تعريف منش: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱۴: سطر ۱۴:
 
[[سیستم های همانند ساز]]
 
[[سیستم های همانند ساز]]
  
 +
[[خطا؛ هزینه غیر قابل اجتناب همانند سازی]]
 +
ویژگی پنجم عنصر فرهنگی: هيچ همانندسازى نيست كه فرآيند تكثير اطلاعات درونى سيستم را بدون خطا به انجام رساند. اين به آن معناست كه تغيير يافتن روابط درونى سيستم معنايى و ورود كدهاى ناخواسته به درون پيامِ نوزاد، رخدادى غيرقابل اجتناب است. هر سيستمى كه اطلاعات را از جايى به جاى ديگر منتقل مى كند، ناچار است تا خطر مغشوش شدن پيام را هم به جان بخرد.
  
ث( هيچ همانندسازى نيست كه فرآيند تكثير اطالعات درونى سيستم را  
+
اين خطرِ هميشگىِ مخدوش شدن اطلاعات منتقل شده، نمودى ديگر از همان اصل آنتروپيک است كه بقاى هر سيستم پيچيده اي را تهديد مى كند
بدون خطا به انجام رساند. اين به آن معناست كه تغيير يافتن روابط درونى
+
 
سيستم معنايى و ورود كدهاى ناخواسته به درون پيامِ نوزاد، رخدادى
+
فرآيند همانندسازى هم در واقع نوعى انتقال اطلاعات است، با اين تفاوت كه اطلاعات از فرستنده اي رمزگذار به گيرنده اي رمزگشا منتقل نمى شود و از سيستمى خودبسنده (با نظام [[رمزگذارى]] و كدگشايى درونى)در سيستمى مشابه (كه تازه ساخته شده) تزريق مى گردد. به اين ترتيب، روند همانندسازى نيز همواره با خطر بروز [[نوفه]] و خطا آغشته است. اين به آن معناست كه همواره امكان تفاوت سيستم هاى نوزاد با سيستم مادرى دارند. اين رخداد در سطح 109 وجود دارد، و اين تفاوت ها خصلتى تصادفى زيستشناختى و در همانندسازهاى زنده هم رخ مى دهد. اين تغييراتِ تصادفىِ اطلا عات تكثيرشونده را «'''جهش'''» مى نامند.
غيرقابلاجتناب است. هر سيستمى كه اطالعات را از جايى به جاى ديگر
+
 
