرش دلوزی از چند جنبه با دید فوکو متفاوت است.
از مقاومت عناصر سیستم در برابر فروپاشی حکایت میکند. دلوز بر بنای
+
<br />
همین میلِ ناکارآمد به مرکز، قلمروزدایی را امری پارانوئید دانسته است.
+
'''۱-''' نخست آن که مدل دلوزی از برداشت فوکو بسیار پیچیده- تر، بسیار عامتر، و بسیار زیستشناسانه تر است.  
تعبیری که مانند کاربرد مفهوم شیزوفرنیک، نباید چیزی فراتر از یک
+
<br />
استعارهی جالب در نظر گرفته شود.
+
 
مفهوم دیگری که با دوگانههای یادشده مربوط میشود، دو نوع
+
'''۲-''' دیگر آن که دلوز در تفسیر خاصی از ماشین انتزاعی ارائه می دهد، مفهوم قدرت و حقیقت را مترادف می گیرد و در واقع این دو را در دل یک نظام به هم پیوسته مورد تحلیل قرار می دهد. در حالی که برای فوکو، این دو مفهوم با وجود پیوستگی عمیق شان، دلالتی متمایز دارند، به شکلی که فوکو صفحات زیادی را به شرح ارتباط این دو اختصاص داده است.
ماشین است که مولکولار و مولار 95نامیده میشوند. از دید دلوز و گتاری،
+
<br />
سازوارههایی که در سطوح گوناگون سلسله مراتب –از بدنهای زنده گرفته
+
 
تا نهادهای اجتماعی- وجود دارند، در حالت پایهی خود چیزهایی هستند که
+
'''۳-''' تفاوت دیگر این دو در آن است که دلوز مفهوم قدرت را برای تبیین رفتارهای کنشگران اجتماعی کافی نمی داند، و آن را با مفهومی به نام '''[[میل]]''' تکمیل می کند. میل با آنچه به همین نام در مدل ما معرفی شد، شباهت دارد و رانه ای درونی است که سیستم زنده را به جستوجوی لذت وامی دارد. میل از دید دلوز نوعی '''مونتاژ''' است، یعنی پدیداری است که زیر تأثیر '''ماشینی انتزاعی''' ساخته می شود و ماهیتی طبیعی، درونزاد یا بدیهی ندارد. با این وجود، خودِ قدرت هم چنین خصلتی دارد و از دید دلوز تنها در پیوند با مفهوم میل است که به عنوان ابزاری تحلیلی به شکلی بسنده کارآمد می-شود .
«پیکرهی بیاندام »96نامیده میشوند .97این پیکرهها، برسازندهی چیزهایی
+
 
هستند که به تعبیر این نویسندگان، یک فلات نامیده میشود. فلات عنوانی
+
<br />
عمومی است که شاید بتوان آن را با سطح سلسله مراتبی مشاهدهای که در
+
<br />
مدل ما بود، مترادفش دانست. هر فلات، تراکمی از شدتها، عناصر، و
+
این برداشت دلوز به مدل ما از قدرت نزدیکتر است، تا مدل فوکو، با این وجود در نگاه سیستمی ما متغیر دوگانه ی '''لذت/ قدرتِ''' مورد نظر دلوز را با دو متغیر دیگر – بقا و معنا در می آمیزیم و مجموعه ی اینها را همچون محوری کارکردی مورد تحلیلی قرار می دهیم.
روندهاست که در قالبی در هم فشرده و متداخل در پیوند با یکدیگر قرار
+
 
گرفتهاند. هر فلات از مجموعهای از لایهها و قشرها تشکیل یافته است. در هر
+
<br />
لایه از سطوح این فلات، دو زیر سیستم اصلی وجود دارد که ارتباطشان با
+
<br />
هم با عبارتِ مفصلبندی دوگانه 98مشخص میشود. این نام از آنجا آمده که
+
 
