کی گشتاسپ: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | واپسین شاه کیانی، | + | واپسین شاه کیانی، کیگشتاسپ است که به خاطر همزمانیاش با ظهور [[زرتشت]]، در ادبیات زرتشتی جایگاهی پرارج دارد و به خاطر تصویر کاملا متفاوتی که از او در شاهنامه بازنموده شده، موضوع بحث و سخن بسیار بوده است. |
− | + | '''گشتاسپ'''، یا چنان که در پارسی باستان و اوستایی رواج داشته، ویشتاسپ، فرزند [[کیلهراسپ]] بود. برادرِ نامداری به نام زریر داشت، که نخستین '''حماسهی ایرانی''' در شرح نبردهای او برای دفاع از دین زرتشتی پرداخته شده است. وزیر خردمندش [[جاماسپ]] نام داشت و خویشاوند او نیز به شمار میرفت. [[اسفندیار]] دلاور که نخستین جهان پهلوان زرتشتی است، فرزند این شاه-پهلوان بوده است. | |
+ | |||
+ | ==بخش اول== | ||
+ | ====[[کیگشتاسپ در گاهان]]==== | ||
+ | <br/> | ||
+ | '''کیگشتاسپ''' محور مرکزی سرودهای گاهانی است و با مرور این کهنترین اشعار ایرانی میتوان دریافت که زرتشت به پشتگرمی او موفق به ترویج آیین خویش شده است . در [[گاهان]]، او عضوی از گروه پیروان خاص [[زرتشت]] یعنی '''انجمن [[مغان]]''' (مَگَه) است ، و به او وعده داده شده که با سرودهای ''منش نیک'' و نیروی این گروه به اقتدار و پیروزی دست خواهد یافت . او آشکارا شاهی پهلوان و رزمآور بوده، چون زمانی که در زمیاد یشت ستوده میشود، از گرزِ سنگینش، قدرتش در چیرگی بر دیوپرستانی مانند ''ارجاسپ'' و پشن سخن در میان است. همچنین او را بازو و پناه دین زرتشت نامیدهاند . در ضمن در همین بندها به این موضوع اشاره شده که گرزِ او، همان گرزی است که [[فریدون]] از آن برای کوبیدن سر ضحاک استفاده کرد و بعدها برای کیخسرو به ارث رسید. | ||
+ | <br/> | ||
+ | |||
+ | ===[[کیگشتاسپ در اوستا]]=== | ||
+ | <br/> | ||
+ | در یکی از بخشهای [[اوستا]] به نام [[آبان یشت]]، فهرستی از [[شاه-پهلوانان]] ذکر شده که برای آناهیتا قربانی گزاردند و چیرگی بر دشمنان و به دست آوردن قدرت سیاسی را خواستار شدند. در میان سیاهه نام ایشان، تنها یک استثنا وجود دارد و آن هم زرتشت است. او تنها کسی است که در '''آبان یشت''' [[آناهیتا]] را ستایش میکند، ولی برایش قربانی نمیگزارد، و در ضمن تنها کسی است که در میان فهرست ستایندگان ناهید نامش آمده، بی آن که شاه یا سردار جنگی باشد. خواستهی او نیز ویژه و متفاوت با بقیه بود، چون پادشاهی و قدرت را برای خود نخواست، و تغییر رفتار در شاهی را آرزو کرد. زرتشت تنها با زبانِ پرخردِ منترَه، و با اندیشه و گفتار و کردار نیک '''آناهیتا''' را نماز برد و از او خواست تا کیگشتاسپ همواره بر اساس دین او بیندیشد، بر مبنای دین او سخن بگوید و سازگار با دین او رفتار کند ، و آناهیتا این خواسته را برآورده کرد. | ||
+ | <br/> | ||
+ | ====[[گرویدن کیگشتاسپ به آیین زرتشت]]==== | ||
+ | <br/> | ||