منتقل مىكند، ناچار است تا خطر مغشوش شدن پيام را هم به جان بخرد.  
+
ج( ويژگى ششم عناصر فرهنگى، آن است كه با دستگاه زيستى آدمى پيوند
اين خطرِ هميشگىِ مخدوش شدن اطالعاتِ منتقلشده، نمودى ديگر از  
+
دارند. چنان كه در بحث روششناسى اشاره شد، براى تحليل رويدادهاى
همان اصل آنتروپيک است كه بقاى هر سيستم پيچيدهاي را تهديد
+
تجربى، مىتوان چهار سطح مشاهداتى در نظر گرفت. عناصر فرهنگى،
 +
پديدارهايى هستند كه در باالترين سطح پيچيدگى - اليهى فرهنگى -
 +
تعريف مىشوند. اين عناصر، از نظر كاركردى نقشى حياتى و مهم را بر
 +
عهده دارند. شيوهى بازآرايى دادههاى حسى در سازمان روانى فرد و تشكيل
 +
بازنمايى منسجم و ساختاريافتهاي از درون و برون سيستم فرد و
 +
تفكيکشدگى »من« از محيط )ديگرى + جهان( مديون شبكهاي از عناصر
 +
فرهنگى است كه تصوير ذهنى ما را از جهان رقم مىزنند.
 +
انسان، مانند هر سيستم پيچيدهى ديگرى، در فضاى حالتى گسترده
 +
عمل مىكند و در هر برش زمانى به طيفى از گزينههاى رفتارى دسترسى
 +
دارد. آنچه در مسير تكامل برد و باخت سيستم را تعيين مىكند بقاى ژنوم
 +
است كه در دامنهاي با بقاى فرد نسبت مستقيم دارد. انسان نيز سيستمى  
 +
از اين دست است كه بقا - هدف عام تمام سيستمهاى تكاملى - را در خود
 +
نهادينه كرده. سيستم به معيارى درونى نياز دارد تا به كمک آن از ميان
 +
گزينههاى رفتارىِ پيشارويش يكى را برگزيند. اين معيار، بايد ارزش
 +
پيامدهاى هر رفتار را در ارتباط با حفظ بقاى فرد يا ژنوم تعيين كند و
 +
مخاطرات ناشى از آن را نيز اندازهگيرى نمايد. به اين ترتيب، سيستم
 +
زيستى انسان )مثل ساير جانوران( بايد گزينههاى خوب و سودمند - يعنی
 +
باالبرندهى بخت بقا - را از انتخابهاى بد، خطرناک، و كمكنندهى بخت بقا
 +
تفكيک كند چنين مىنمايد كه معيار محكمى براى تميز دادن اين دو از يكديگر در
 +
جريان انتخاب طبيعى و تكامل عمومى جانوران پديد آمده باشد. اين معيار
 +
درونى در سطح عصبشناختى تعريف مىشود و عبارت است از شبكهاي
 +
عصبى كه فعاليتش در سطح روانى به صورت لذت تعبير مىشود. اين
 +
111 يا شبكهى لذت 110 شبكهى عصبى را در عصبشناسى سيستم پاداش
 +
مىنامند. اين سيستم در تمام جانوران به شكلى كمابيش مشابه وجود دارد
 +
و از نظر تكاملی يكى از پايدارترين دستگاههاى مولكولىِ موجود در دستگاه
 +
عصبى است. ناقل عصبى اصلىِ به كار گرفتهشده در اين شبكه، ردهاي از
 +
نام دارند. مشهورترينِ اين ناقلهاي 112 پلىپپتيدها هستند كه نوروپپتيد
 +
عصبی، آندورفين
 +
هستند كه باعث بروز سرخوشى و مهار 113 و انكفالين114
 +
درد مىشوند. موادِ مخدرى كه - مثل هروئين - باعث احساس سرخوشى و
 +
لذت يا - مثل مورفين - منع درد مىشوند، عمل اين مواد را تقليد
 +
مىكنند. شبكهى لذت، سازماندهندهى اصلى و نهايى رفتارهاى همهى
 +
جانوران - از جمله انسان - است.
 +
اين ارتباط ميان انتخابِ رفتاري، لذت و معنا، با وجود بديهى نمودنش
 +
در زيستشناسى، معموالً در علوم انسانى ناديده انگاشته مىشود. با وجود
 +
اين، مفهوم لذت در بسيارى از نظريههاي روانشناسانه )فرويد، راجرز، و
 +
آلپورت( و جامعهشناسانه )اسكينر، هومنز، و بالو( نقشى كليدى ايفا
 
مىكند
 
مىكند
108
+
115
.
+
.
فرآيند همانندسازى هم در واقع نوعى انتقال اطالعات است، با اين
+
چنان كه گذشت، سطوح مشاهداتى فراز از نظر كاركردى درهم
تفاوت كه اطالعات از فرستندهاي رمزگذار به گيرندهاي رمزگشا منتقل
+
تنيدهاند و اين انسجام درونى را به خوبى مىتوان در ارتباط ميان عناصر
نمىشود و از سيستمى خودبسنده )با نظام رمزگذارى و كدگشايى درونى(
+
در سيستمى مشابه )كه تازه ساختهشده( تزريق مىگردد. به اين ترتيب،
+

نسخهٔ ‏۱۵ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۱۸

مروری بر این گفتار


تعریف عنصر فرهنگى


ویژگی های عناصر فرهنگی

بازتعریف ویژگیهای عنصر فرهنگی در نگرش سیستمی

تکثیر؛ راهکار سیستمی حفظ اطلاعات


سیستم های همانند ساز

خطا؛ هزینه غیر قابل اجتناب همانند سازی ویژگی پنجم عنصر فرهنگی: هيچ همانندسازى نيست كه فرآيند تكثير اطلاعات درونى سيستم را بدون خطا به انجام رساند. اين به آن معناست كه تغيير يافتن روابط درونى سيستم معنايى و ورود كدهاى ناخواسته به درون پيامِ نوزاد، رخدادى غيرقابل اجتناب است. هر سيستمى كه اطلاعات را از جايى به جاى ديگر منتقل مى كند، ناچار است تا خطر مغشوش شدن پيام را هم به جان بخرد.

اين خطرِ هميشگىِ مخدوش شدن اطلاعات منتقل شده، نمودى ديگر از همان اصل آنتروپيک است كه بقاى هر سيستم پيچيده اي را تهديد مى كند

فرآيند همانندسازى هم در واقع نوعى انتقال اطلاعات است، با اين تفاوت كه اطلاعات از فرستنده اي رمزگذار به گيرنده اي رمزگشا منتقل نمى شود و از سيستمى خودبسنده (با نظام رمزگذارى و كدگشايى درونى)در سيستمى مشابه (كه تازه ساخته شده) تزريق مى گردد. به اين ترتيب، روند همانندسازى نيز همواره با خطر بروز نوفه و خطا آغشته است. اين به آن معناست كه همواره امكان تفاوت سيستم هاى نوزاد با سيستم مادرى دارند. اين رخداد در سطح 109 وجود دارد، و اين تفاوت ها خصلتى تصادفى زيستشناختى و در همانندسازهاى زنده هم رخ مى دهد. اين تغييراتِ تصادفىِ اطلا عات تكثيرشونده را «جهش» مى نامند.

