زروان به روایت یزنیک کوقباتسی
در متون پسا اوستایی، دو نوشتار مهم وجود دارد که پرتوی جدید بر آیین کهن زروان میتاباند. یکی از آنها متن جدلی راهبی مسیحی به نام یِزنیک کوقباتسی (از بنیانگذاران کلیسای ارتدوکس ارمنستان) است. او در سدهی پنجم میلادی رسالهای در نقد و رد آیین مغان نوشته که کتاب دوم آن به رد آیین زروانی اختصاص یافته است.[۱] رسالهی یِزنیک روایتی از آفرینش را به دست میدهد که آشکارا با نسخهی زرتشتی راستکیش تفاوت دارد و زروان در آن نقشی مرکزی بر عهده دارد.
بر مبنای رسالهی یِزنیک، مغان به ایزدی دیرینه و آغازین به نام زروان باور داشتهاند که نخستین هستندهی جهان بوده و پیش از او هیچ چیز وجود نداشته است. تاریخ هستی از زمانی شروع میشود که زروان قصد میکند تا زاینده شود و چیزی را بیافریند. با این سودا زروان هزار سال برای داشتن فرزند قربانی کرد. پس از طی شدن این دوره، در مورد این که زایا هست یا نه دچار شک و تردید شد. از قصدِ آغازین او و هزار سال قربانیاش، اهورامزدا و از این شک و تردیدش اهریمن زاده شدند و این هردو در بطن او پنهان بودند. تا آن که زروان اراده کرد تا هریک از فرزندانش که نخست زاده شود، پادشاهی گیتی را دریافت کند. اهورامزدا که خردمند بود، در رحمِ زمان از این نکته آگاه شد و موضوع را به برادرش اهریمن نیز گفت. اهریمن قرار نبود نخستزاد باشد، چون اهورامزدا به دهانهی رحمِ زمان نزدیکتر بود و قرار بود زودتر به دنیا بیاید. با این وجود اهریمن شکم زروان را درید و زودتر زاده شد و در برابر او ایستاد و سلطنت گیتی را از وی طلب کرد. زروان با دیدن او دریافت که موجودی تیره و زشت و بدبوست و انکار کرد که فرزندی مانند او را طلب کرده باشد. اما بعد اهورامزدا زاییده شد و معلوم شد که فرزندِ موعود او بوده است. زروان برای حفظ پیمانی که بسته بود، پادشاهی گیتی را به اهریمن بخشید، اما زمانی محدود را برای وی قرار داد. در مقابل، اهورامزدا را به جانشینی خود برگزید و برسم و اشیای آیینی را به وی بخشید و از او خواست تا زروان را پرستش کند، چنان که تا پیش از آن زروان او را خواستار بود. به این ترتیب آفرینش هستی آغاز شد. اهریمن موجودات پلید و تیرگیها را آفرید و اهورامزدا جانداران سودمند و نیکو را، و از کشمکش میان این دو جهان به شکلی که میشناسیم پدید آمد.
در روایتی که یِزنیک نقل کرده، ردپای یک اسطورهی آفرینش کاملاً ناشناخته و بسیار بسیار کهنسال آشکار است. از روی نقدهایی که یِزنیک بر مغان زروانی وارد میآورد میتوان به خوبی دریافت که در زمان او و در دیدگاه مسیحیانِ آن عصر این روایت زروانی امری غریب و نامفهوم جلوه میکرده است. به عبارت دیگر، روایت زروانیِ آفرینش در میانهی عصر ساسانی به اسطورهای تبدیل شده بود که معماگونه و نامعقول مینمود و تنها مغان از تعبیرهای استعارهای آن و رازهایش آگاهی داشتند.
عناصر اصلی در اسطورهی یاد شده را میتوان به این ترتیب بازسازی کرد. نخست، به امری دیرینه و قدیم مانند زمان اشاره شده است، که با این شکل و ترتیب در اساطیر دیگرِ آریایی نیز نمونههایی دارد. مثلاً در اساطیر یونانی خرونوس یکی از موجودات قدیمی است که زایش سایر خدایان را آغاز میکند. بنابراین گویی در میان آریاییهای باستان، تمایلی برای پرستش زمان به عنوان ایزدِ آغازین وجود داشته باشد.
عنصر دیگر، مفهوم قربانی کردن است. در اینجا قربانی برای ایزدی برتر انجام نمیپذیرد، و اصولاً هنوز چیزی برای قربانی کردن به وجود نیامده است. یِزنیک نیز به همین دلیل این روایت را نقد کرده و پرسیده در شرایطی که هنوز هیچ چیزی آفریده نشده، چطور در غیابِ مذبح و آتش و جانورِ قربانی این مراسم انجام پذیرفته است؟ و تازه چه کسی برای چه کسی قربانی میکرده است؟ مگر نه آن که زروان خود بزرگترین ایزد و تنها موجودِ صاحبِ وجود قلمداد میشده است؟
از این ایراد آشکار است که یِزنیک مفهومی متأخر و سامی از قربانی کردن را در ذهن دارد. این مفهوم قربانی را همچون آیینی صوری برای جلب نظر خدایان و درخواست چیزی از ایشان تعبیر میکند و دنبالهی مناسکی کهن است که به تغذیه و پرستاری از خدایان اختصاص داشتهاند. در حالی که در سنت آریایی شکلی کاملاً متمایز از مفهوم قربانی را داریم که اتفاقاً داستان زروان نیز کاملاً با آن سازگار است. [...]
به این ترتیب، قربانی کردن زروان –بر خلاف تصوری که یِزنیک در چارچوب ذهنی مسیحیاش دارد- از جنسِ جلب رضایت یا شادمانیِ موجودی برتر نیست، که رفتاری فنآورانه است که به آفرینش چیزی منتهی میشود. حضور چنین تعبیری از مفهوم قربانی در روایت یاد شده نشانگر آن است که بر خلاف نظر برخی از پژوهشگران، زروان ایزدی بسیار کهنسال است و در سنن آریایی باستان ریشه دارد. چون این مفهوم از قربانی به مثابه آفرینش در متون چندخداپندارِ سنت کهن آریایی مانند وداها هم دیده میشود، اما در متون جدیدترِ عصر یکتاپرستی غایب است و جای خود را به مفهوم بابلیِ خدمت کردن و جلب رضایت ایزدان میدهد.
سومین عنصر در روایت یِزنیک، همزاد بودن دو نیروی خیر و شر و زاده شدنشان از دل زمان است. این را در نوشتارهای دیگر زرتشتی نیز میبینیم.[۲] حتا در گاهان هم زرتشت به همزاد بودنِ سپندمینو و انگره مینو اشاره میکند. در دینکرد هم میخوانیم که دو مینوی نیک و بد برادرانِ همزادِ یکدیگر هستند.[۳] این نگرش تمایز میان دیدگاه ایرانی و سامی در مورد مفهوم خدای یکتا را نشان میدهد.
منابع
- Yeznik of Kolb. Refutation of the sects, Trans. by Thomas Samuelian, St. Vartan Press, 1986.