+ | زرتشت برای آن که گشتاسپ را به دین خویش درآورد، مراسم درون یشتی برای وی برگزار کرد. گشتاسپ از او چهار خواسته داشت که عبارت بود از عمر جاویدان، '''رویینتن''' شدن، دانشِ فراگیر و خطاناپذیر، و آگاهی بر جایگاه خویش در دنیای مینویی. زرتشت مراسم درون یشت را برای او برگزار کرد و از نوشابهای توهمزا که بعدها ''منگ یا بنگِ گشتاسپی'' نام گرفت، به او خوراند. به این ترتیب گشتاسپ به جهان مینویی رفت و به جایگاه خویش در آنجا آگاه شد و روان بزرگان دین را دید و به آیین زرتشت گروید.پشوتن، اسفندیار، و جاماسپ نیز از سه خواستهی دیگر شاه برخوردار شدند و جاویدان، رویین تن و همه چیزدان گشتند. | ||
+ | |||
+ | به این ترتیب، آشکار است که زرتشت با اجرای مراسمی '''شمنی'''، که با مصرف مواد توهمآور همراه بوده است، درست به همان شکلی که بعدها مانی در مورد برادر شاهنشاه ساسانی عمل کرد، روان گشتاسپ را به سفری مینویی برده است و به این ترتیب حقانیت دین خویش را اثبات کرده است. البته ناگفته نماند که روایتهای دیگری در دست است که تلاش زرتشت در این مورد را دشوارتر جلوه میدهد، و از برگزاری آزمون وَری خبر میدهد که زرتشت در آن شرکت کرد و قبول کرد تا برای اثبات راستگوییاش، بر سینهاش فلز گداخته بریزند. از آنجا که فلز گداخته به زرتشت صدمهای نزد، همگان به راستی وی ایمان آوردند و در دربار گشتاسپ جایگاهی بلندمرتبه یافت. | ||
+ | گشتاسپ به این ترتیب نخستین شاه زرتشتی است، و به دلیل پیوندی که با این پیامبر ایرانی و توسعهی آیین او دارد، مقدس پنداشته میشود. گذشته از این رابطه با امر قدسی، گشتاسپ شاهی فرهمند هم بود و فره کیانی که افراسیاب در پی آن بود و بدان نرسید، در نهایت به تملک او در آمد . در ویسپرد بندی وجود دارد که گردآمدن فره هر سه طبقه در شخصیت گشتاسپ را به ذهن متبادر میکند. در آنجا که زرتشت هنگام دعا کردن برای او، از اهورامزدا میخواهد تا ده پسر نصیب وی نماید، که سه تا ارتشتار، سه تا موبد، سه تا کشاورز و یکی همچون خودِ او باشد ، که گویا به معنای بهرهوری از هر سه فره طبقات است و به اسفندیار اشاره دارد. | ||
+ | <br/> | ||
+ | |||
+ | ==بخش دوم== | ||
+ | ====[[روایت شاه شدن کیگشتاسپ ]]==== | ||
+ | <br/> | ||
+ | در اوستا، اشارهای به دوران جوانی و کودکی گشتاسپ وجود ندارد، و او را ولیعهدی تصویر کردهاند که در زمان حیات پدرش ازسوی او به پادشاهی برگزیده میشود. در شاهنامه اما، ماجراهای دوران جوانی گشتاسپ و زمانی که هنوز شاه نشده بوده، با آب و تاب روایت شده است و این نشانهی آن است که مجموعهای از روایتهای مردمی در مورد این شاه-پهلوان وجود داشته است. به روایت فردوسی، گشتاسپ جوانی سرکش و جاه طلب بود که خود خواهان تاج و تخت پدر بود، و چون دید '''لهراسپ''' با این خواست وی همدل نیست، به حالت قهر دربار ایران را ترک کرد و رو به سوی سرزمین روم نهاد. در آنجا اژدهایی که مایهی آزار و هراس مردم بود را از پا در آورد و به این ترتیب در میان پهلوانان اژدها اوژن شاهنامه جایی برای خود گشود. پس از آن، با دختر شاه روم که کتایون نام داشت نرد عشق باخت و هنگامی که به مرتبهای بلند در درگاه رومیان رسیده بود، به کشور خویش بازگشت. در این هنگام لهراسپ پیر شده بود و در برابر خود فرزندی داشت که دلاوری و فرهمندی خویش را در سرزمینهای دوردست به اثبات رسانده بود. پس تاج و تخت را به وی سپرد و از سنت فریدون و [[کیخسرو]] پیروی کرد. گشتاسپ سی سال پیش از ظهور زرتشت سلطنت کرد، و پس از پذیرفتن آیین وی نیز نود سال دیگر بر گاه و تخت باقی ماند. | ||
