تحویل گرایی در زبان: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی «==='''پنجم:تحویلگرایی'''=== هِردِر یکی از نامدارترین اندیشمندانی است که در غ...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۸ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۳:۳۹
پنجم:تحویلگرایی
هِردِر یکی از نامدارترین اندیشمندانی است که در غرب به اینهمانی اندیشه و زبان اشاره کرد. هِردِر در یکی از عبارت های مشهور خود میگوید: "انسان با واژگان میاندیشد" این بدان معناست که تفکر همان درکِ معنای گزاره های زبانی است و به این ترتیب می توان اندیشیدن را به ساختارهای زبانی تحویل کرد.
امروز بخش مهمی از فیلسوفان تحلیلیِ که از آرای فرِگه تأثیر پذیرفته اند، سخن هردر را می پذیرند و تفکر را همتراز با درک معنای گزاره ها در نظر میگیرند و بر همین مبنا تحلیل اندیشه را به تحلیل زبانی فرومی کاهند. باور به همتا بودن اندیشه و زبان، امری است که میتواند به حوزه های دیگر نیز تعمیم یابد.
- الف)این پیش فرض که خودآگاهی انسان امری برآمده از زبان است، مشتقی از این عقیده محسوب میشود. به همین ترتیب، نگرشهای دیگری وجود دارد که معنا را نیز ناشی از زبان می داند.
- ب) سه گرایش اصلیِ تحویلگرایانه وجود دارد که زبان را به عنوان خاستگاهی برای فروکاستن مفاهیمِ اندیشه، خودآگاهی و معنا در نظر می گیرد. در نگرشی که از هِردِر آغاز شد، و در فرِگه به موقعیتِ فلسفیِ معقولی دست یافت، اندیشیدن سازوکاری مترادف با زبان پیدا میکند. این جمله ی مشهور که "اندیشیدن، سخن گفتنِ خاموش است"، بدان معناست که ساختارِ بنیادینِ اندیشیدن با ساختار بنیادین زبان، یگانه است و به همان ترتیبی که علائمِ زبانی در درون ساختارهای صوتی و اجتماعی پردازش میشود، در درون ذهن نیز مشابه همین ماجرا بدون استفاده از ابزارهای صوتی رخ میدهد
- ج) بسیاری از اندیشمندان خودآگاهی را نیز به پیروی از فروید به زبان فرو میکاهند؛ بدان معنا که معتقدند فقط آن چیزیکه در قالب زبانی رمزگذاری شده باشد، به شکل خودآگاه ادراک میشود.
- د) یکی از پیامدهای این ماجرا آن است که، خودآگاهی را امری برخاسته از نظام اجتماعی بدانیم؛ چرا که زبان در ارتباط میان من و دیگری شکل میگیرد و خودآگاهی نیز در اندرکنش میان من و دیگریِ تعمیم یافته ای سر برمیآورد که در درون ذهنِ من نهادینه شده است
- ک) معنا هم، در یک نگاهِ افراطی، چنین وضعیتی دارد. اصولا ساختِ معنا، یعنی رابطه ی ارجاعی میان نشانگان و عناصر بیرونی، همگی از مجرای شبکه ای از نمادها و نشانگان زبانی گذر می کند و شاید بتوان باور کرد که معنا نیز قابل فروکاسته شدن به زبان است.
