سطح فرهنگى: تفاوت بین نسخهها
سطر ۳: | سطر ۳: | ||
[[مکاتب سه گانه تعریف فرهنگ]] | [[مکاتب سه گانه تعریف فرهنگ]] | ||
+ | [[فرهنگ در نظریه منشها]] | ||
+ | |||
+ | [[پیچیدگی، معیاری بیرونی و رسیدگی پذیر]] | ||
+ | پس '''نخستين''' گزاره ى مورد پذيرش [[نظريه ي منشها]] در مورد فرهنگ، آن است كه معيارى بيرونى و رسيدگى پذير به نام پيچيدگى وجود دارد كه نظام هاي فرهنگى به صرفِ [[خودسازمانده]] و [[خودزاينده]] بودنشان، در شرايط هنجارين آن را به تدريج در خود افزايش مى دهند. | ||
− | + | [[اشتراک دوم فرهنگها، چهار لایه فراز]] | |
− | را | + | '''دومين''' موضع گيري به قضيه ى شباهت زيربنايى فرهنگ ها به هم مربوط مى شود. چنان كه گذشت، نظريه ى منشها يک ساختار يكسان و مشترک را براى تمام عناصر فرهنگى - مستقل از دوره ى تاريخى و موقعيت جغرافيايى شان - قايل است. همچنين مجموعه اى از مبانى مشترک زيستشناختى را در پايه اى ترين سطح [[فراز]] در نظر مى گيرد كه در تمام فرهنگها مشترک هستند. اين مدل شباهت هايى بنيادى را در سطح زيستشناختى بين تمام فرهنگها قايل است، و نوعى [[همگرايى تكاملى]] را در ميان سازوكارهاى [[سازمانيافتگی منشها]] تشخيص مى دهد. اين كه تمام جوامع را می توان در چهار لايه ى فراز تحليل كرد، به اين نتيجه مى انجامد كه مبانى تحليل پذير مشتركى در تمام آنها وجود دارند. به عنوان مثال تمام فرهنگ ها خوشه هايى از منشها را براى تعريف كردن مفاهيم مسأل هزايى |
− | + | مانند قدرت، لذت و بقا پديد آورده اند و شكست تقارن سه گانهى برسازنده ى علم، هنر، و اخلاق را تجربه كرده اند. | |
− | + | ||
− | + | ||
− | در | + | شباهت بنيادينى كه در بند قبل ادعا شد، از اشتراکِ ساختار زيستى آدميان و فراگير بودنِ قواعدِ حاكم بر سازمانيافتگی اجتماعى شان |
− | + | برمی خيزد. انسان موجودى است كه در تمام شرايط زيستىِ قابل تصور، ناچار است چند معماى اصلى را براى زنده ماندن حل كند. يعنى آدميان به حكم انسان بودن شان با موضوعات مسأله زاى مشتركى روبه رو هستند و | |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + |
نسخهٔ ۲۰ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۴۳
پیچیدگی، معیاری بیرونی و رسیدگی پذیر
پس نخستين گزاره ى مورد پذيرش نظريه ي منشها در مورد فرهنگ، آن است كه معيارى بيرونى و رسيدگى پذير به نام پيچيدگى وجود دارد كه نظام هاي فرهنگى به صرفِ خودسازمانده و خودزاينده بودنشان، در شرايط هنجارين آن را به تدريج در خود افزايش مى دهند.
اشتراک دوم فرهنگها، چهار لایه فراز دومين موضع گيري به قضيه ى شباهت زيربنايى فرهنگ ها به هم مربوط مى شود. چنان كه گذشت، نظريه ى منشها يک ساختار يكسان و مشترک را براى تمام عناصر فرهنگى - مستقل از دوره ى تاريخى و موقعيت جغرافيايى شان - قايل است. همچنين مجموعه اى از مبانى مشترک زيستشناختى را در پايه اى ترين سطح فراز در نظر مى گيرد كه در تمام فرهنگها مشترک هستند. اين مدل شباهت هايى بنيادى را در سطح زيستشناختى بين تمام فرهنگها قايل است، و نوعى همگرايى تكاملى را در ميان سازوكارهاى سازمانيافتگی منشها تشخيص مى دهد. اين كه تمام جوامع را می توان در چهار لايه ى فراز تحليل كرد، به اين نتيجه مى انجامد كه مبانى تحليل پذير مشتركى در تمام آنها وجود دارند. به عنوان مثال تمام فرهنگ ها خوشه هايى از منشها را براى تعريف كردن مفاهيم مسأل هزايى مانند قدرت، لذت و بقا پديد آورده اند و شكست تقارن سه گانهى برسازنده ى علم، هنر، و اخلاق را تجربه كرده اند.
شباهت بنيادينى كه در بند قبل ادعا شد، از اشتراکِ ساختار زيستى آدميان و فراگير بودنِ قواعدِ حاكم بر سازمانيافتگی اجتماعى شان
برمی خيزد. انسان موجودى است كه در تمام شرايط زيستىِ قابل تصور، ناچار است چند معماى اصلى را براى زنده ماندن حل كند. يعنى آدميان به حكم انسان بودن شان با موضوعات مسأله زاى مشتركى روبه رو هستند و