سطح فرهنگى: تفاوت بین نسخهها
سطر ۶: | سطر ۶: | ||
− | [[ | + | [[شباهتهای بنیادین فرهنگها]] |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | يكى از فراگيرترين پژوهشهاى ميدانیِ انجام گرفته در حوزهى فرهنگ، | |
− | + | . مرداک 224 به كار مردمشناسى آمريكايى به نام مِرداک مربوط مىشود | |
+ | عناصر فرهنگى را در طيف وسيعى از جوامع گردآورنده/ شكارچى، كشاورز، | ||
+ | بوستانكار و مدرن مورد مقايسه قرار داد و آنها را در نظامى منطقى | ||
+ | ردهبندى كرد. او، در نهايت، به هفتاد و نُه جنبهى ظاهرى فرهنگهاى | ||
+ | انسانى رسيد كه در ميان تمام جوامع مشترکاند و در هشت دستهى كلى | ||
+ | جاى مىگيرند. مرداک اين گروههاى هشتگانه را به اين ترتيب مرتب كرد: | ||
+ | تهيهى غذا و لباس، فنآورى ساخت خانه، اقتصاد و ترابرى، تداخل فعاليت | ||
+ | فردى و خانوادگى، رابطهى جنسى و چرخههاى زيستى )مثالً كودكى- | ||
+ | جوانى- پيرى(، آداب كلى رفتار فردى، مجموعهى بهداشت/ دين/ آموزش | ||
+ | عمومى، و ساخت حاكميت اجتماعى. دستهبندى مرداک مهمترين مسائلى | ||
+ | را كه بايد در يک جامعهى انسانى حل شوند نشان مىدهد. | ||
+ | پذيرش اين حكم بنيادى نظريههاي عامگرا، نيز، تبصرهاى را مىطلبد. | ||
+ | آن هم اين كه وجود اين مبناى مشترک به معناى آن نيست كه منشهاى | ||
+ | مشتركى در فرهنگهاى گوناگون به وجود مىآيند. تمام آنچه مورد نظر | ||
+ | ماست، پافشارى بر شباهت بنيادينِ پرسشهايى است كه جوامع گوناگون | ||
+ | خود را با آن روبهرو مىبينند، و شباهت الگوى كلى پاسخگويى به اين | ||
+ | پرسشهاى مشترک. شباهت الگوى تكامل پاسخها، به معناى شباهت خودِ | ||
+ | پاسخها نيست. منشها پاسخهايى هستند كه براى سازگار كردن مردم با | ||
+ | محيط اطرافشان تخصص يافتهاند. هر محيط و هر شرايطى نسخهى | ||
+ | خاصى از اين پرسشهاى بنيادين را طرح مىكند و هر فرهنگى هم به | ||
+ | شيوهى خاص خود به آن پاسخ مىدهد. | ||
+ | نظريهي منشها با نظريههاي نسبىگرا هم وجه اشتراكى دارد. آن هم | ||
+ | در اينجاست كه نسبى بودن ذاتى تمام ارزشداوريها و پا در هوا بودن |
نسخهٔ ۲۰ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۴۵
يكى از فراگيرترين پژوهشهاى ميدانیِ انجام گرفته در حوزهى فرهنگ،
. مرداک 224 به كار مردمشناسى آمريكايى به نام مِرداک مربوط مىشود
عناصر فرهنگى را در طيف وسيعى از جوامع گردآورنده/ شكارچى، كشاورز،
بوستانكار و مدرن مورد مقايسه قرار داد و آنها را در نظامى منطقى
ردهبندى كرد. او، در نهايت، به هفتاد و نُه جنبهى ظاهرى فرهنگهاى
انسانى رسيد كه در ميان تمام جوامع مشترکاند و در هشت دستهى كلى
جاى مىگيرند. مرداک اين گروههاى هشتگانه را به اين ترتيب مرتب كرد:
تهيهى غذا و لباس، فنآورى ساخت خانه، اقتصاد و ترابرى، تداخل فعاليت
فردى و خانوادگى، رابطهى جنسى و چرخههاى زيستى )مثالً كودكى-
جوانى- پيرى(، آداب كلى رفتار فردى، مجموعهى بهداشت/ دين/ آموزش
عمومى، و ساخت حاكميت اجتماعى. دستهبندى مرداک مهمترين مسائلى
را كه بايد در يک جامعهى انسانى حل شوند نشان مىدهد.
پذيرش اين حكم بنيادى نظريههاي عامگرا، نيز، تبصرهاى را مىطلبد.
آن هم اين كه وجود اين مبناى مشترک به معناى آن نيست كه منشهاى
مشتركى در فرهنگهاى گوناگون به وجود مىآيند. تمام آنچه مورد نظر
ماست، پافشارى بر شباهت بنيادينِ پرسشهايى است كه جوامع گوناگون
خود را با آن روبهرو مىبينند، و شباهت الگوى كلى پاسخگويى به اين
پرسشهاى مشترک. شباهت الگوى تكامل پاسخها، به معناى شباهت خودِ
پاسخها نيست. منشها پاسخهايى هستند كه براى سازگار كردن مردم با
محيط اطرافشان تخصص يافتهاند. هر محيط و هر شرايطى نسخهى
خاصى از اين پرسشهاى بنيادين را طرح مىكند و هر فرهنگى هم به
شيوهى خاص خود به آن پاسخ مىدهد.
نظريهي منشها با نظريههاي نسبىگرا هم وجه اشتراكى دارد. آن هم
در اينجاست كه نسبى بودن ذاتى تمام ارزشداوريها و پا در هوا بودن