كالبدشناسى منش: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱۳: سطر ۱۳:
 
[[انعطاف پذیر ابر منشها]]
 
[[انعطاف پذیر ابر منشها]]
  
 +
[[حوزه های کلان ابرمنشها]]
  
در بالاترين سطوح سلسله مراتب منشها، حوزه هايى كلان از ابرمنشهايى را داريم كه در اطراف يک محور كاركردىِ ويژه سازمان يافته اند. اين محورهاى كاركردى، همواره راهبردهايى پايه را براى دستيابی به بقا، لذت، قدرت و معنا در بر می گيرند. به عنوان مثال، اقتصاد حوزه ايست كه از تركيب چندين ابرمنش (نظريه هاي علم اقتصاد، ديدگاه هاى اخلاقى مربوط به اقتصاد، عرف حاكم بر اقتصاد و...( تشكيل يافته است و بهكمک معانىِ تثبيت شده و مورد توافقِ صورت بندي شده در منشها، كاركرد تبادل و توزيع مواد و امكاناتِ توليدكننده ى لذت را در يک جامعه ساماندهى مى كند. منش هاي يادشده در عين حال براي كنشگران انسانی حامل معنا نيز هستند و پيدايش نهادهايی اجتماعی را ممكن می سازند كه سازمان دهنده و زاينده ي شكلی از قدرت (قدرت اقتصادي و ثروت) است.
 
  
فرهنگِ يک جامعه ي خاص محصولِ تركيب چندين حوزهى متفاوت
+
ويژگى مهمى كه پيكربندى منشها در چارچوب يک فرهنگ خاص را رقم
است كه به لحاظ ساخت و تركيبِ سيستم نماد- نشانه، همريخت باشد.  
+
مىزند، اثر متقابل اين منشها بر بخت تكثير شدنشان است. منشهايى
اين نظامها، رمزگذاري در يک زبان مشترک 138 مهمترين عامل همريختى
+
كه در يک فرهنگ حضور دارند، به طور مستقيم يا نامستقيم بختِ تكثير
است. به اين ترتيب، يک قلمرو فرهنگی عبارت است از مجموعهى كل
+
شدنِ ساير منشهاى آن فرهنگ را تغيير مىدهند. دليل عمدهى اين حكم،
منشهايى كه در نظام نشانه- معنايى خاصى صورتبندي شده باشند، يعنی
+
رقابت ميان معانىِ حملشده توسط منشهاى مشابه است.
توسط يک زبان طبيعیِ يگانه به طور يكپارچه رمزگذاري شوند.  
+
آشنايى با اين نظريهي درست يا نادرست كه حافظ در تمام عمر خود
اين منشها چنان كه گفتيم، در اطراف محورهايى كاركردى و
+
لب به نوشيدنی الكلی نزده بوده، نه تنها معناي حملشده در اشعار او را
غايتگرايانه )بقا، لذت، قدرت و معنا(، و پيرامونِ گرانيگاههايی مفهومی
+
دگرگون میسازد، كه بر درک ما از مفهوم »مِى« در آثار صائب تبريزي و
)مثالً حقيقت، عدالت، تقدس، و نيكی( متمركز مىشوند و حوزههاى
+
كليم كاشانی و... نيز اثر مىگذارد. اين اندركنشِ ميان منشهاي شعري،
گوناگون فرهنگى )مثالً علم، هنر، حقوق، دين و اقتصاد( را پديد مىآورند.
+
همچنين بر اعتبار منشهاي ديگري تأثير خواهد گذاشت كه به قلمروهاي
 +
مفهومی متفاوت تعلق دارند. مثالً اين نكته ارتباطی مستقيم برقرار میكند
 +
با نظريههاي علمی در مورد سير تكامل حرمت نوشيدنیها در جامعهي
 +
ايرانی، يا با نظريههاي تاريخی در مورد الگوي پرورش انگور در شيراز، يا با
 +
نظريههاي فقهی و دينی در مورد درجهى حرمت دينىِ شراب. فرهنگ هم،
 +
مانند تمام سيستمهاى خودارجاعِ خودزاينده، از چرخههايى متداخل و
 +
فراگير تشكيل يافته است. از اين رو، عنصرى منزوى و پا در هوا يا مسيرى
 +
بنبست در آن نمىتوان يافت.
 +
رقابت منشها تنها در شرايطى ممكن است كه معناى مورد نظر با
 +
زبانى مشابه بيان شده باشد. به اين ترتيب مىتوان زبان را به عنوان معيار
 +
تفكيک سيستمهاى فرهنگى از هم در نظر گرفت. پس يک فرهنگ خاص،
 +
سيستمى كالن و بسيار بغرنج است كه همواره در حال تبادل معنا با
 +
فرهنگهاى ديگر است، اما تنها از راه جذب و هضم و درونى كردن معانى
 +
بيگانه و ترجمه كردنش به زبان خود، امكان اندركنش با آنها را پيدا
 +
مىكند. اين وابستگى مفهوم مرزبندى فرهنگها با زبان را نخستين بار
 +
انديشمندان آلمانى در قرن هجدهم ميالدى عنوان كردند. در آن هنگام به
 +
زبان همچون نظامى استعاليى فرارونده براى انديشيدن نگاه میشد. ناگفته
 +
پيداست كه ديدگاه سيستمی پيشنهادشده در اين متن در اين پيشداشت
 +
سهيم نيست. هر چند مرزِ ميان قلمروهاي فرهنگیِ گوناگون ماهيتی زبانى

