زندِ گاهان: آرای فلسفی در گاهان زرتشت: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی « =='''اوستا، سنگوارهي زبانشناسانه'''== مجموعهي سرودهايي که ما امروز به نا...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۷ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۳:۰۴
محتویات
اوستا، سنگوارهي زبانشناسانه
مجموعهي سرودهايي که ما امروز به نام گاتها يا گاهان ميشناسيم، از چند نظر در تاريخ فرهنگ جهان و به ويژه در تاريخ فرهنگ و سير تمدن ايراني اهميتي بي رقيب دارد: نخست آنکه گاهان متني است به زبان اوستايي و اين زباني است که در هنگامِ خواندن و رمزگشاييشدن در قرن نوزدهم و بيستم ميلادي و تا همين امروز همچنان به صورت زبان ديني زرتشتيان رواج و کاربرد دارد. در عين حال، اين زباني است که حدود 2000 سال پيش مرده و جاي خود را به زبانهاي ايراني جديدتر داده است. از اين رو ما با نوعي سنگوارهي زبانشناسانه سر و کار داريم. متني که در شکل کنونياش بسيار دير به صورت نوشتاري درآمده و در طول اين زمانِ باورنکردني؛ به دليل پايبندي زرتشتيان به متون مقدس خويش و وفاداريشان نسبت به اين سرودها، از گزند زمانهاي دشمنخو در امان مانده است.
گاهان، کهن ترین متن آریایی
دوم آن که نخستين و کهنترين متنِ بازمانده از قبايل آريايي مهاجر به ايرانزمين است. به عبارت ديگر، چه هويت ايراني را به تبارنامهي قبايل آريايي کوچنده به فلات ايران فرو بکاهيم (که نادقيق و نابسنده است) و چه اين قبايل را بخشي مهم و تعيين کننده در تحول هويت ايراني بدانيم (که درست و سزاوار است،) ناگزير خواهيم بود به گاهان همچون نخستين متن بازمانده از ايشان توجه کنيم. قبايل آريايياي که در اواخر هزارهي دوم پ.م به ايرانزمين کوچيدند و پس از پنج - شش قرن شالودهي نخستين دولت جهاني را در اين سرزمين بنا نهادند و نخستين دولت متمرکز ايراني فراگير را در ايرانزمين پديد آوردند، مردمي بودند که گذشته از نوآوريهاي فني و اجتماعي تاريخساز و کاميابيهاي سياسي چشمگيرشان، براي نخستين بار ديني يکتاپرستانه را نيز به شکلي موفق به جهان عرضه کردند. گاهان کهنترين متنِ باقيمانده از ايشان و کليدي مهم است که رازهاي بخش مهمي از متنهاي «نخستين» ديگر ايشان را نيز واميگشايد؛ چراکه متوني مانند نبشته ي بيستون و نقش رستم و بازماندههاي هخامنشيان و حتي متون ديني عبري اوليه، تنها با ارجاع به اين متن قابل فهم ميگردند. از اين رو، گاهان به منزلهي نخستين متن بازمانده از کهنترين دين يکتاپرستانهي موفق، اهميتي به سزا در تاريخ فرهنگ و تاريخ اديان دارد
گاهان، سروده شخص زرتشت
گاهان تقريباً بيترديد توسط شخصِ زرتشت سروده شده است و ساختاري شعري دارد. يعني از سويي کهنترين شعر بازمانده از شاخهي زبانهاي ايراني است و از سوي ديگر کهنترين متني است که از يک پيامبرِ تاريخي بر جا مانده است. چنانکه گفتيم، تنها رقيب آن متون العمرنه است که به دليل ناکامي نهايي فرعونِ پيامبرش، بيشتر بايد آن را درخششِ خلاقيتي زودگذر در شخصيتي سياسي دانست تا يک متن ديني راستين و اثربخش.