+ | |||
+ | <br/> | ||
+ | ====[[جنگ کیگشتاسپ با همسایگان]]==== | ||
+ | <br/> | ||
+ | گشتاسپ، پس از آن که بر تخت نشست و دین زرتشت را پذیرفت، با دشمنی همسایگانش روبرو شد. این همسایگان قبایل ایرانی نژادِ کوچگردی بودند که در یادگار زریران و اوستا با نام '''خیونان''' مورد اشاره واقع شدهاند. بزرگترین فرمانروای خیونان، شاهی بود به نام '''[[ارجاسپ]]''' که با شنیدن پشت کردنِ گشتاسپ به دین کهن آریاییان، دو پیک را به دربار وی فرستاد و از او خواست تا به آیین کهن باز گردد و از پشتیبانیِ زرتشت دست بردارد. دو پیکِ خیون که نامخواست و بیدرفش جادو نام داشتند، در ضمن از سوی ارجاسپ تهدید کردند که اگر گشتاسپ چنین نکند، به ایران زمین خواهند تاخت و آن را غارت خواهند کرد. زریر که مانند برادرش پیام خیونان را توهینآمیز یافته بود، به ایشان وعده کرد که در میدان نبرد با ایشان روبرو خواهد شد و میدانی را برای رویارویی با ایشان تعیین کرد. پس از آن، گشتاسپ سپاهی گران بسیج کرد و رو به سوی نبرد نهاد. | ||
+ | |||
+ | پیش از در گرفتن نبرد، گشتاسپ از جاماسپ که همه چیز را میدانست، خواست تا سرنوشت روز نخستِ نبرد را پیشگویی کند. جاماسپ با ترس و لرز به شاه گفت که از میان پسران و برادران شاه بیست و سه تن در نخستین روز نبرد کشته خواهند شد که زریر و پادخسرو برادران شاه، و فرشاورد پسرش در آن میان خواهند بود. گشتاسپ که از این پیشگویی خشمگین و نگران شده بود، به جاماسپ پرخاش کرد و از تخت برخاست و بر زمین نشست و حاضر نشد بار دیگر بر تخت بنشیند. زریر نزد او رفت و بر عهده گرفت که فردای آن روز صد و پنجاه هزار از خیونان را نابود کند. اما گشتاسپ بر نخاست. آنگاه '''پادخسرو''' و '''فرشاورد''' نزد وی رفتند و به ترتیب کشتن صد و چهل و صد و سی هزار تن از خیونان را بر گردن گرفتند، اما باز گشتاسپ برنخاست. تا آن که پسر رویینتناش اسفندیار پیش رفت و برعهده گرفت که تمام خیونان را از دم تیغ بگذراند. آنگاه گشتاسپ برخاست و بار دیگر بر تخت نشست و سوگند خورد که حتی اگر تمام خویشاوندانش هم کشته شوند دین جدید را رها نکند. پس از آن در جایی به نام سپید بیشه که به روایت بندهش در منطقهی کومش (قومس در دامغان امروزین قرار داشت) ، نبردی بسیار مهم در میان دو گروه در گرفت که به آسیب فراوان به هردو سو انجامید. اما در نهایت ایرانیان در آن پیروز شدند و دین زرتشت برقرار ماند. | ||
+ | <br/> | ||
+ | ==بخش سوم== | ||
+ | '''[[یگشتاسپ و مرگ اسفندیار]]'''<br/> | ||
+ | |||
+ | <br/> | ||
