سطح جامعه شناختى

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

روند اجتماعى شدن

بنيادى ترين فرآيندى كه در مورد پويايى منشها در سطح اجتماعى سراغ داريم، خودِ روند اجتماعى شدن است. اجتماعى شدن، روندى است كه در آن شبكه اى از منشهاى پايه ى لازم براى زيستن در محيط اجتماعى به كودكى كه فاقد آن است منتقل مى شود. اين منشها تضمين كننده ى تداوم مجموعه اى از رفتارهاى فردىِ نگهدارنده ى بدن -مانند شيوه ى تغذيه، دفع و... - و قواعدى براى ورود به بازي هاى بينافردىِ برنده-برنده هستند.


اجتماعى شدن از گره خوردن دو پديده ايجاد شده است:

نخست) آمادگى پيش تنيده و - به لحاظ عصبشناختى برنامه ريزى شده ى- مغز كودک براى يادگيرى. اين به آن معناست كه مغز نوزاد از توانايی و گرايشی شديد براى جذب منشهاي نو برخوردار است؛ توانايی و گرايشی که هرگز در طول زندگی اش با اين شدت و كارآيی تجربه نمی شود.
دوم) تخصص يافتن زيرمجموعه هايى از سيستم فرهنگى كه براى انتقال سريع و آسانِ معانی پايه تخصص يافته اند.


آمادگى ذهنى كودكان براى جذب و درونى كردن منشها را مى توان به خوبى در خصوصيات روانى شان رديابى كرد؛ زودباورى، تلقين پذيرى، اعتمادِ گسترده به افراد مسن تر، و كنجكاوى همگى ويژگی هايى هستند كه نشانه ى تمايل مغز كودک براى جذب منشهاى نو هستند. منشهاى نويافته، به شريک شدن كودک در تصوير ذهنى بزرگترها از هستى مى انجامد. كودک با رمزگشايى منشهايى كه دريافت مى كند، شبكه اى از معانى را در ذهن خويش بر مى سازد كه حد و مرز حوزه هاى «من»، ديگرى، و جهان را نشانه گذارى مى كنند و فضاى مجاز را در كنشهاى مربوط به هر حوزه تعيين مى نمايند. به اين شكل، روند اجتماعى شدن، به هنجار شدنِ نگرش كودک نسبت به جهان و بنابراين هنجارسازي رفتار وى مى انجامد.

هنجار شدن

هنجار شدن، مفهومى آمارى است. از ميان منشهاى رقيبى كه در يک جامعه در مورد يک مرجع معنايى رواج دارند يک يا معدودى از آنها بيشترين قدرت تكثير را از خود نشان مى دهند و در سطح جمعيت فراگير مى شوند. اين منشهاى فراگير تصويرى مشابه از هستى را در ذهن ميزبانان شان ايجاد مى كنند، كردارهايی همريخت را در آنان برمی انگيزند، و آنها را از مجراى معناهايى مشترک به خود، ديگرى، و جهان متصل مى كنند؛ در نتيجه، رفتارهايى مشابه در حاملان شان بروز مى كند. اين فرآيند، توافقِ عملكردى اى را كه جامعه براى پايدار ماندن به آن نياز دارد برايش فراهم مى كند. به اين شكل، منشها در سطح جامعه شناختى منشأ اثر مى شوند و پايدارى سيستم را افزايش مى دهند.

هنجار شدگی و جبرگرايى فرهنگى


ب( تخصص يافتن زيرمجموعهاى از منشها براى تسهيل تبادل ساير منشها را هم به خوبى مىتوان در تمام جوامع ديد. در سطح جامعهشناختى، همواره خوشهاي از نهادها وجود دارند كه براي انتقال منشها تخصص يافتهاند. در جوامع ساده و كوچکِ گردآورنده و شكارچى، شمنها و پيرانِ قبيله به همراه والدين، به ويژه مادران، اين امر را به انجام مىرسانند. با پيچيدهتر شدن ساختِ جامعه، نقش نهادهاى آموزشى به تدريج برجستهتر مىشود و كم كم با نقش محورى خانواده وارد رقابت مىشود. در جوامع مدرن، تخصصيافتگی چشمگير نهادهاى ناقل منش به جايى رسيده است كه در برخى موارد در پيوند با قدرت سياسى مدعى تماميت شده و نهادهاى غيرقابل كنترل انتقال منش، به ويژه خانواده، را سركوب كرده است. نظام آموزشى چين و شوروىِ كمونيستى، و جد بزرگ و تخيلیشان، جمهور افالطونى، نمونهاى ملموس و آشنا از اين روند هستند. در جوامع كنونىِ ما، نهادهاى آموزشی و پرورشی، به همراه كالسها، آموزشگاهها، هنرستانها، و رسانههاى عمومى نهادهايى هستند كه به طور تخصصيافته وظيفهى اجتماعى كردن اعضاى جامعه را در سطوح گوناگون به انجام مىرسانند. نكتهى مهم در جوامع مدرن آن است كه با تكثير شدن نقشهاى اجتماعى در يک فرد و تخصصيافتگىشان، حوزههاى كاركردى متفاوتِ متصل به يک انسان از هم تفكيک شدهاند. بنابراين در خُردهجوامعِ پديدآمده، كه هريک فضاي كاركردىِ خاص خود را دارند، زيرساختهاى تخصصيافتهى كوچکترى براى تداوم عمل اجتماعى كردن لزوم يافتهاند. تنوع شگرف نهادهاي آموزشى و تربيتى در جوامع مدرن پيامدى از اين فرآيند هستند. حتى كار به جايى رسيده است كه بسيارى از كارخانهها و سازمانها براى كارگران و كارمندانشان دورههاى آموزشى ويژه تدارک