این دو زیرسیستم همواره در پیوند با هم، و به صورت زوجی مکمل وجود
+
(کتاب نطریه قدرت /شروین وکیلی - فرگرد دوم - بخش نخست - گفتار سوم: تعريفهاي نظامگريز/صفحه۱۰۵-۱۱۱/نسخه الکترونیکی)
دارند.
+
95 Molecular/ Molar
+
96 BWO: Body Without Organs
+
97 Deleuze and Guettari, 1987.
+
98 Double Articulation
+
ماشین مولکولار، سیستمی منعطف و شکلپذیر است که از
+
عناصری ساده، کم شمار، و پایدار در زمان تشکیل یافته است. ماشین
+
مولکولار است که انداموار شدن پیکره را ممکن میسازد.
+
در مقابل، ماشین مولار سیستمی است که سازمان یافتگی، نظم، و انسجام
+
درونیاش از سیستم مولکولار بیشتر است، اما در مقابل از عناصری پیچیده،
+
ناپایدار و گذرا تشکیل یافته است.
+
ماشین مولار ساختارهایی متمرکز، سلسله مراتبی، و ساختار یافته
+
را پدید میآورد، که نمونههایش را در مفاهیمی مانند طبقه و ملت میتوان
+
بازیافت. این در حالی است که فرآوردههای ماشین مولکولار فاقد این ویژگیها
+
هستند. نهادهایی مانند نهاد خویشاوندی و قومیت نمونههایی از این رده
+
هستند. آشکارا، ساختهای مولار با الگوی درختی و محصولات مولکولار با
+
الگوی ریزومی همخوانی دارند.
+
دلوز و گتاری در کتاب هزار فلات ،99این دو را به ترتیب با غشای
+
سلول و پروتئینها و آنزیمهایی که در درون یاخته فعالیت میکنند، مقایسه
+
کردهاند. این دو ماشین آشکارا با هم ارتباط دارند و عناصرشان در نوساناتی
+
تکرار شونده به هم تبدیل میشوند. فرآیند مفصلبندی دوگانه، از دو جهتِ
+
متمایزِ بیان و محتوا برخوردار است، که باز در قالب زیستشناسانهی دلوز به
+
پروتئین و مادهی وراثتی مانند شده است. این بدان معناست که در مفصل-
+
بندی دوگانه، ما باساختارهای پایدار و مقاومِ حافظ اطلاعات، و سیستمهای
+
ناپایدار و پویای عملگری روبهرو هستیم که ماده و انرژی را بر مبنای این
+
زیربنای اطلاعاتی دگرگون میسازند. هریک از این دو جهت دارای ریخت و
+
99 Deleuze and Guettari, 1987.
+
جوهری 100هستند که به ترتیب در جریان فرآیند رمزگذاری/ رمزگشایی، و
+
مرزبندی/ مرززدایی پدیدار میشوند و استمرار مییابند.101
+
دلوز مفهومی مرکزی به نام چندگانگی 102را هم در برابر وحدت و
+
یگانگی درختگونهی مدلهای کلاسیک معرفی کرده است و معتقد است که
+
داروی دردِ تحویل گرایی - که همه چیز را به یک چیز بر میگرداند- آن
+
است که حضور چندگانگی و تکثر را در همه چیز بپذیریم .103برای دستیازی
+
به این هدف، مفهوم دیگری به نام مونتاژ ابداع شده است که از عملکرد
+
ماشینهای مولار و مولکولار حاصل میشود. مونتاژ قالبی عمومی برای تمام
+
چیزهایی است که موضوع بررسی و مشاهده و تجربهی ما قرار میگیرند، و
+
شاید بتوان آن را برابرنهادی عجیب و غریب برای سیستم در نظر گرفت. از
+
اینجا دلوز به تعریف ماشین انتزاعی 104میرسد، که هستهی مرکزی هر مونتاژ
+
است و فضای حالتی است که تحقق یافتن ان مونتاژ خاص را ممکن میسازد.
+
ماشین انتزاعی امری مادی یا ملموس نیست، بلکه الگویی از جریانها و طرحی
+
عملیاتی است که در دستگاه شناختی ما بازنمایی میشود و فرآیند ظهور و
+
تداوم مونتاژها را نشان میدهد.
+