- گ)این تمایل هم وجود دارد که زبان به امور دیگر فرو کاسته شود. مهمترینِ نماینده ی این تمایل، نگرش نشانه شناسانه ای است که معتقد است زبان قابل تحویل به "ارجاع" است. زبان در این نگرش عبارت است از مجموعه ای از نشانگان، که امر ارجاع را به انجام میرساند. بنابراین نظام زبانی همان نظام ارجاعی است که نشانگان و دال ها را به عناصر خارجی و معانی و مدلول ها مرتبط میسازد
- ل) نگرش دیگر آن است که، زبان، با توجه به اینکه از ساختارهای ارتباطیِ جانوران تکامل یافته است، همچنان کارکرد ارتباطی خود را حفظ کرده و میتوان آن را به "ارتباط انسانی" فروکاست. در این معنا، نمودِ نمایانِ زبان گفتاری است که میان آدمیان رد و بدل میشود. به تعبیری زبان همان "پیام" است که یک کنشگر آن را ارسال و کنشگرِی دیگر آن را دریافت می کند. خواه این دو کنشگر، موجوداتی مستقل باشند و خواه یکی از آنها ذهنی دوپاره داشته باشد و امرِ ارتباط را در درون ذهن خویش و در مکالمه با خود پیگیری نماید. این حالت اخیر همان "گفتوگوی درونی" است که به زعم گروهی خودآگاهی را با زبان همسنخ می سازد. بر مبنای این برداشت انتقالِ معنا از مجرای ارسال پیام شالوده ی اصلیِ زبان است. پس میتوان زبان را به پیام و "معناهای انتقال پذیر" فرو کاست
شالوده ایده فروکاست گرایان:
سه نگرشی که تفکر، خودآگاهی و معنا را به زبان فرومی کاهد و سه رویکرد واژگونه اش که زبان را به ارجاع، ارتباط و پیام تحویل میکند، در واقع دوسویه از برداشتی مشابه و چارچوبی یکسان است که به فروکاسته شدنِ امری به امر دیگر باور دارد. فروکاستن ، عمومیت و مقبولیت دارد. تحویلگرایی بر این باور است که یک ساختار، یک مفهوم یا یک نظام میتواند کاملا به نظامی ساده تر و بنیادی تر از خود فروکاسته شود، به شکلی که کلِ نمایان در نظام پیچیده تر، در واقع چیزی فراتر از اجزای حاضر در سطحی ساده تر نباشند. به این ترتیب، میتوان در این چارچوب باور کرد که تفکر، معنا و خودآگاهی چیزی جز زبان نیست، یا برعکس، زبان چیزی جز ارجاع یا پیام یا ارتباط نیست
نگرش سیستمی
مهمترین دیدگاهی که این رویکرد تحویلگرایانه را نادرست میداند، نگرش سیستمی است که دیدِ عمومیِ حاکم بر این نوشتار نیز محسوب میشود. در این نگرش، تحویل کردن یک سیستم پیچیده به سیستمی ساده تر، آنهم در شرایطی که امری همافزایانه مانند زبان و معنا در میان میباشد، ممکن نیست. شبکه ی روابطِ میان عناصر در نظامهای همافزا به قدری انبوه و متراکم است که به ظهور پدیدارهایی یکسره نو مانند خودآگاهی و حیات می انجامد و این پدیدارها را به لحاظ روش شناختی نمیتوان به صرفِ عناصر برسازنده شان فرو کاست.
دیدگاههای تحویلگرای گوناگونی که شرحشان گذشت را میتوان با ذکر چند مثال مردود دانست. چون میتوان نشان داد که ممکن است تفکر، خودآگاهی و معنا در شرایطی که زبانِ طبیعیِ انسانی غایب است هم مجال ظهور پیدا کنند.
- به عنوان مثال میدانیم که کودکان تا پیش از سه ماهگی که هنوز ساختارهای زبانی شان تکامل نیافته، توانایی استفاده از عقل ابزاری و استدلال های به نسبت پیچیده را دارند. بنابراین، اندیشیدن و استدلال کردن امری مستقل و بنیادی تر از زبان است.
- به همین ترتیب، نشان داده شده که خودآگاهی، یعنی توانایی ادراک خویشتن در جهان اطراف، در موجوداتی مانند شامپانزه ها و دلفین ها هم وجود دارد؛ در شرایطی که زبانِ طبیعی به شکل انسانی در این موجودات دیده نمیشود.
- مشابه این ماجرا را میتوان در شرایط بیمارگونه ای مشاهده کرد که زبان به دلایلی - به عنوان مثال به دلیل سکته و تخریب ناحیه ی گیایجگاهیِ نیمکره ی چپ مغز - از بین میرود، ولی در این شرایط بسیاری از ساختارهای مربوط به اندیشیدن، خودآگاهی و معنا همچنان موقعیت مرکزی خود را در نظام روانی شخص حفظ میکند