زایش فلسفه در گاهان
سومين دليل اهميت گاهان آن است که بخش مهمي از ساختارهاي نظري و مفاهيم فلسفي اي که بدنهي تاريخ فلسفه و انديشه را در سه هزارهي پس از آن برساخته، در آن ريشه دارد. تمايزهاي مهمي که برسازندهي مرزبنديهاي بنيادين فلسفي در هر دو جهان ايراني-اسلامي و يوناني-لاتيني-مسيحي بعدي است، در گاهان و متون اوستايي ريشه دارد و اين را در همين نوشتار با دلايل کافي نشان خواهم داد. از اين رو گاهان به عنوان متني تعيين کننده در تاريخ انديشه نيز اهميت دارد. اين اهميت به شکلي اغراق آميز و تنها از زاويه اي ديني مورد تأکيد ايرانشناسان قرار گرفته و از جنبهي مهمتر فلسفي اش ناديده انگاشته شده است. قصد من آن است که در اين نوشتار از اين زاويه ي فلسفي نيز به گاهان بنگرم.
'''جفت های متضاد معنایی''' و '''نظریه منش ها'''
يکي از عواملي که نگارنده را به نوشتن اين متن جسورانه واداشت، ابداع روشي براي تحليل متون بود که امروز بيشتر با نام «تحليل جمها» شهرت يافته است. اين روش عبارت از استخراج جفتهاي متضاد معنايي به کارگرفتهشده در متن و بازسازي الگوي اتصال ميانشان در فضاي حالتي معنايي و زمينه اي نمادشناسانه است که گاه بايد با توجه به داده هاي موجود از ساير علوم (زبانشناسي، تاريخ، جامعهشناسي تاريخي، علم اديان و...) بازسازي شود. روش تحليل جمها، از «نظريه ي منشها» برآمده که چارچوب نظري پيشنهادي نگارنده براي تحليل فرهنگ است. اين روش نيز مانند نظريه ي منشها خصلتي ميانرشتهاي دارد و در زمينهي «نظريهي سيستمهاي پيچيده» صورتبندي ميشود. من پيش از اين در مورد متوني ادبي مانند اشعار بيدل دهلوي يا متوني تاريخي مانند کتيبه ي بيستون و نقش رستم، اين روش را به کار گرفته ام، اما اينجا براي نخستين بار آن را براي فهم متني ديني و چنين کهن به کار ميگيرم. با استفاده از اين روش، سرِ آن دارم که جمها -يعني جفتهاي متضاد معنايي يا همان خشتهاي پايه اي برسازنده معنا- را در گاهان استخراج کنم، ساختار معنايي شکلگرفته بر مبنايشان را بازسازي کنم و چگونگي رمزگذاري جهانبيني زرتشتي اوليه را در اين گير و دار نشان دهم.
گاهان، زیرساخت معنایی ذهنيت ايراني
هدف از نگارش اين کتاب، تنها دغدغه خاطري دانشگاهي نيست. دانش اوستاشناسي براي دانشوران امروزِ دنيا، بيشتر شاخهاي اشرافي و سرگرم کننده از دانايي محسوب ميشود. علمي خاص و دشوار که کهنترين متنِ بازمانده از مردم آريايي و ديني کهن و از يادرفته با پيروان اندک را موضوع کار خود قرار ميدهد و از اين رو از طرفي روشنفکرانه و غيرعملگرايانه مينمايد و از سوي ديگر براي اروپاييان خصلتي نوستالژيک دارد. براي نگارنده، اما اوستا و گاهان چنين چيزي نيست. نگارنده خود را وارث فرهنگي سرزنده و پرجنب وجوش ميبيند که وارث مستقيم مفاهيم اوستايي و گاهاني است. محتواي نهفته در گاهان اهميت دارد؛ نه از اين رو که کهنترين بازمانده از يکي از شاخههاي پدران ماست؛ نه بدان خاطر که براي مدتي بسيار درازتر از عمر بسياري از تمدنهاي ديرينه، توسط نياکان ما مقدس پنداشته شده است؛ نه از آن رو که گاهان اولين متن ديني ايراني؛ اولين شعر در زبانهاي ايراني؛ اولين متن يکتاپرستانهي موفق و نخستين بازمانده از اولين انديشمندِ نامدار ايراني است؛ بلکه گذشته از تمام اين موارد، گاهان به گمان من از آن رو اهميت دارد که بخش مهمي از زيرساختهاي معنايي برسازندهي ذهنيت ايراني به طور خاص (و ذهنيت ديني يکتاپرستانه به طور عام) در آن پيشگويي و تعبيه شده است. از اين رو گاهان متني است که براي بازخواني و واسازي آنچه که امروز هستيم و نقد و بازسازي ريشهاي آن، فهميدنش ضرورت دارد. دليل ديگر اهميت گاهان آن است که در همين منظومهي معنايي شگفت، زرادخانهاي غني و کارآمد از مفاهيم و بينشها گنجانده شده است که براي بازسازي خودانگاره ي خويش و بنيادکردن دستگاه فلسفي نوپديدي که حضور امروزينمان را بر گيتي و مينو استوار دارد، بدان نيازمنديم