ماشین انتزاعی، کلید فهم مدل دلوز از قدرت است. یک ماشین
+
انتزاعی الگویی از انضباط است که به شکلی تعمیم یافته عملکردی ویژه را بر
+
مادهی نامتعین اعمال میکند. این ماشین شرایطی را تعیین میکند که هر
+
مونتاژ ریخت و جوهر خویش را در آن زمینه به دست میآورد .105از این رو،
+
100 Form/ Substance
+
101 Stonier, 1990.
+
102 Multiplicity
+
103 Deleuze, 1973.
+
104 Abstract machine
+
105 Deleuze and Guettari, 1987.
+
یک ماشین انتزاعی را میتوان با روند انضباط/ سرکوب در مدل ما مقایسه
+
کرد.
+
ماشین انتزاعی از دو مجرای متفاوت قدرت خود را اعمال میکند. از یک سو
+
با رمزگذاری افراطی، که وضعیتی سخت و منسجم و سلسله مراتبی – و در
+
نتیجه مولار- را ایجاد میکند، و از سوی دیگر با تبدیل، که با قلمروزدایی و
+
رمزگشایی شباهت دارد و پدیداری مولکولار است. نظام دیوانسالارانه و ساخت
+
قبایل کوچگرد نمونههایی از دستاوردهای این دو روند متمایز هستند.106
+
دیدگاه دلوز در مورد قدرت، از بسیاری از جنبهها با تعابیر فوکویی
+
همخوانی دارد. هر دو بر خصلت منتشر و پراکندهی قدرت تأکید دارند، و
+
هردو بر سویهی سازنده و توانمندساز آن نیز پافشاری میکنند، و به این
+
ترتیب از نظریهپردازان نظاممند که معمولا قدرت را با سویهای منفی و
+
محدودکننده باز میشناسند، متفاوت هستند. همچنین هردو از دستگاهی
+
نظری برای تبیین مفهوم قدرت بهره میبرند که سوژه را به حالت تعلیق
+
درآورده، و آن را در ساختهای اجتماعی (فوکو) یا روندهای عام حاکم بر
+
نظامها (دلوز) منحل میسازد. با این وجود، نگرش دلوزی از چند جنبه با دید
+
فوکو متفاوت است. نخست آن که مدل دلوزی از برداشت فوکو بسیار پیچیده-
+
تر، بسیار عامتر، و بسیار زیستشناسانهتر است. دیگر آن که دلوز در تفسیر
+
خاصی از ماشنانتزاعی ارائه میدهد، مفهوم قدرت و حقیقت را مترادف می-
+
گیرد و در واقع این دو را در دل یک نظام به هم پیوسته مورد تحلیل قرار
+
میدهد. در حالی که برای فوکو، این دو مفهوم با وجود پیوستگی عمیقشان،
+
دلالتی متمایز دارند، به شکلی که فوکو صفحات زیادی را به شرح ارتباط این
+
دو اختصاص داده است.
+
تفاوت دیگر این دو، در آن است که دلوز مفهوم قدرت را برای
+
تبیین رفتارهای کنشگران اجتماعی کافی نمیداند، و آن را با مفهومی به نام
+
106 Deleuze & Guattari, 1997.
+
میل 107تکمیل میکند. میل با آنچه به همین نام در مدل ما معرفی شد،
+
شباهت دارد و رانهای درونی است که سیستم زنده را به جستوجوی لذت وا
+
میدارد. میل از دید دلوز نوعی مونتاژ است، یعنی پدیداری است که زیر تأثیر
+
ماشینی انتزاعی ساخته میشود و ماهیتی طبیعی، درونزاد یا بدیهی ندارد. با
+
این وجود، خودِ قدرت هم چنین خصلتی دارد و از دید دلوز تنها در پیوند با
+
مفهوم میل است که به عنوان ابزاری تحلیلی به شکلی بسنده کارآمد می-
+
شود .108این برداشت دلوز به مدل ما از قدرت نزدیکتر است، تا مدل فوکو،
+
با این وجود در نگاه سیستمی ما متغیر دوگانهی لذت/ قدرتِ مورد نظر دلوز
+
را با دو متغیر دیگر – بقا و معنا- در میآمیزیم و مجموعهی اینها را همچون
+
محوری کارکردی مورد تحلیلی قرار میدهیم
+

