والد - کودک
اصل تمايز تنش مدارانه ی زيستجهان
تنش، نیروى تفکیک کننده ى سه قلمرو زیستجهان است. نخستین تنش در من، هنگامى رخ مى دهد که شرایط همگن درون رحمى آشفته مى شود و منِ نوزاد پس از به دنیا آمدن با جهانى روبه رو مى شود که مانند جهان رحِم همه ى خواسته هایش را برآورده نمى کند. به این شکل همزمان با نخستین گریه ها، جهان براى نوزاد شکاف مى خورد و به یک بخشِ خواهنده، آشنا، مرکزى و مهم (من) و یک محیط پیرامونىِ بیگانه، فرعى، ترسناک و ناخوشایند (دیگری + جهان) تقسیم مى شود. والد ــ معمولا مادر ــ بخشى از جهان است که نیازهاى نوزاد را برطرف مى کند و حضورش شرط ارضاى نیاز است. به این ترتیب، به تدریج جهان هم به دو قطبِ دوست/ مهم/ آشنا/ پاداش دهنده (والد) و بقیه ى جهان شکسته مى شود. والد در این مرحله نماد حضور اراده اى خودمختار در فراسوى من است و به تدریج به شکلى انتزاعى به همه ى عناصر خودمختار محیطى منسوب مى شود و دیگرى نام مى گیرد. من، هنگامى که امکان درک تنش، نیازمندى و پاداش گیرندگىِ والد را به رسیمت شناخت، بر حضور دیگرى آگاهى یافته است. حضور و غیاب والد/ مادر تعیین کننده ى برآورده شدن یا نشدنِ نیازهاى نوزاد است. به این ترتیب، نوسان بین این دو، نخستین تنشها را براى نوزاد ایجاد مى کند. مشاهده ى تکرار در رفتار دیگرى، و جانشینى همیشگىِ غیاب با حضور، من را به اقتدار و نیکخواهى دیگرى مطمئن مى کند، و به این شکل شرایط غیاب به کمک یقینى ذهنى بر کوتاه بودن این دوره تحمل پذیر مى شود. این یقین را اعتماد مى نامیم. نوزاد براى اتصال به والد در زمان غیاب، و تحکیم اعتماد، تهیاى میان خودش و والد را به کمک «چیزها» پر مى کند. این روندِ تجزیه شدنِ مهروند به چیزها، و انباشته شدنِ تهیا توسط پدیده هاى ساخته شده توسط ابزارهاى حسى را شکست پديده مىنامیم. پدیده ها به تدریج به کمک ابزارهاى ارتباطى من و دیگرى (زبان) نشانه گذارى مى شوند. بر این اساس، در سطح روانی والد با وضعیت مطلوب همانند پنداشته میشود و در برابر من قرار میگیرد که نماد وضع موجود است. بعدتر در سطح اجتماعی، والد با فرامن همسان دانسته میشود.
توهم طرد تنش
من، دیگرى، و جهان در حالت عادى/ طبیعى/ خوب/ مساعد، فارغ از تنش است. تنش همچون اختالل، بیمارى، آسیب، یا لطمه تفسیر مىشود. ذوبشدگی در والد: والد با تمام قطبهای دلخواه و مطلوب از جمها همتا پنداشته میشود. بنابراین والد مترادف با حضور، پاداش، امنیت، اعتماد، قانونمندی و درستی اخالقی فرض میشود. در نتیجه، من بدون نقد کردن، ارزشهای والد را درونی میسازد. تلهی سهراب: من بدون آن که اراده و خواست و عقالنیت خویش را به رسمیت بشناسد، قواعد برخاسته از والد/ دیگری را درونی میکند. راهبرد سیاوش: پذیرفتن قانون تنها در شرایطی که از خویشتن صادر شده باشد و برساختن مرکزی درونی برای داوری و سازماندهی نظام ارزشهای اخالقی. Z یک نظام فکرى را، که تعریفى روشن از رستگارى دارد، در نظر بگیرید. آیا مىتوان رستگارى را با گریز یا سازگارى ترجمه کرد؟ چه تنشى را بد مىدانید؟ شرایطى را مجسم کنید که آن تنش در آن زمینه خوب باشد. O چگونگی چفت و بست شدنِ جفتهای متضاد معنایی گوناگون را با مفهوم والد ـ کودک بررسی کنید و شواهد و تجربههایی که این شیوه از اتصال و همراهی را تقویت کرده است را بازشناسی نمایید