آرمان - هدف - برنامه - نقشه
اصل چهار مقیاسِ خواست
خواست، آن الگویی از شکسته شدن تقارن رفتارى است که من آن را برگزیده باشد. خواست بسته به ارتباطی که با زمان پیدا میکند، در چهار مقیاسِ گوناگون نمود مییابد. دوردستترین سطحِ خواست، آرمان است که از سویی به زمان بیکرانه (اکنون) و از سوی دیگر به افقی دست نیافتنی در آینده مربوط میشود. آرمان ساختاری شعارگونه و مبهم دارد و معانی غایی و تنشهای بنیادینِ رویاروی من را صورتبندی میکند. به طوری که با پیش چشم داشتنِ آن بتوان خواستهای گوناگون را سازماندهی و متحد ساخت و در جبهه ای خاص و روشن جنگید. پس آرمان، جذب کننده ى معنایى خطراهه ى عمر من، و محور معنایى خودانگاره است. آرمان آن خواست بزرگ، دوردست، مبهم و دست نیافتنى ای است که کل هدف ها و برنامه ها و نقشه ها را در قالبى منسجم سازماندهى مى کند و به زندگى من معنا مى بخشد.
بلندمدت ترین خواستها، هدف نامیده میشوند.
اهداف متکثر اما کم شمار هستند و جهت گیری های عمومی فرد در زمانه ای طولانی چند ساله را تعیین میکنند.
هدفِ واقعی ساختاری دقیق و روشن دارد و با معیارها و سنجه هایی عینی قابل ارزیابی است.
همگرایی اهداف و ظهور مرکز تنها در حضور آرمان ممکن میشود.
خواست در بازه هایی میانمدت در قالب برنامه نمود می یابد. برنامه ها روندهایی گام به گام، دقیق، روشن و پیاپی هستند که به شکلی موازی و در شمار بسیار و جهت هایی گوناگون اجرا میشوند. برنامه ها در پیوند با هم خوشه هایی همگرا را تشکیل میدهند که هرکدامشان به برآورده شدنِ هدفی می انجامد.
کوتاه مدتترین خواستها، نقشه نام دارند. نقشه ها در دوره هایی چند ساعته تا چند روزه اجرا می شوند و شماری بسیار و پراکنشی فراوان دارند. نقشه ها اجزای بنیادینِ تشکیل دهنده ی برنامه ها و تنها بخشهای ملموس و عملیاتیِ خواست هستند که در دسترس من قرار دارند.
مرکززدودگی
این پیشفرض چندین عنصرِ بانفوذ دارد.
- الف) رده ای از توهم های نهفته در آن به آرمان مربوط میشوند.
- هسته ی مرکزی این توهم بر تحقیر و خوارداشت آرمان یا خودانگاره مبتنی است.
- از سویی ممکن است من تا آن پایه توانمند، پرعظمت، مهم یا خردمند دانسته نشود که شایستگی آرمانى بزرگ را داشته باشد.
- از سوی دیگر، ممکن است این خوارداشت متوجه خودِ آرمان شود.
- بر مبنای این فرض، از آنجا که آرمانها را افراد مى سازند، هیچ آرمانى عینیت خارجى ندارد و بنابراین اهمیت، عظمت و قدرت کافى براى جلب توجه من را ندارد.
- ب)شکلی دیگر از مرکززدایی به اهداف و برنامه ها مربوط میشود.
- در این حالت، باید به تمام وضعیتهاى مطلوبِ قابل مشاهده در مقطع زمانى دست یافت.
- این بدان معناست که اولویت بندى، تقسیم بندى اهداف بر مبناى درجه ى اهمیت نیازشان، و محک زدنِ سطح واقعگرایى اهداف در نظر گرفته نمى شود و من در هر لحظه مى کوشد تا تمام حالتهاى مطلوبِ پیش رویش را به شکلى سازمان نیافته تسخیر کند.
- هدف هایی که به این ترتیب مسخ شده باشند، موزاییک گونه و ناسازگار، معمولا ناخودآگاه، تزیین شده با نمادهای زبانی،
- محافظه کار و هنجارگونه هستند.
تلهی نجس: برخورد نامتمرکز و غیرهدفمند با خواستهای پراکنده و واگرا به مرکززدایی از من
میانجامد. از سویی ممکن است همزور بودنِ خواستهای ناهمخوان به انفعال و ناتوانی در جهتگیرى
بینجامد. از سوی دیگر چه بسا تالش برای ارضای تمام شاخههاى زاییده شده در فضاى حالت نیاز، به هدر رفتن منابع بینجامد. در شرایط حاد، من میکوشد تا چندین راهکار لذتِ متعارض را همزمان انتخاب کند و
در نتیجه دستخوش شکافها و گسستهایی در سیستمِ کنشگر و انتخابگرش میشود.
راهبرد رستم: برخورد با هستى، به مثابه »جهان همچون اراده و خواست«. قبولِ این که تنها تفاوت
قهرمان با آدم عادى، آن است که آدم عادى شجاعتِ قهرمان بودن را ندارد، اما قهرمان شجاعت آدم عادى
نبودن را دارد. در نتیجه خواستِ عظمت، بخش عمدهى عظمت خواست است.
Z مرکز چگونه از دل آرمان زاده میشود؟ آیا ممکن است در یک من کلیت اهداف و برنامهها و نقشهها
بدون استثنا در راستای آرمان سازمان یافته باشند؟ ارتباط میان معنای کردارها و سازمانیافتگیشان در پیوند
با آرمان چیست؟
O چه مىخواهید؟ خواستهایتان را بر مبناى متغیرهاى زمان، دقت، اولویتبندى، دامنه، محتوا و موضوع
ردهبندى کنید. بر مبناى این سیاهه تشخیص دهید مهمترین خواستى که در لحظه دارید چیست؟ آرمانتان
چیست؟ آن را در یک جمله بنویسید. شیوهى اتصال آرمانتان را با اهداف، برنامه و نقشههایتان مشخص کنید.
احمقانهترین و پرعظمتترین آرمانى که در اطرافیانتان مىبینید چیست؟ چرا احمقانه یا پرعظمت مىنماید؟
آرمان شما از کدام زاویه احمقانه یا پرعظمت به نظر میرسد؟ چقدر احمقانه است اگر کسى آرمانش را به
این دلیل که به نظر شما احمقانه مىرسد، تغییر دهد