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۴۶

یکی از اندیشمندانی که به شدت وامدار فوکو است و دیدگاهش را باید دنباله ی مسیر نظری وی دانست، ژیل دلوز است. دلوز به همراهی فلیکس گتاری مجموعه ای از متون چشمگیر و خواندنی را پدید آورده اند که یکی از دغدغه های اصلی شان، همین مفهوم قدرت است. دلوز به روشنی خود را پیرو نیچه میداند و دیدگاه وی در مورد قدرت را ابزاری ارزشمند برای ساخت نظریه ای منسجم و خودسازگار در مورد قدرت میداند.

دیدگاه دلوز ، منظومه ای به نسبت پیچیده از مفاهیم را در بر می گیرد که به دست دادن خلاصه ای از آن در سطور این رساله کاری دشوار است. اما برای این که موقعیت او نیز در میدانِ زورآوری نظریه های مربوط به قدرت مشخص شود، تنها به ذکر چند نکته ی کلیدی از آرای وی بسنده می کنم.

هرچند که برخی از مفاهیم مورد نظر او با چارچوب نظری پیشنهادی ما همخوانی بسیار دارد. دلوز چنان که گذشت، برداشت نیچه ای از قدرت را می پذیرد و آن را همچون نیرویی درون زاد و پویا و فعال در نظر می گیرد. بر همین مبنا از دید او کنش همواره بر واکنش ترجیح دارد و سیستم های اجتماعی و روانی ساختارهایی پویا و شکوفا محسوب می شوند.

دلوز برای صورت بندی مفهوم قدرت از چند کلیدواژه ی نو بهره میجوید، و از آنجا که برخی از آنها را ما نیز در شرح دیدگاه خویش به کار خواهیم گرفت، لازم است بدان اشاره ای کنیم. با این گوشزد که منظومه ی معنایی دلوز و گتاری نظامی پیچیده است که پرداختن به کلیت آن در اینجا ممکن نیست. مفاهیم جدیدی هم که در این منظومه معرفی شده است، تنها در ارتباط با مفاهیم دیگر و تعبیر خاص این دو از کلیدواژگان آشنای جامعه شناسانه و فلسفی معنا می یابند. از این رو شرحی از واژگان به کار گرفته شده در کتاب های ایشان را که در اینجا به طور مختصر ارائه می شود، بیشتر باید برگرفتن انتخابی برخی از مفاهیم مورد نظر ایشان دانست، که بعدها به کار تبیین دقیق نظریه ی مورد پیشنهادمان خواهند آمد، نه شرح دقیق و بی- طرفانه ی آرای ایشان، بدان شکل که مورد نظر خودشان بوده است.

نخست، دوگانه ی معنایی ریزوم و درخت است .از دید دلوز، ارتباط میان مفاهیم و الگوی حاکم بر روندها و جریانها، بر خلاف تصور مرسوم، به درختی با تنه ی تنومند و شاخه های نحیف شباهت ندارد، بلکه الگویی ریزوم گونه دارد. ریزوم، نام علمی شکلی از ریشه ی زیرزمینی گیاهان است که در شبکه ای پنهان در زیر خاک گسترده می شوند و در هر جا که شرایط مساعد باشد، ساقه ای را بر آن می روید. از دید دلوز، پدیدارهای اجتماعی خصلتی ریزوم وار دارد. یعنی امری منتشر، پراکنده، شاخه شاخه، و مرکز گریز است که به طور موضعی و در شرایطی ویژه در قالب رخدادهایی منحصر به فرد و خاص بروز می یابد و همواره هم خصلتی موقت و تعمیم ناپذیر دارد.

