وای، ایزد میانجی: تفاوت بین نسخهها
(۲ ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشدهاست) | |||
سطر ۱۰: | سطر ۱۰: | ||
− | ''«ای زرتشت اشون، به راستی اندروای نام من است. از آن روی به راستی اندروای نام من است که من هر دو آفرینش، هم مخلوق سپندمینو و هم مخلوق انگرهمینو را میرانم. | + | ''«ای زرتشت اشون، به راستی اندروای نام من است. از آن روی به راستی اندروای نام من است که من هر دو آفرینش، هم مخلوق سپندمینو و هم مخلوق انگرهمینو را میرانم.'' |
− | ای زرتشت اشون، جوینده نام من است. از آن رو جوینده نام من است که من به هر دو آفرینش سپندمینو و انگرهمینو میرسم. | + | ''ای زرتشت اشون، جوینده نام من است. از آن رو جوینده نام من است که من به هر دو آفرینش سپندمینو و انگرهمینو میرسم. |
ای زرتشت اشون، بر همگان چیرهشونده نام من است. از آن روی بر همه چیرهشونده نام من است که من بر هردو آفرینشِ سپندمینو و انگرهمینو چیرگی مییابم.»''<ref>رام یشت، كردهی ۱۱، بندهای ۴۳ و ۴۴.</ref> | ای زرتشت اشون، بر همگان چیرهشونده نام من است. از آن روی بر همه چیرهشونده نام من است که من بر هردو آفرینشِ سپندمینو و انگرهمینو چیرگی مییابم.»''<ref>رام یشت، كردهی ۱۱، بندهای ۴۳ و ۴۴.</ref> | ||
سطر ۳۲: | سطر ۳۲: | ||
[[ایزدان باد میانرودانی]] | [[ایزدان باد میانرودانی]] | ||
+ | |||
+ | [[سیر تحول تاریخی وای]] | ||
+ | |||
+ | [[سیمای باد در عصر اسلامی]] | ||
[[سیمای وای در اوستا و بازماندهی آن در زبانزدهای پارسی دری]] | [[سیمای وای در اوستا و بازماندهی آن در زبانزدهای پارسی دری]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۱۸:۲۰
چنانکه دیدیم در چشمانداز کهن هندوایرانی جهان سه طبقه داشت که عبارت بودند از زمین، هوا و آسمان. همین سه طبقه شالودهای بوده که هستشناسی آسمانِ چهار طبقهای زرتشتی بر مبنای آن تأسیس شده است. طبقات آسمان در نگرش ایرانیان کهن سپهرهای مربوط به خورشید، ماه، اختران و گرودمان (بهشت) را شامل میشوند. وایو موجودی بوده که بر قلمرو میانی یعنی فاصلهی میان زمین و آسمان حاکم بوده و به همین دلیل هم وضعیتی واسطهگونه و میانجیگرانه داشته است. قلمرو نفوذ و قدرت او از سطح زمین آغاز میشده و تا پایینترین طبقهی سپهر ادامه مییافته است.
وای به خاطر موقعیت مکانیاش در میان آسمان و زمین، و به دلیل ماهیت دوسویهاش که هم ویرانگر است و هم سازنده، به عنصری ابهامآمیز در میانهی جفتهای متضاد معنایی میماند. او بر خلاف سایر ایزدان جایگاهی شفاف و صفاتی روشن و دقیق ندارد که بتوان در جبههی اهورامزدا یا اهریمن جایش داد. شاید به همین دلیل هندیان باستان ناچار شده بودند این دو سویه را به دو موجود متمایز مانند وای و ایندره نسبت دهند. با این وجود، در ایرانزمین دوچهره بودنِ وای پذیرفته شد و همچون پرسشی دغدغهبرانگیز در قلب اساطیر ایرانی باقی ماند. کردهی یازدهم رامیشت به خوبی این خصلت دوپهلوی وای را نشان میدهد:
43. vayush bâ nãma ahmi ashâum zarathushtra, avat vayush bâ nãma ahmi ýat va dãma vayemi ýasca dathat speñtô mainyush ýasca dathat angrô mainyush, apayate nãma ahmi ashâum zarathushtra avat apayate nãma ahmi ýat va dãma apayemi ýasca dathat speñtô mainyush ýasca dathat angrô mainyush.
44. vanô-vîspå nãma ahmi ashâum zarathushtra, avat vanô-vîspå nãma ahmi ýat va dãma vanâmi ýasca dathat speñtô mainyush ýasca dathat angrô mainyush, vohvarshte nãma ahmi ashâum zarathushtra avat vohvarshte nãma ahmi ýat vohû verezyâmi dathushô ahurâi mazdâi ameshanãm speñtanãm.
«ای زرتشت اشون، به راستی اندروای نام من است. از آن روی به راستی اندروای نام من است که من هر دو آفرینش، هم مخلوق سپندمینو و هم مخلوق انگرهمینو را میرانم.
ای زرتشت اشون، جوینده نام من است. از آن رو جوینده نام من است که من به هر دو آفرینش سپندمینو و انگرهمینو میرسم. ای زرتشت اشون، بر همگان چیرهشونده نام من است. از آن روی بر همه چیرهشونده نام من است که من بر هردو آفرینشِ سپندمینو و انگرهمینو چیرگی مییابم.»[۱]
به این ترتیب، وای ایزدی است که هردو عنصر نیک و بد و آفریدگان سپندمینو و انگرهمینو را در خود میگنجاند و بر هر دو مسلط است. از این رو اندروای و سپهرآسا و فراگیر است، و چنان که در سیروزهها ستوده شده است، باید همچون «بادی که در پیش است، بادی که در پس است، بادی که در بالاست و بادی که در پایین است» بزرگ داشته شود. پیشرونده و پسرونده نام اوست[۲]، پس او نماد تقارنی است که بر جمهایی مانند پیش و پس و زیر و زبر حاکم است. از این روست که خصلت آمیختهاش در آیین زرتشت همواره خاستگاه ابهام و تنش بوده است. در حدی که در رامیشت، در دو بند پیاپی میخوانیم که «آن بخشی از تو را که از آنِ سپند مینوست، میستاییم!»[۳]
وکیلی، شروین. اسطورهشناسی ایزدان ایرانی. نشر شورآفرین، تهران، ۱۳۹۵ (ص ۸۹-۸۷)
نوشتههای مرتبط: