آگاهی

From ویکی زروان
Jump to: navigation, search

تعریف

  • آگاهى (Awareness)عبارت است از بازنمايى نمادينِ خود و محيط در سيستم‌هاى خودزاينده، به شكلى كه تداوم فرآيندهاى منتهى به بقا در آنها ممكن شود.
  • خودآگاهى (Consciousness)شكلى از پردازش اطلاعات است كه در جريان آن سيستم بازنمايى خودش از خودش را همچون محيط بازنمايى‏‌اش از محيط رمزگذارى مى‏‌كند.



سيستمى كه محيط خارج را بازنمايى مى‏‌كند، بر مبناى هم‌ريختي‏هاى تشخيص داده‌شده در ميانِ مشاهداتش، دست به تعميم مى‌‏زند، و بر مبناى اين تعميم‌ها انتظارات خويش را تنظيم مى‌‏كند. راهبردى كه سيستم از آن پس در پيش مى‏‌گيرد، يكى از گزينه‏‌هایى است كه بر مبناى اطلاعات ساختارى و كاركردىِ سيستم، پيشاروى سيستم قرار دارد.

سيستمهاى خودزاينده‌‏ى ساده‏‌تر، در اين ميان تنها موقعيتى از خويش و محيط را بازنمايى مى‏‌كنند، و با توجه به الگوى يادشده موقعيت موجود و مطلوب خويش را از آن استخراج مى‌‏كنند. اين سيستمها از نمادها و معانى استفاده مى‏‌كنند، اما كاربرد آنها را به تنظيم خوشه‏‌هاى به هم مرتبطِ رخداد و كنش منحصر مى‌‏دانند. چنين سيستم‌هایى، نسبت به رخدادهاى محيط آگاه هستند. آگاهى، عبارت است از بازنمايى نمادينِ خود و محيط در سيستمهاى خودزاينده، به شكلى كه تداوم فرآيندهاى منتهى به بقا در آنها ممكن شود.

برخى از سيستمهاى خودزاينده، چنان پيچيده شده‌‏اند كه برخى از زيرواحد‌هایشان به صورت نوعى سيستمِ مستقل و خودمختار عمل مى‏‌كند. روابط بازگشتى در اين زيرواحدها به قدرى انبوه و تراكم اطلاعات در درون اين نظامها به قدرى بالاست، كه رفتار زير سيستم را از كل سيستم منفك مى‌‏سازد.

در صورتى كه چنين اتفاقى در مورد نظام نماد/معناها رخ دهد، زيرواحدى خودسازمانده و مستقل وظيفه‌‏ى بازنمايى محيط و درونِ سيستم را بر عهده مى‌‏گيرد. اين بدان معناست كه بخشِ نمادين/معنايىِ سيستم، همچون سيستمى مستقل عمل مى‏‌كند. سيستمى كه سيستمِ مادر - يعنى مجموعه‏‌ى بزرگ‌ترى كه اين نظام معنايى به صورت جزئى از آن عمل مى‏‌كند - را همچون محيط مى‏‌نگرد، و آن را بدان شكل بازنمايى مى‌‏كند.

سيستمهایى كه زيرواحد نماد - معنايی‌شان چنين پيچيده باشد، علاوه بر بازنمايى نمادينِ محيط، خود را نيز بازنمايى نمادين مى‏‌كند. اين بدان معناست كه سيستم علاوه بر رمزگذارى پديده‏‌هاى استخراج‌شده از محيط، پديده‌هاى درونى سيستم را هم رمزگذارى مى‌‏كند. در چنين شرايطى، نمادها بار ديگر نمادگذارى مى‌‏شوند و معانى مرتباً بازتعريف مى‏‌گردند. اين امر، به تراكم خيره‌‏كننده‏‌ى روابط خودارجاع در سيستمِ مخصوصِ بازنمايى مى‏‌انجامد. در اين شرايط، سيستم خود را همچون محيط «مى‏‌بيند» و «مى‏‌فهمد». چنين سيستمى، خودآگاه است. خودآگاهى شكلى از پردازش اطلاعات است كه درجريان آن سيستم بازنمايىِ خودش از خودش را همچون بازنمايى‌‏اش از محيط رمزگذارى مى‏‌كند.

انگار سطحى از پيچيدگى كه این لایه‌های پیاپیِ بازنمایی را پشتیبانی ‌کند، تنها در سيستمهاى زنده وجود داشته باشد. در ميان زندگان هم انسان تنها سيستم شناخته‌شده‏‌‌اي است كه در خودآگاهى‌‏اش شكى نيست. ساير سيستمهاى زنده، با وجود رفتارهاى بسيار پيچيده‏‌اى كه از خود نشان مى‏‌دهند، از اين نظر مشكوك تلقى مى‌‏شوند. امروزه زيست‌‏شناسان اندكى هستند كه جانوران ديگر را خودآگاه تلقى كنند. يك دليلِ اين ترديد در بسيارى از دانشمندان، از يك خطاى فلسفى سرچشمه مى‌‏گيرد. اين خطا از آنجا ناشى مى‏شود كه سيستمِ خودآگاه، به دليل شيوه‌‏ى خاصى كه براى رمزگذارىِ خويش ابداع كرده، تنها سيستمهايى را خودآگاه مى‏‌شناسد كه با روشى شبيه به او خود را رمزگذارى كنند. به عنوان مثال، آدميان به كمك ابزارى نمادين به نام زبان جهان پيرامون خود، و خود، را رمزگذارى مى‌‏كنند. بسيارى از دانشمندان معتقدند وجودِ زبانى با همين ويژگي‌ها براى خودآگاه بودنِ ساير جانوران ضرورت دارد. اين خطاى خودمحورانه گاه چنان تشديد مى‏شود كه گروهى از محققان برخى از جمعيت‌هاى انسانى را هم فاقد خودآگاهى تلقى مى‌‏كنند. مثلاً تا مدتها تصور مى‌‏شد كودكان تا پيش از تسلط يافتن بر زبان خودآگاهى ندارند. حتى عصب‌‌شناس مشهورى به نام جولیان جینز بر مبناى تحليل آثار هُمر ادعا کرده که يونانيان باستان نيز خودآگاه نبوده‏‌اند!

