كالبدشناسى منش
منشها هم مثل هر سيستم همانندساز و خودزاينده ى ديگرى، در مسير تكامل خود سلسله مراتبى از پيچيدگى را در درون خود ايجاد مى كنند. يكى از راه هاى دستيابى به دركى دقيقتر از مفهوم منش و عناصر سازنده ى آن، بررسى همين سطوح پياپىِ سلسله مراتب است؛ سطوحى كه از برهم نهاده شدنشان ساخت پيازگونه ى منش پديد مىآيد.
نمادها، خرد ترین واحد حمل معنا
مغز؛ پیچیده ترین چیز شناخته شده در هستی
در بالاترين سطوح سلسله مراتب منشها، حوزه هايى كلان از ابرمنشهايى را داريم كه در اطراف يک محور كاركردىِ ويژه سازمان يافته اند. اين محورهاى كاركردى، همواره راهبردهايى پايه را براى دستيابی به بقا، لذت، قدرت و معنا در بر می گيرند. به عنوان مثال، اقتصاد حوزه ايست كه از تركيب چندين ابرمنش (نظريه هاي علم اقتصاد، ديدگاه هاى اخلاقى مربوط به اقتصاد، عرف حاكم بر اقتصاد و...( تشكيل يافته است و بهكمک معانىِ تثبيت شده و مورد توافقِ صورت بندي شده در منشها، كاركرد تبادل و توزيع مواد و امكاناتِ توليدكننده ى لذت را در يک جامعه ساماندهى مى كند. منش هاي يادشده در عين حال براي كنشگران انسانی حامل معنا نيز هستند و پيدايش نهادهايی اجتماعی را ممكن می سازند كه سازمان دهنده و زاينده ي شكلی از قدرت (قدرت اقتصادي و ثروت) است.
فرهنگِ يک جامعه ي خاص محصولِ تركيب چندين حوزهى متفاوت است كه به لحاظ ساخت و تركيبِ سيستم نماد- نشانه، همريخت باشد. اين نظامها، رمزگذاري در يک زبان مشترک 138 مهمترين عامل همريختى است. به اين ترتيب، يک قلمرو فرهنگی عبارت است از مجموعهى كل منشهايى كه در نظام نشانه- معنايى خاصى صورتبندي شده باشند، يعنی توسط يک زبان طبيعیِ يگانه به طور يكپارچه رمزگذاري شوند. اين منشها چنان كه گفتيم، در اطراف محورهايى كاركردى و غايتگرايانه )بقا، لذت، قدرت و معنا(، و پيرامونِ گرانيگاههايی مفهومی )مثالً حقيقت، عدالت، تقدس، و نيكی( متمركز مىشوند و حوزههاى گوناگون فرهنگى )مثالً علم، هنر، حقوق، دين و اقتصاد( را پديد مىآورند.