کنش
كنش (Action) رابطهای است كه با مجموعهاى از عناصر مرتبط باشد و به عنوان واحد كاركردى سيستم عمل كند.
رخداد، با وجود نقش مهمش در ساختار، ارتباط چندانى به كاركرد ندارد. كاركرد پديدارى زمانمند و ارتباط محور است و بنابراين عنصرى مانند رخداد نمىتواند در آن تأثير گذارد. واحد سازندهى كاركرد، ارتباطى است كه توسط عناصرى احاطه شده باشد. به عبارت ديگر، معكوس آنچه كه در مورد رخداد تعريف میشود را مىتوانيم براى شناسايى واحدهاى سازندهى كاركرد بيان كنيم.
كاركرد امرى هدفمند و جهتدار است كه رفع تنش و رساندن وضعيت موجود به مطلوب را آماج مىكند. به همين دليل هم واحد سازندهى كاركرد را كنش مىناميم.
كنش، رابطهايست كه با مجموعهاى از عناصر مرتبط باشد و به عنوان واحد كاركردى سيستم عمل كند.
كنش، برخلاف رخداد زمانمند است و به سير زمانى خاصى وابسته است. به همين دليل هم در پيوند با عناصر ويژهاش حالتى منحصر به فرد و تكرارناشدنى پيدا مىكند. رخداد مىتواند بيشمار بار تكرار شود، اما هر كنش تنها يك بار در سيستم ايجاد مىشود. اگر بار ديگر رابطهاى مشابه با عناصرى مشابه در سيستم توليد شود، تنها به صرفِ دگرگون شدن وضعيت سيستم در محور زمان، آن كنشِ قبلى تكرار نخواهد شد. به اين ترتيب كنشها مىتوانند به هم شباهت داشته باشند، اما هر كنشى به خودىِ خود تكرارناپذير است.
برخلاف رخداد، كنش در محيط وجود ندارد. كنش وابسته به ساختار است و از دل روابط درونى ساختار بيرون مىجوشد. رابطه، چيزى نيست كه مستقل از زمينهاش تعريفپذير باشد، به همين دليل هم كنش حادثهايست كه تنها در سيستم و در ارتباط با ساير كنشها معنى پيدا مىكند. پيوند محكم كنش با ساختار، همان چيزى است كه ارتباط درونى و همبستگى كاركرد و ساختار را ممكن مىسازد.
- سيستمها از راه رخداد از محيط تأثير مىپذيرند و با كنش بر آن اثر مىكنند.
- رخداد فشارى است كه محيط به ساختارِ سيستم وارد مىكند
- كنش پاسخى است كه كاركرد سيستم به محيط مىدهد.
دانشمندان تا اواخر قرن نوزدهم قادر به تفكيك مفهوم كنش از رخداد نبودند. به همين دليل هم دو نوع اشتباه رايج بود:
- نخست آن كه كنشهاى سيستم را به مثابه رخدادهايى صادر شده از محيط تلقى كنند. اين نگرش كسانى بود كه به نوعى از ماشينانگارى دكارتى معتقد بودند و فكر مىكردند سيستمهاى پيچيده چيزى جز ماشينهایى بغرنج نيستند كه نسبت به محركهاى بيرونى، پاسخهایى تعيين شده و سرراست نشان مىدهند.
- دومين خطا، آن بود كه رخدادها را كنش فرض مىكردند و بنابراين براى محيط كاركرد قائل مىشدند. اين اشتباه از آنجا سرچشمه مىگرفت كه محيط، به دليل رفتار تنشآميز خود، سيستمى عظيم با رفتارى معمولاً خصمانه پنداشته مىشد. اين در حالى است كه كاركرد، ويژهى سيستم است. محيط با خودش در حالت تعادل قرار دارد و بنابراين مفاهيمى مانند تنش برايش تعريفپذير نيستند.
محيط، سيستمى نيست كه براى چيرگى بر تنش كاركردهایى را ايفا كند. تنها ساختارى متكثر و آشوبناك است كه با رخدادهایش بر سيستمها تنش وارد مىآورد.
اشتباه دومى كه ذكرش گذشت، به نسخههاى گوناگونى از جانانگارى منتهى مىشد. تياردوشاردن كه اعتقاد داشت نيرويى پيشازيستى كل جهان را به سوى انباشت اطلاعات و آگاهی بيشتر پيش ميبرد، در اين مورد به ماركسِ غايتانگار شباهت داشت. هر دو محيط (جهان پيشا-زنده، تاريخ، و...) را چيزى هدفمند و هوشمند فرض مىكردند كه كاركردى غايتگرايانه (مانند آگاهی، عدالتِ طبقاتى، و...) را برآورده مىسازد.
در سیستمهای پیچیدهي خودمختاری که مرکزی درونی برای تنظیم کنش دارند و به شکلی برنامهریزی شده به تنشها پاسخ میدهند، میتوان بین کنش و عمل هم تمایزی قایل شد.
- کنش رفتاری هدف مند و برنامه داراست که در پیوند با سایر رفتارهای سیستم و در رویاروییِ مستقیم با تنش صادر میشود.
- در حالی که عملواکنشی است که از تاثیر تنش بر سیستم بر میخیزد.
به عبارت دیگر
- عملرفتارِ خودِ سیستم نیست، بلکه به نوعی ادامهی عاملِ تنشزای بیرونی است که در برخورد با ساختارِ سیستم انعکاس یافته است. پس عمل رفتاری پراکنده، پا در هوا، بیهدف و منفعلانه است که بیشتر به واکنش ساختار نسبت به تنش مربوط میشود.
- در مقابل، کنش عبارت است از رفتاری سنجیده که در پیوند با سایر رفتارهای سیستم قرار دارد و بنابراین بیشتر امری کارکردی است.
- کنش، در نتیجه، بخشی از یک سیستمِ رفتاریِ یکپارچه و سازماندهی شده است، در حالی که عمل چنین نیست.