==خوانش فلسفی، فرجام نیک گاهان پژوهی براي انجام اين کار، نخست تفسير خويش از محتواي گاهان را در کتاب زند گاهان نشان دادهام و ترجمهي خويش از گاهان را به صورت متني مستقل در پيوست اين کتاب گنجاندهام. از آنجا که تفسير مورد نظرم، ماهيتي فلسفي داشت و به ترجمهاي يکسره متفاوت با برگردانهاي مرسوم از گاهان منتهي ميشد، براي پرهيز از گيجشدن خواننده، به اين ترتيب رفتار کردهام که در بستر کتاب زند گاهان از ترجمهي دينمدارانهي مرسومي که براي مخاطبان ايراني آشناتر است، آغاز کردهام؛ يعني هنگام نقل قول از بندهاي گاهان، ترجمهاي را به دست دادهام که در برگردانهاي رسمي و معتبر امروزين پذيرفته شده است. در اين مورد، ترجمهي استاد جليل دوستخواه را مبنا گرفتهام و تنها در مواردي خاص با نگاهي به ترجمهي استاد ابراهيم پورداوود از آن خروج کردهام. اين ترجمههاي پايه و آشنا را به عنوان پلهي نخستِ برساختن تفسير خود در نظر گرفتهام و گام به گام دلالتهاي مورد نظرم را در مورد هر بند و هر واژه پژوهيدهام. در نهايت، براي جمعبندي خوانش فلسفي خود از گاهان، ترجمهاي از اين متن را به دست دادهام که در پيوست کتاب زند گاهان آمده است. از اين روست که در زند گاهان ترجمهاي پايه و آشنا و آغازين از بندهاي اوستايي به دست داده شده که دستمايهي حرکت به سوي برگرداني نهايي است که در نهايت در قالب ترجمهي گاهان تبلور يافته است.
سنت دیرپای زند نویسی ایرانی
در طول تاريخ فرهنگ ايراني، رسم بود که در شرايط بحراني، در آن هنگام که دشمني به ايرانزمين چيره ميشد و يا نظمي نو سر از آشوبي زودگذر بيرون ميآورد، مغان و انديشمندان ايراني به بازخواني و بازانديشي در اوستا و گاهان مي پرداختند. آنان نتايج اين بازانديشي و تعبيرِ دوبارهي متون مقدس را زند مي ناميدند. از زندهاي تاريخي بسياري خبر داريم که تاريخ ايرانزمين را دستخوش تحولي جدي کردند. چنانکه در کتابي ديگر نشان دادهام، به احتمال زياد کوروش بزرگ هخامنشي، کاميابي خود را مديون تفسيرش از مفهوم نجاتبخش (سوشيانس) در گاهان بود و اردشير بابکان که مشروعيت ديني دولت ساساني را از اوستا استخراج کرد، از همراهي موبدان موبدي به نام تنسر برخوردار بود که تفسير او را بر اوستا تبليغ ميکرد. مزدک نيز چنانکه در تاريخها ثبت شده است، مشهورترين نگارندهي زند در عصر ساساني بود و پس از سرکوب قيامش، انوشيروان دادگر از موبدان قول گرفت که جز با دورانديشي و احتياط زند ننويسند و زندنوشتن را براي همگان مجاز ندانند. پس از اسلام، روشهاي زندنويسي بر اوستا در زمينهي تفسير قرآن تداوم يافت و فني که مزدک براي استخراج مفاهيم مورد نظرش از متون کهن ابداع کرده بود، به ويژه در آراي باطنيان و اسماعيليان تداوم يافت
نوشتار کنوني، تلاشي است براي واسازي معناي نهفته در گاهان و استخراج شبکه اي از کليدواژگان فلسفي، از آن رو که در زمانه ي ما کاربرد داشته باشد. اين متن را در تداوم مستقيم آنچه که هزاران دانشور و دانشمند در اين سه هزاره همچون شرحي بر گاهان نگاشتهاند، مينويسم. از اين رو ميتوان آن را متني مغانه پنداشت و «زندِ گاهان»اش دانست