+ | گشتاسپ در روزگار پیری با فاجعهای بزرگ روبرو شد، و آن هم کشته شدن پسرش به دست [[رستم]] بود. در متون ''اوستایی'' در این مورد مطلبی وجود ندارد، اما با توجه به روایتهای رایج در زمان ظهور اسلام، میدانیم که چنین داستانی در ایرانِ عصر ساسانی بر سر زبانها بوده است و احتمالا همچون خودِ رستم، در عصر اشکانی ریشه داشته است. در متون پهلوی تنها به این نکته اشاره رفته که پس از گشتاسپ آشوب بر جهان حاکم شد و از میان نوادگان وی تنها به حکومت بهمن پسر همای اشاره رفته است. در شاهنامه، کشته شدنِ [[اسفندیار]] ناشی از جاه طلبی گشتاسپ دانسته شده است. فردوسی گشتاسپ را شاهی دلبستهی تاج و تخت تصویر کرده است که فرزند تناورش اسفندیار مرتب چشم به راه کنارهگیری او و سپردن تاج و تخت به وی است. گشتاسپ به همین دلیل پس از نخستین نبرد ایرانیان و تورانیان که اسفندیار در آن دلاوری بسیار به خرج میدهد، او را با سعی یکی از سردارانش زندانی میکند، و پس از آن هم وقتی پافشاری او بر گرفتن مقام سلطنت را میبیند، او را به نبرد با رستم گسیل میکند. یعنی ماموریتی که مادرش کتایون در گفتگویی التماسآمیز آن را مرگبار میداند و خواهانِ تن زدنِ پسرش از آن است. در هر حال، با کشته شدن اسفندیار عصر پهلوانی شاهنامه پایان مییابد و دورانی تاریخی آغاز میشود که کمابیش با تاریخ عصر هخامنشی منطبق میشود. | ||
+ | <br/> | ||
+ | |||
+ | ====[[گناهکاری کیگشتاسپ به روایت فردوسی]]==== | ||
+ | <br/> | ||
+ | |||
+ | برداشت '''[[فردوسی]]''' از گشتاسپ نشان میدهد که دست کم روایتهایی در مورد گناهکار بودن این واپسین شاه کیانی نیز وجود داشته است. در متون پهلوی میخوانیم که گشتاسپ خود نیز خویشتن را گناهکار میداند. چون وقتی زرتشت برای بار نخست دین خویش را به او عرضه میکند، میگوید که در سه نبرد هزار تن،دو هزار تن و سه هزار تن را به قتل رسانده است. زرتشت جواب میدهد که اگر به دین مزدا بپیوندد و در این راه بکوشد گناهانش بخشیده خواهد شد. و گشتاسپ بار دیگر میگوید که گناهانش نابخشودنی است چون در سه نبرد دیگر چهار هزار تن، پنج هزار تن، و شش هزار تن را کشته است. و زرتشت بار دیگر میگوید که کشته شدگان فرزندان گرگ بودهاند و گناهان وی بخشیده خواهد شد . بنابراین گشتاسپ را نیز میتواندر میان شاهانی قلمداد کرد که گناهکار شمرده میشدند. |
نسخهٔ ۲ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۴
واپسین شاه کیانی، کیگشتاسپ است که به خاطر همزمانیاش با ظهور زرتشت، در ادبیات زرتشتی جایگاهی پرارج دارد و به خاطر تصویر کاملا متفاوتی که از او در شاهنامه بازنموده شده، موضوع بحث و سخن بسیار بوده است. گشتاسپ، یا چنان که در پارسی باستان و اوستایی رواج داشته، ویشتاسپ، فرزند کیلهراسپ بود. برادرِ نامداری به نام زریر داشت، که نخستین حماسهی ایرانی در شرح نبردهای او برای دفاع از دین زرتشتی پرداخته شده است. وزیر خردمندش جاماسپ نام داشت و خویشاوند او نیز به شمار میرفت. اسفندیار دلاور که نخستین جهان پهلوان زرتشتی است، فرزند این شاه-پهلوان بوده است.