این نگرش در برابر دیدگاه کلاسیک اندیشمندان قرار می گیرد که به شیوه ی افلاطون به سلسله مراتبی از مفاهیم و روندها و علل معتقد بودند که مفاهیم و اموری حاشیه ای، جزئی، و سطحی را به ساختارهایی عمیق، عمومی، و مرکزی متصل می سازند. این تمایز میان امر عمیق و سطحی، و چیزهای مرکزی و حاشیه ای، در دیدگاه فوکو نیز آماج نقد بود. چنین نقدی در نظریه ی دلوز، تا حدودی با الهام از راهبردهای شالوده شکنانه ی دریدا، به موقعیتی مرکزی برکشیده شده اند.

مفهوم مهم دیگر، قلمروزایی/ قلمروزدایی است که در آثار دلوز و گتاری همچون جفت متضادی معنایی به کار گرفته می شود. ۱- قلمروزایی، روندی هم زمانی است که ساختارهای درخت گونه را به شکلی موضعی پدید می آورد. در جریان این روند، عناصر با هم تلفیق شده، و اجزا در هم ذوب می گردند تا کلی برتر را پدید آورند. از دید دلوز و گتاری، قلمروزایی فرآیندی است که گروه، نهاد، هویت، و پیکره هایی عمومی و فراگیر از این دست را ایجاد می کند. پیکره هایی که در مقام سیستمی پیچیده، باید مرزهای خویش را با جهان خارج تعیین کنند، و به همین دلیل به دستگاهی بغرنج برای رمزگذرای این مرز، و قلمروزایی مسلح هستند. این روند، با وجود شباهتی که با ساختارهای درختی دارد، اما از اصالت و سنگینی مورد نظر اندیشمندان کلاسیک بی بهره است. دلوز حتی این درختواره های کل گرا و حائز قلمرو را نیز اموری مقطعی و موقت و موضعی میداند و به همین دلیل آنها را با وضعیت پاره پاره و چهل تکه ی شخصیت های شیزوفرنیک مقایسه میکند.

۲- قلمروزدایی، واژگونه ی قلمروزایی است. این روندی در زمانی است که از نوسان میان دو مفهوم مرکز و حاشیه پدید می آید. قلمروزدایی فرآیندی مرکزگریز است و رمزگذاری های حافظ تمایز سیستم و محیط را به طور مستمر نقض می کند. از دید دلوز، فرآیندهای قلمروزدا در تنهایی عناصر سیستم، و احتمال کنده شدنشان از آن و رانده شدنشان به حاشیه ریشه دارند، در نتیجه نوعی میل به مرکز در شرایط قلمروزدایی دیده می شود که از مقاومت عناصر سیستم در برابر فروپاشی حکایت می کند. دلوز بر بنای همین میلِ ناکارآمد به مرکز، قلمروزدایی را امری پارانوئید دانسته است. تعبیری که مانند کاربرد مفهوم شیزوفرنیک، نباید چیزی فراتر از یک استعاره ی جالب در نظر گرفته شود.

مفهوم دیگری که با دوگانه های یادشده مربوط می شود، دو نوع ماشین است که مولکولار و مولار نامیده می شوند. از دید دلوز و گتاری، سازواره هایی که در سطوح گوناگون سلسله مراتب –از بدن های زنده گرفته تا نهادهای اجتماعی- وجود دارند، در حالت پایه ی خود چیزهایی هستند که «پیکره ی بی اندام» نامیده می شوند .این پیکره ها، برسازنده ی چیزهایی هستند که به تعبیر این نویسندگان، یک فلات نامیده می شود. فلات عنوانی عمومی است که شاید بتوان آن را با سطح سلسله مراتبی مشاهده ای که در مدل ما بود، مترادفش دانست. هر فلات، تراکمی از شدت ها، عناصر، و روندهاست که در قالبی در هم فشرده و متداخل در پیوند با یکدیگر قرار گرفته اند. هر فلات از مجموعه ای از لایه ها و قشرها تشکیل یافته است. در هر لایه از سطوح این فلات، دو زیر سیستم اصلی وجود دارد که ارتباطشان با هم با عبارتِ مفصل بندی دوگانه مشخص می شود. این نام از آنجا آمده که این دو زیرسیستم همواره در پیوند با هم، و به صورت زوجی مکمل وجود دارند.