نسخهٔ ‏۱۷ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۵۸

منشها هم مثل هر سيستم همانندساز و خودزاينده ى ديگرى، در مسير تكامل خود سلسله مراتبى از پيچيدگى را در درون خود ايجاد مى كنند. يكى از راه هاى دستيابى به دركى دقيقتر از مفهوم منش و عناصر سازنده ى آن، بررسى همين سطوح پياپىِ سلسله مراتب است؛ سطوحى كه از برهم نهاده شدنشان ساخت پيازگونه ى منش پديد مىآيد.

نمادها، خرد ترین واحد حمل معنا

كنش متقابل نمادين لومان

مغز؛ پیچیده ترین چیز شناخته شده در هستی

آغازگاه زایش منشها

ابرمنش

انعطاف پذیر ابر منشها

حوزه های کلان ابرمنشها


ويژگى مهمى كه پيكربندى منشها در چارچوب يک فرهنگ خاص را رقم مىزند، اثر متقابل اين منشها بر بخت تكثير شدنشان است. منشهايى كه در يک فرهنگ حضور دارند، به طور مستقيم يا نامستقيم بختِ تكثير شدنِ ساير منشهاى آن فرهنگ را تغيير مىدهند. دليل عمدهى اين حكم، رقابت ميان معانىِ حملشده توسط منشهاى مشابه است. آشنايى با اين نظريهي درست يا نادرست كه حافظ در تمام عمر خود لب به نوشيدنی الكلی نزده بوده، نه تنها معناي حملشده در اشعار او را دگرگون میسازد، كه بر درک ما از مفهوم »مِى« در آثار صائب تبريزي و كليم كاشانی و... نيز اثر مىگذارد. اين اندركنشِ ميان منشهاي شعري، همچنين بر اعتبار منشهاي ديگري تأثير خواهد گذاشت كه به قلمروهاي مفهومی متفاوت تعلق دارند. مثالً اين نكته ارتباطی مستقيم برقرار میكند با نظريههاي علمی در مورد سير تكامل حرمت نوشيدنیها در جامعهي ايرانی، يا با نظريههاي تاريخی در مورد الگوي پرورش انگور در شيراز، يا با نظريههاي فقهی و دينی در مورد درجهى حرمت دينىِ شراب. فرهنگ هم، مانند تمام سيستمهاى خودارجاعِ خودزاينده، از چرخههايى متداخل و فراگير تشكيل يافته است. از اين رو، عنصرى منزوى و پا در هوا يا مسيرى بنبست در آن نمىتوان يافت. رقابت منشها تنها در شرايطى ممكن است كه معناى مورد نظر با زبانى مشابه بيان شده باشد. به اين ترتيب مىتوان زبان را به عنوان معيار تفكيک سيستمهاى فرهنگى از هم در نظر گرفت. پس يک فرهنگ خاص، سيستمى كالن و بسيار بغرنج است كه همواره در حال تبادل معنا با فرهنگهاى ديگر است، اما تنها از راه جذب و هضم و درونى كردن معانى بيگانه و ترجمه كردنش به زبان خود، امكان اندركنش با آنها را پيدا مىكند. اين وابستگى مفهوم مرزبندى فرهنگها با زبان را نخستين بار انديشمندان آلمانى در قرن هجدهم ميالدى عنوان كردند. در آن هنگام به زبان همچون نظامى استعاليى فرارونده براى انديشيدن نگاه میشد. ناگفته پيداست كه ديدگاه سيستمی پيشنهادشده در اين متن در اين پيشداشت سهيم نيست. هر چند مرزِ ميان قلمروهاي فرهنگیِ گوناگون ماهيتی زبانى