سطح فرهنگى: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
 
[[فرهنگ و منشها]]  
 
[[فرهنگ و منشها]]  
  
 +
[[مکاتب سه گانه تعریف فرهنگ]]
  
  
ب( مكتبهايى كه به تحليل مفهوم فرهنگ پرداختهاند، را مىتوان به سه
+
 
: 219 گروه كلى تقسيم كرد
+
 
- نخست، عامگرايان
+
براى آن كه تصوير روشنى از مدل خويش پيدا كنيم، بايد موضع خود
كه فرهنگها را پديدارهايى همريخت، مشابه، و 220
+
را در قبال اصول موضوعهى هر يک از مكتبهاى يادشده مشخص كنيم.
برابر مىدانند كه خصلتى ايستا و تغييرناپذير دارند. بر مبناى نظر اين  
+
نظريهي منشها، مدلى تكاملى است؛ يعنى شاخصى عينى و بيرونى به نام
نظريهپردازان، تفاوتهاى مشاهدهپذير در ميان فرهنگهاى گوناگون همگى
+
پيچيدگى اجتماعى را در نظر دارد كه معموالً با گذر زمان در فرهنگها
سطحى و فرعى و نامهم هستند و بنياد تمام آنها به اصول و مبانى مشتركى
+
افزايش مىيابد. به عبارت ديگر، مدل مورد نظر ما اصل موضوعهى »امكان
بازمىگردد. نگرشهاى ساختارگرايانه و رويكردى ميانرشتهاى مانند
+
در نظر گرفتن معيارى بيرونى براى مقايسهى تمدنها« را با دو تبصره
جامعهشناسى زيستى در اين گروه جاى مىگيرند.
+
مىپذيرد:
- دوم، تكاملگرايان
+
- تبصرهي نخست آن كه اين پذيرش به آن معنا نيست كه وابستگى اين  
كه به سلسلهمراتبى از پيچيدگی فرهنگها اعتقاد 221
+
معيار به فرهنگى خاص انكار شود. به عبارت ديگر، فرضِ پيچيدگى به مثابه
دارند و برخى را عقبماندهتر از باقى مىدانند. به نظر ايشان، معيارى بيرونى
+
معيارى براى مقايسهى تمدنها، خود نوعى منش است كه در فرهنگى
و عينى مانند سطح پيچيدگى يا سطح فنآورى وجود دارد كه مىتوان بر
+
خاص و جامعهاى ويژه شكل گرفته و تكثير يافته است.
مبناى آن فرهنگها را بر پلكان پيشرفتگى جاى داد. انديشمندان كالسيک
+
با توجه به پيشفرضهاى شناختشناسانهاى كه بخشهاي پيشين
مانند اسپنسر، ماركس، وبر، پارسونز و دوركهيم همگى هوادار شكلى از اين
+
گوشزد شد، وقتى از بيرونى بودن يا عينى بودنِ يک شاخص سخن
نظريه بودهاند.
+
مىگوييم، به هيچ عنوان ادعايى هستىشناختى را در نظر نداريم. يعنى بر
- در نهايت، نسبيتگرايان
+
اين باور نيستيم كه ذاتى بيرونى و داراى اصالتِ هستىشناختى به نام
كه امروزه نامشان با پستمدرنها گره خورده 222
+
پيچيدگى وجود داشته باشد. منسوب كردن صفتِ بيرونى بودن و عينيت به
است، هر دو اصل موضوعهى همريختى و تكاملپذيرى )پيشرفت( را مردود
+
شاخص پيچيدگى به آن معناست كه اين معيار به محور اخالقى يا
مىدانند. آنها به فرهنگهايى متكثر و از پايه متفاوت باور دارند كه هر يک
+
زيبايىشناسانهى خاصى بستگى ندارد و مستقل از زمينهى اخالقى يا
در شرايط خاص تاريخى و جغرافيايى خاص خود رشد كردهاند و براى
+
زيبايىشناسانهى فردِ وارسىكننده، در چارچوب علمِ كنونى رسيدگىپذير
پاسخگويى به پرسشهاى ويژهاى سازگار شدهاند. نسبيتگرايان تمام
+
است.
معيارهاى موجود براى ردهبندى و مقايسهى فرهنگها را محصولى از يک
+
- تبصرهى دوم آن كه از مفهوم تكامل، معنايى خطى و جبرانگارانه را اراده
 +
نمىكنيم. تكامل فرآيندى است بغرنج و ديرياب، كه مسيرهاى فرعى فراوان
 +
و شاخههاى نوظهور بسيار دارد. اين كه فرهنگ جوامع انسانى در كل رو به
 +
پيچيدهتر شدن دارد، تنها بازگو كردنِ قاعدهاي در نظريهى سيستمهاى
 +
پيچيده است، و خصلت عمومى تمام سيستمهاى تكاملى را بيان مىكند.
 +
اين كه فالن جامعهى اسكيمو به دليل شرايط خاص بومشناسانهاش د

نسخهٔ ‏۲۰ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۲۹

فرهنگ و منشها

مکاتب سه گانه تعریف فرهنگ



براى آن كه تصوير روشنى از مدل خويش پيدا كنيم، بايد موضع خود را در قبال اصول موضوعهى هر يک از مكتبهاى يادشده مشخص كنيم. نظريهي منشها، مدلى تكاملى است؛ يعنى شاخصى عينى و بيرونى به نام پيچيدگى اجتماعى را در نظر دارد كه معموالً با گذر زمان در فرهنگها افزايش مىيابد. به عبارت ديگر، مدل مورد نظر ما اصل موضوعهى »امكان در نظر گرفتن معيارى بيرونى براى مقايسهى تمدنها« را با دو تبصره مىپذيرد: - تبصرهي نخست آن كه اين پذيرش به آن معنا نيست كه وابستگى اين معيار به فرهنگى خاص انكار شود. به عبارت ديگر، فرضِ پيچيدگى به مثابه معيارى براى مقايسهى تمدنها، خود نوعى منش است كه در فرهنگى خاص و جامعهاى ويژه شكل گرفته و تكثير يافته است. با توجه به پيشفرضهاى شناختشناسانهاى كه بخشهاي پيشين گوشزد شد، وقتى از بيرونى بودن يا عينى بودنِ يک شاخص سخن مىگوييم، به هيچ عنوان ادعايى هستىشناختى را در نظر نداريم. يعنى بر اين باور نيستيم كه ذاتى بيرونى و داراى اصالتِ هستىشناختى به نام پيچيدگى وجود داشته باشد. منسوب كردن صفتِ بيرونى بودن و عينيت به شاخص پيچيدگى به آن معناست كه اين معيار به محور اخالقى يا زيبايىشناسانهى خاصى بستگى ندارد و مستقل از زمينهى اخالقى يا زيبايىشناسانهى فردِ وارسىكننده، در چارچوب علمِ كنونى رسيدگىپذير است. - تبصرهى دوم آن كه از مفهوم تكامل، معنايى خطى و جبرانگارانه را اراده نمىكنيم. تكامل فرآيندى است بغرنج و ديرياب، كه مسيرهاى فرعى فراوان و شاخههاى نوظهور بسيار دارد. اين كه فرهنگ جوامع انسانى در كل رو به پيچيدهتر شدن دارد، تنها بازگو كردنِ قاعدهاي در نظريهى سيستمهاى پيچيده است، و خصلت عمومى تمام سيستمهاى تكاملى را بيان مىكند. اين كه فالن جامعهى اسكيمو به دليل شرايط خاص بومشناسانهاش د