۱- ماشین مولکولار، سیستمی منعطف و شکل پذیر است که از عناصری ساده، کم شمار، و پایدار در زمان تشکیل یافته است. ماشین مولکولار است که انداموار شدن پیکره را ممکن می سازد.

۲- ماشین مولار سیستمی است که سازمان یافتگی، نظم، و انسجام درونی اش از سیستم مولکولار بیشتر است، اما در مقابل از عناصری پیچیده، ناپایدار و گذرا تشکیل یافته است. ماشین مولار ساختارهایی متمرکز، سلسله مراتبی، و ساختار یافته را پدید می آورد، که نمونه هایش را در مفاهیمی مانند طبقه و ملت می توان بازیافت. این در حالی است که فرآورده های ماشین مولکولار فاقد این ویژگی ها هستند. نهادهایی مانند نهاد خویشاوندی و قومیت نمونه هایی از این رده هستند.
آشکارا، ساخته ای مولار با الگوی درختی و محصولات مولکولار با الگوی ریزومی هم خوانی دارند.

دلوز و گتاری در کتاب هزار فلات ، این دو را به ترتیب با غشای سلول و پروتئین ها و آنزیم هایی که در درون یاخته فعالیت می کنند، مقایسه کرده اند. این دو ماشین آشکارا با هم ارتباط دارند و عناصرشان در نوساناتی تکرار شونده به هم تبدیل می شوند. فرآیند مفصل بندی دوگانه، از دو جهتِ متمایزِ بیان و محتوا برخوردار است، که باز در قالب زیست شناسانه ی دلوز به پروتئین و ماده ی وراثتی مانند شده است. این بدان معناست که در مفصل بندی دوگانه، ما با ساختارهای پایدار و مقاومِ حافظ اطلاعات، و سیستم های ناپایدار و پویای عملگری روبه رو هستیم که ماده و انرژی را بر مبنای این زیربنای اطلاعاتی دگرگون می سازند. هریک از این دو جهت دارای ریخت و جوهری هستند که به ترتیب در جریان فرآیند رمزگذاری/ رمزگشایی، و مرزبندی/ مرززدایی پدیدار می شوند و استمرار می یابند.

دلوز مفهومی مرکزی به نام چندگانگی را هم در برابر وحدت و یگانگی درخت گونه ی مدل های کلاسیک معرفی کرده است و معتقد است که داروی دردِ تحویل گرایی - که همه چیز را به یک چیز بر می گرداند- آن است که حضور چندگانگی و تکثر را در همه چیز بپذیریم . برای دستیازی به این هدف، مفهوم دیگری به نام مونتاژ ابداع شده است که از عملکرد ماشین های مولار و مولکولار حاصل می شود. مونتاژ قالبی عمومی برای تمام چیزهایی است که موضوع بررسی و مشاهده و تجربه ی ما قرار می گیرند، و شاید بتوان آن را برابرنهادی عجیب و غریب برای سیستم در نظر گرفت. از اینجا دلوز به تعریف ماشین انتزاعی می رسد، که هسته ی مرکزی هر مونتاژ است و فضای حالتی است که تحقق یافتن ان مونتاژ خاص را ممکن می سازد.