محتویات
بخش اول
کیگشتاسپ در گاهان
کیگشتاسپ محور مرکزی سرودهای گاهانی است و با مرور این کهنترین اشعار ایرانی میتوان دریافت که زرتشت به پشتگرمی او موفق به ترویج آیین خویش شده است . در گاهان، او عضوی از گروه پیروان خاص زرتشت یعنی انجمن مغان (مَگَه) است ، و به او وعده داده شده که با سرودهای منش نیک و نیروی این گروه به اقتدار و پیروزی دست خواهد یافت . او آشکارا شاهی پهلوان و رزمآور بوده، چون زمانی که در زمیاد یشت ستوده میشود، از گرزِ سنگینش، قدرتش در چیرگی بر دیوپرستانی مانند ارجاسپ و پشن سخن در میان است. همچنین او را بازو و پناه دین زرتشت نامیدهاند . در ضمن در همین بندها به این موضوع اشاره شده که گرزِ او، همان گرزی است که فریدون از آن برای کوبیدن سر ضحاک استفاده کرد و بعدها برای کیخسرو به ارث رسید.
کیگشتاسپ در اوستا
در یکی از بخشهای اوستا به نام آبان یشت، فهرستی از شاه-پهلوانان ذکر شده که برای آناهیتا قربانی گزاردند و چیرگی بر دشمنان و به دست آوردن قدرت سیاسی را خواستار شدند. در میان سیاهه نام ایشان، تنها یک استثنا وجود دارد و آن هم زرتشت است. او تنها کسی است که در آبان یشت آناهیتا را ستایش میکند، ولی برایش قربانی نمیگزارد، و در ضمن تنها کسی است که در میان فهرست ستایندگان ناهید نامش آمده، بی آن که شاه یا سردار جنگی باشد. خواستهی او نیز ویژه و متفاوت با بقیه بود، چون پادشاهی و قدرت را برای خود نخواست، و تغییر رفتار در شاهی را آرزو کرد. زرتشت تنها با زبانِ پرخردِ منترَه، و با اندیشه و گفتار و کردار نیک آناهیتا را نماز برد و از او خواست تا کیگشتاسپ همواره بر اساس دین او بیندیشد، بر مبنای دین او سخن بگوید و سازگار با دین او رفتار کند ، و آناهیتا این خواسته را برآورده کرد.
گرویدن کیگشتاسپ به آیین زرتشت
زرتشت برای آن که گشتاسپ را به دین خویش درآورد، مراسم درون یشتی برای وی برگزار کرد. گشتاسپ از او چهار خواسته داشت که عبارت بود از عمر جاویدان، رویینتن شدن، دانشِ فراگیر و خطاناپذیر، و آگاهی بر جایگاه خویش در دنیای مینویی. زرتشت مراسم درون یشت را برای او برگزار کرد و از نوشابهای توهمزا که بعدها منگ یا بنگِ گشتاسپی نام گرفت، به او خوراند. به این ترتیب گشتاسپ به جهان مینویی رفت و به جایگاه خویش در آنجا آگاه شد و روان بزرگان دین را دید و به آیین زرتشت گروید.پشوتن، اسفندیار، و جاماسپ نیز از سه خواستهی دیگر شاه برخوردار شدند و جاویدان، رویین تن و همه چیزدان گشتند.
به این ترتیب، آشکار است که زرتشت با اجرای مراسمی شمنی، که با مصرف مواد توهمآور همراه بوده است، درست به همان شکلی که بعدها مانی در مورد برادر شاهنشاه ساسانی عمل کرد، روان گشتاسپ را به سفری مینویی برده است و به این ترتیب حقانیت دین خویش را اثبات کرده است. البته ناگفته نماند که روایتهای دیگری در دست است که تلاش زرتشت در این مورد را دشوارتر جلوه میدهد، و از برگزاری آزمون وَری خبر میدهد که زرتشت در آن شرکت کرد و قبول کرد تا برای اثبات راستگوییاش، بر سینهاش فلز گداخته بریزند. از آنجا که فلز گداخته به زرتشت صدمهای نزد، همگان به راستی وی ایمان آوردند و در دربار گشتاسپ جایگاهی بلندمرتبه یافت.