از ديد مدل مورد نظر ما، خودآگاهى رخدادى سيستمى است. يعنى به ابزار و لوازم خاصى كه سيستم به كمك آن خود را رمزگذارى مى‌‏كند ارتباطى ندارد. ممكن است سيستمى مانند انسان به كمك كدهاى صوتى اين كار را انجام دهد، و موجود ديگرى از علايم بويايى يا بينايى براى اين كار كمك بگيرد. بر اين مبنا، در مدل ما خودآگاهى منحصر به موجوداتى كه به زبان انسانى مجهزند، دانسته نمى‌‏شود.

شواهدى در تأييد ديدگاه ما وجود دارد. از سويى، برخى از جانوران مانند شامپانزه، گوريل، و دُلفين در يادگيرى زبان انسانى به شكلى جالب توجه موفق عمل مى‌‏كنند. در عمل، زبان مشترك و مصنوعىِ ابداع‌شده براى ارتباط با دلفين‌ها، توسط دلفين‌ها سريع‌تر آموخته مى‏‌شود تا آدميانى كه همنوعان‌شان طراح اين زبان بوده‌‏اند!

از سوى ديگر، زنبورها را هم داريم كه زبانِ انتزاعى و پيچيده‏‌اى بر مبناى علايم بينايى و شنوايى دارند. اين حشرات با الگوى بال زدن و رقصيدن‌شان در محيط كندو مى‏‌توانند اطلاعات دقيقى را در مورد مكان يك منبع غذا به همسايگان‌شان منتقل كنند.

يك آزمايش ديگر، كه استقلال خودآگاهى از زبان را نشان مى‏‌دهد، به شامپانزه مربوط مى‏‌شود. مى‏‌دانيم كه اگر آينه‏‌اى را جلوى جانورى مانند گربه بگيريم، توهمِ رويارويى با جانورى ديگر را در او ايجاد مى‏‌كنيم. بيشترِ ما فيلم‌هاى بامزه‏‌ى زيادى از گربه‌‏هايى را كه با عكسشان در آيينه بازى مى‏‌كنند ديده‏‌ايم. اين نمودى آشكار از آن است كه جانور خود را همچون عناصر محيطى رمزگذارى نمى‏‌كند، وگرنه موفق مى‏‌شد تصوير ذهنىِ خودش از خودش را با انعكاس خويش در آيينه تطبيق دهد.

اما شامپانزه‌‏ها در برابر آيينه رفتارى ديگر از خود نشان مى‌‏دهند. شامپانزه‌‏ها هم مانند آدميانى كه در عمرشان آيينه نديده باشند، نخست از ديدن تصوير خود در آن جا مى‏‌خورند، اما خيلى زود به آن عادت مى‏‌كنند. اگر روى صورت يك شامپانزه لكه‌‏اى رنگى بكشيم، و آيينه‏‌اى به او نشان دهيم، حيوان لكه را از روى صورت خودش -نه صورت تصويرش -پاك مى‌‏كند.اين بدان معناست كه شامپانزه به نوعى بازنمايى ذهنى خود را با آنچه در آيينه مى‏‌بيند تطبيق مى‏‌دهد.یعنی بازنمايى او در مغزش با تصويرش در آيينه هم‌جنس قلمداد می‌شود.

از برخى جهات، منحصر بودنِ خودآگاهى به انسان نامعقول مى‏‌نمايد. هرچند آدمى صاحب پيچيده‏‌ترين مغزِ شناخته‌شده در جهان است، اما اين پيچيدگى به حدى نيست كه تغييرى چنين عظيم را توجيه كند. داروين جمله‏‌ى مشهورى دارد كه مى‌‏گويد: تفاوت ميان انسان و ساير جانوران تنها تفاوتى كمى است و نه كيفى.

دانشمندانى كه اين جمله را قبول ندارند، بيش از هرچيز بر خودآگاهى به عنوان تمايزى كيفى اشاره مى‏‌كنند. با اين همه، شواهدى وجود دارد كه اين تمايز را كمرنگ مى‏‌سازد.

به لحاظ كاركردى، چنين مى‏‌نمايد كه تمام جانورانى كه به صورت اجتماعىِ پيشرفته زندگى مى‏‌كنند، بايد قدرت بازنمايى خود را به مثابه بخشى از محيط داشته باشند، وگرنه هماهنگى رفتارهایشان با كليت جامعه و همنوعان‌شان ناممكن مى‏‌شود. اگر اين قول را بپذيريم، بايد انتظار داشته باشيم شكلى از خودآگاهى در جانورانى مانند مورچگان و موريانگان هم وجود داشته باشد.

البته، اينها همه گمانه‏‌زنى‏‌هايى غيرقطعى است كه براى رفع ابهام به شواهدى بسيار بيشتر نياز دارد.