ماشین انتزاعی امری مادی یا ملموس نیست، بلکه الگویی از جریانها و طرحی عملیاتی است که در دستگاه شناختی ما بازنمایی می شود و فرآیند ظهور و تداوم مونتاژها را نشان می دهد.ماشین انتزاعی، کلید فهم مدل دلوز از قدرت است. یک ماشین انتزاعی الگویی از انضباط است که به شکلی تعمیم یافته عملکردی ویژه را بر ماده ی نامتعین اعمال می کند. این ماشین شرایطی را تعیین می کند که هر مونتاژ ریخت و جوهر خویش را در آن زمینه به دست می آورد .از این رو، یک ماشین انتزاعی را میتوان با روند انضباط/ سرکوب در مدل ما مقایسه کرد.

ماشین انتزاعی از دو مجرای متفاوت قدرت خود را اعمال می کند.

  1. از یک سو با رمزگذاری افراطی، که وضعیتی سخت و منسجم و سلسله مراتبی – و در نتیجه مولار- را ایجاد می کند،
  2. از سوی دیگر با تبدیل، که با قلمروزدایی و رمزگشایی شباهت دارد و پدیداری مولکولار است.


نظام دیوان سالارانه و ساخت قبایل کوچگرد نمونه هایی از دستاوردهای این دو روند متمایز هستند.

دیدگاه دلوز در مورد قدرت، از بسیاری از جنبه ها با تعابیر فوکویی هم خوانی دارد. هر دو بر خصلت منتشر و پراکنده ی قدرت تأکید دارند، و هردو بر سویه ی سازنده و توانمندساز آن نیز پافشاری می کنند، و به این ترتیب از نظریه پردازان نظام مند که معمولا قدرت را با سویه ای منفی و محدودکننده باز می شناسند، متفاوت هستند. همچنین هردو از دستگاهی نظری برای تبیین مفهوم قدرت بهره می برند که سوژه را به حالت تعلیق درآورده، و آن را در ساخته ای اجتماعی (فوکو) یا روندهای عام حاکم بر نظامها (دلوز) منحل می سازد.

با این وجود، نگرش دلوزی از چند جنبه با دید فوکو متفاوت است.
۱- نخست آن که مدل دلوزی از برداشت فوکو بسیار پیچیده- تر، بسیار عامتر، و بسیار زیستشناسانه تر است.

۲- دیگر آن که دلوز در تفسیر خاصی از ماشین انتزاعی ارائه می دهد، مفهوم قدرت و حقیقت را مترادف می گیرد و در واقع این دو را در دل یک نظام به هم پیوسته مورد تحلیل قرار می دهد. در حالی که برای فوکو، این دو مفهوم با وجود پیوستگی عمیق شان، دلالتی متمایز دارند، به شکلی که فوکو صفحات زیادی را به شرح ارتباط این دو اختصاص داده است.

۳- تفاوت دیگر این دو در آن است که دلوز مفهوم قدرت را برای تبیین رفتارهای کنشگران اجتماعی کافی نمی داند، و آن را با مفهومی به نام میل تکمیل می کند. میل با آنچه به همین نام در مدل ما معرفی شد، شباهت دارد و رانه ای درونی است که سیستم زنده را به جستوجوی لذت وامی دارد. میل از دید دلوز نوعی مونتاژ است، یعنی پدیداری است که زیر تأثیر ماشینی انتزاعی ساخته می شود و ماهیتی طبیعی، درونزاد یا بدیهی ندارد. با این وجود، خودِ قدرت هم چنین خصلتی دارد و از دید دلوز تنها در پیوند با مفهوم میل است که به عنوان ابزاری تحلیلی به شکلی بسنده کارآمد می-شود .



این برداشت دلوز به مدل ما از قدرت نزدیکتر است، تا مدل فوکو، با این وجود در نگاه سیستمی ما متغیر دوگانه ی لذت/ قدرتِ مورد نظر دلوز را با دو متغیر دیگر – بقا و معنا در می آمیزیم و مجموعه ی اینها را همچون محوری کارکردی مورد تحلیلی قرار می دهیم.



(کتاب نطریه قدرت /شروین وکیلی - فرگرد دوم - بخش نخست - گفتار سوم: تعريفهاي نظامگريز/صفحه۱۰۵-۱۱۱/نسخه الکترونیکی)