گشتاسپ به این ترتیب نخستین شاه زرتشتی است، و به دلیل پیوندی که با این پیامبر ایرانی و توسعهی آیین او دارد، مقدس پنداشته میشود. گذشته از این رابطه با امر قدسی، گشتاسپ شاهی فرهمند هم بود و فره کیانی که افراسیاب در پی آن بود و بدان نرسید، در نهایت به تملک او در آمد . در ویسپرد بندی وجود دارد که گردآمدن فره هر سه طبقه در شخصیت گشتاسپ را به ذهن متبادر میکند. در آنجا که زرتشت هنگام دعا کردن برای او، از اهورامزدا میخواهد تا ده پسر نصیب وی نماید، که سه تا ارتشتار، سه تا موبد، سه تا کشاورز و یکی همچون خودِ او باشد ، که گویا به معنای بهرهوری از هر سه فره طبقات است و به اسفندیار اشاره دارد.
بخش دوم
روایت شاه شدن کیگشتاسپ
در اوستا، اشارهای به دوران جوانی و کودکی گشتاسپ وجود ندارد، و او را ولیعهدی تصویر کردهاند که در زمان حیات پدرش ازسوی او به پادشاهی برگزیده میشود. در شاهنامه اما، ماجراهای دوران جوانی گشتاسپ و زمانی که هنوز شاه نشده بوده، با آب و تاب روایت شده است و این نشانهی آن است که مجموعهای از روایتهای مردمی در مورد این شاه-پهلوان وجود داشته است. به روایت فردوسی، گشتاسپ جوانی سرکش و جاه طلب بود که خود خواهان تاج و تخت پدر بود، و چون دید لهراسپ با این خواست وی همدل نیست، به حالت قهر دربار ایران را ترک کرد و رو به سوی سرزمین روم نهاد. در آنجا اژدهایی که مایهی آزار و هراس مردم بود را از پا در آورد و به این ترتیب در میان پهلوانان اژدها اوژن شاهنامه جایی برای خود گشود. پس از آن، با دختر شاه روم که کتایون نام داشت نرد عشق باخت و هنگامی که به مرتبهای بلند در درگاه رومیان رسیده بود، به کشور خویش بازگشت. در این هنگام لهراسپ پیر شده بود و در برابر خود فرزندی داشت که دلاوری و فرهمندی خویش را در سرزمینهای دوردست به اثبات رسانده بود. پس تاج و تخت را به وی سپرد و از سنت فریدون و کیخسرو پیروی کرد. گشتاسپ سی سال پیش از ظهور زرتشت سلطنت کرد، و پس از پذیرفتن آیین وی نیز نود سال دیگر بر گاه و تخت باقی ماند.
جنگ کیگشتاسپ با همسایگان
گشتاسپ، پس از آن که بر تخت نشست و دین زرتشت را پذیرفت، با دشمنی همسایگانش روبرو شد. این همسایگان قبایل ایرانی نژادِ کوچگردی بودند که در یادگار زریران و اوستا با نام خیونان مورد اشاره واقع شدهاند. بزرگترین فرمانروای خیونان، شاهی بود به نام ارجاسپ که با شنیدن پشت کردنِ گشتاسپ به دین کهن آریاییان، دو پیک را به دربار وی فرستاد و از او خواست تا به آیین کهن باز گردد و از پشتیبانیِ زرتشت دست بردارد. دو پیکِ خیون که نامخواست و بیدرفش جادو نام داشتند، در ضمن از سوی ارجاسپ تهدید کردند که اگر گشتاسپ چنین نکند، به ایران زمین خواهند تاخت و آن را غارت خواهند کرد. زریر که مانند برادرش پیام خیونان را توهینآمیز یافته بود، به ایشان وعده کرد که در میدان نبرد با ایشان روبرو خواهد شد و میدانی را برای رویارویی با ایشان تعیین کرد. پس از آن، گشتاسپ سپاهی گران بسیج کرد و رو به سوی نبرد نهاد.