ج( ويژگى ششم عناصر فرهنگى، آن است كه با دستگاه زيستى آدمى پيوند دارند. چنان كه در بحث روششناسى اشاره شد، براى تحليل رويدادهاى تجربى، مىتوان چهار سطح مشاهداتى در نظر گرفت. عناصر فرهنگى، پديدارهايى هستند كه در باالترين سطح پيچيدگى - اليهى فرهنگى - تعريف مىشوند. اين عناصر، از نظر كاركردى نقشى حياتى و مهم را بر عهده دارند. شيوهى بازآرايى دادههاى حسى در سازمان روانى فرد و تشكيل بازنمايى منسجم و ساختاريافتهاي از درون و برون سيستم فرد و تفكيکشدگى »من« از محيط )ديگرى + جهان( مديون شبكهاي از عناصر فرهنگى است كه تصوير ذهنى ما را از جهان رقم مىزنند. انسان، مانند هر سيستم پيچيدهى ديگرى، در فضاى حالتى گسترده عمل مىكند و در هر برش زمانى به طيفى از گزينههاى رفتارى دسترسى دارد. آنچه در مسير تكامل برد و باخت سيستم را تعيين مىكند بقاى ژنوم است كه در دامنهاي با بقاى فرد نسبت مستقيم دارد. انسان نيز سيستمى از اين دست است كه بقا - هدف عام تمام سيستمهاى تكاملى - را در خود نهادينه كرده. سيستم به معيارى درونى نياز دارد تا به كمک آن از ميان گزينههاى رفتارىِ پيشارويش يكى را برگزيند. اين معيار، بايد ارزش پيامدهاى هر رفتار را در ارتباط با حفظ بقاى فرد يا ژنوم تعيين كند و مخاطرات ناشى از آن را نيز اندازهگيرى نمايد. به اين ترتيب، سيستم زيستى انسان )مثل ساير جانوران( بايد گزينههاى خوب و سودمند - يعنی باالبرندهى بخت بقا - را از انتخابهاى بد، خطرناک، و كمكنندهى بخت بقا تفكيک كند چنين مىنمايد كه معيار محكمى براى تميز دادن اين دو از يكديگر در جريان انتخاب طبيعى و تكامل عمومى جانوران پديد آمده باشد. اين معيار درونى در سطح عصبشناختى تعريف مىشود و عبارت است از شبكهاي عصبى كه فعاليتش در سطح روانى به صورت لذت تعبير مىشود. اين 111 يا شبكهى لذت 110 شبكهى عصبى را در عصبشناسى سيستم پاداش مىنامند. اين سيستم در تمام جانوران به شكلى كمابيش مشابه وجود دارد و از نظر تكاملی يكى از پايدارترين دستگاههاى مولكولىِ موجود در دستگاه عصبى است. ناقل عصبى اصلىِ به كار گرفتهشده در اين شبكه، ردهاي از نام دارند. مشهورترينِ اين ناقلهاي 112 پلىپپتيدها هستند كه نوروپپتيد عصبی، آندورفين هستند كه باعث بروز سرخوشى و مهار 113 و انكفالين114 درد مىشوند. موادِ مخدرى كه - مثل هروئين - باعث احساس سرخوشى و لذت يا - مثل مورفين - منع درد مىشوند، عمل اين مواد را تقليد مىكنند. شبكهى لذت، سازماندهندهى اصلى و نهايى رفتارهاى همهى جانوران - از جمله انسان - است. اين ارتباط ميان انتخابِ رفتاري، لذت و معنا، با وجود بديهى نمودنش در زيستشناسى، معموالً در علوم انسانى ناديده انگاشته مىشود. با وجود اين، مفهوم لذت در بسيارى از نظريههاي روانشناسانه )فرويد، راجرز، و آلپورت( و جامعهشناسانه )اسكينر، هومنز، و بالو( نقشى كليدى ايفا مىكند 115

.

چنان كه گذشت، سطوح مشاهداتى فراز از نظر كاركردى درهم تنيدهاند و اين انسجام درونى را به خوبى مىتوان در ارتباط ميان عناصر