پیش از در گرفتن نبرد، گشتاسپ از جاماسپ که همه چیز را میدانست، خواست تا سرنوشت روز نخستِ نبرد را پیشگویی کند. جاماسپ با ترس و لرز به شاه گفت که از میان پسران و برادران شاه بیست و سه تن در نخستین روز نبرد کشته خواهند شد که زریر و پادخسرو برادران شاه، و فرشاورد پسرش در آن میان خواهند بود. گشتاسپ که از این پیشگویی خشمگین و نگران شده بود، به جاماسپ پرخاش کرد و از تخت برخاست و بر زمین نشست و حاضر نشد بار دیگر بر تخت بنشیند. زریر نزد او رفت و بر عهده گرفت که فردای آن روز صد و پنجاه هزار از خیونان را نابود کند. اما گشتاسپ بر نخاست. آنگاه پادخسرو و فرشاورد نزد وی رفتند و به ترتیب کشتن صد و چهل و صد و سی هزار تن از خیونان را بر گردن گرفتند، اما باز گشتاسپ برنخاست. تا آن که پسر رویینتناش اسفندیار پیش رفت و برعهده گرفت که تمام خیونان را از دم تیغ بگذراند. آنگاه گشتاسپ برخاست و بار دیگر بر تخت نشست و سوگند خورد که حتی اگر تمام خویشاوندانش هم کشته شوند دین جدید را رها نکند. پس از آن در جایی به نام سپید بیشه که به روایت بندهش در منطقهی کومش (قومس در دامغان امروزین قرار داشت) ، نبردی بسیار مهم در میان دو گروه در گرفت که به آسیب فراوان به هردو سو انجامید. اما در نهایت ایرانیان در آن پیروز شدند و دین زرتشت برقرار ماند.
بخش سوم
گشتاسپ در روزگار پیری با فاجعهای بزرگ روبرو شد، و آن هم کشته شدن پسرش به دست رستم بود. در متون اوستایی در این مورد مطلبی وجود ندارد، اما با توجه به روایتهای رایج در زمان ظهور اسلام، میدانیم که چنین داستانی در ایرانِ عصر ساسانی بر سر زبانها بوده است و احتمالا همچون خودِ رستم، در عصر اشکانی ریشه داشته است. در متون پهلوی تنها به این نکته اشاره رفته که پس از گشتاسپ آشوب بر جهان حاکم شد و از میان نوادگان وی تنها به حکومت بهمن پسر همای اشاره رفته است. در شاهنامه، کشته شدنِ اسفندیار ناشی از جاه طلبی گشتاسپ دانسته شده است. فردوسی گشتاسپ را شاهی دلبستهی تاج و تخت تصویر کرده است که فرزند تناورش اسفندیار مرتب چشم به راه کنارهگیری او و سپردن تاج و تخت به وی است. گشتاسپ به همین دلیل پس از نخستین نبرد ایرانیان و تورانیان که اسفندیار در آن دلاوری بسیار به خرج میدهد، او را با سعی یکی از سردارانش زندانی میکند، و پس از آن هم وقتی پافشاری او بر گرفتن مقام سلطنت را میبیند، او را به نبرد با رستم گسیل میکند. یعنی ماموریتی که مادرش کتایون در گفتگویی التماسآمیز آن را مرگبار میداند و خواهانِ تن زدنِ پسرش از آن است. در هر حال، با کشته شدن اسفندیار عصر پهلوانی شاهنامه پایان مییابد و دورانی تاریخی آغاز میشود که کمابیش با تاریخ عصر هخامنشی منطبق میشود.
گناهکاری کیگشتاسپ به روایت فردوسی
برداشت فردوسی از گشتاسپ نشان میدهد که دست کم روایتهایی در مورد گناهکار بودن این واپسین شاه کیانی نیز وجود داشته است. در متون پهلوی میخوانیم که گشتاسپ خود نیز خویشتن را گناهکار میداند. چون وقتی زرتشت برای بار نخست دین خویش را به او عرضه میکند، میگوید که در سه نبرد هزار تن،دو هزار تن و سه هزار تن را به قتل رسانده است. زرتشت جواب میدهد که اگر به دین مزدا بپیوندد و در این راه بکوشد گناهانش بخشیده خواهد شد. و گشتاسپ بار دیگر میگوید که گناهانش نابخشودنی است چون در سه نبرد دیگر چهار هزار تن، پنج هزار تن، و شش هزار تن را کشته است. و زرتشت بار دیگر میگوید که کشته شدگان فرزندان گرگ بودهاند و گناهان وی بخشیده خواهد شد . بنابراین گشتاسپ را نیز میتواندر میان شاهانی قلمداد کرد که گناهکار شمرده میشدند.