زیستجهان= من ـ دیگری - جهان

از ویکی زروان
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۲:۳۳ توسط Mehrdad.akhavan (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

به این ترتیب، نظام زبانی ساختاری است که در دل سطح فرهنگی پدیدار می شود و در سایر سطوح فراز ریشه میدواند. ورود نظام زبانی به سطوح زیستشناختی و روانی و اجتماعی، سه حوزه ی اتصال میان من و بخشهای گوناگون زیستجهان را ممکن میسازد. زیستجهان که انباشتی از چیزها و رخدادها را در بر میگیرد، در واقع، به سه بخش متمایزِ من، دیگری و جهان قابل تقسیم است. تقسیم شدنِ زیستجهان به این سه لایه را بیش از همه ی فلاسفه، اندیشمندان آلمانی مورد تأکید قرار داده اند. هگل در آثارش به تمایز میان حوزه های «من، دیگری، جهان» اشاره هایی دارد؛ هر چند تأکیدِ نخستین در این مورد را به شکلی شفاف و دقیق در آثار هوسِرل میتوان بازیافت که کاربست های آن در نظریه ی سیاسی و فلسفه ی اجتماعی را پس از او، سارتر به حد نهایت رساند. این تمایزِ سه بخشی در دیدگاه ما نیز پذیرفته شده است. به بیان دیگر، زیستجهان، که مجموعه ای از چیزها و رخدادهای تعریف شده توسط نظام نشانگانی را در بر می گیرد، به سه عرصه ی متمایز من، دیگری و جهان تفکیک میشود.

من


عرصه ی من، که گرانیگاه و مرکز غاییِ زیستجهان است، همان نقطه ای است که زیستجهان خودمختارِ انتخابگرِ خودآگاهی به نام سوژه، یا من، در میانه ی آن نشسته است. این همان مرکزی است که «بقا و مرگ»، «لذت و رنج»، «قدرت و ضعف»، و «پوچی و معنا» را به شکلی مستقیم و بی واسطه تجربه می کند.

دیگری


در زیستجهان، سیستمهایی برچسب «دیگری» را بر خود میپذیرند که ساختار و کارکردی شبیه به «من» داشته باشند. بر مبنای شهود درونی و شواهد تجربی میتوان حکم کرد که آنان هم «بقا و مرگ»، «لذت و رنج»، «قدرت و ضعف»، و «معنا و پوچی» را تجربه میکنند. اما ادراک ما از تجربه ی ایشان از «قلبم» با واسطه ی نظامهای نمادینی مانند زبان حاصل میآید.

جهان


بستری که من و دیگری درون آن شکل میگیرند و می بالند و به اندرکنش با یکدیگر مشغول میشوند، «جهان» است. این جهان مجموعه ای از عناصرِ بی جان یا جاندارِ فاقد اهمیت و فروپایه تر از دیگری را در بر میگیرد.

حوزه های ارتباطی درون زیستجهان

به این ترتیب، زیستجهان سه عرصه ی متمایز دارد که در مرکز آن، من؛ در پیرامون این من، دیگری ها؛ و در زمینه و چشم اندازِ پیرامونی من و دیگری، جهان قرار گرفته است. اندرکنش میان من و من، من و دیگری، و من و جهان حوزه های اصلی ارتباطی و رمزگذاریِ درون زیستجهان را ممکن میکند. در سطح زیستشناختی از سلسه مراتب فراز در دیدگاه ما، که «ِبُعد حقیقی» معنا از دید لومان در آن قرار گرفته است، من با جهان وارد ارتباط میشود.

ارتباط من و جهان


ارتباط من و جهان، ارتباط میان من و چیزها و رخدادهایی است که جاندار یا خودآگاه یا دارای ذهنیت نیستند. به این ترتیب، داوریِ من در مورد ایشان و ارتباط عملیاتی ای که با آنها پیدا میکند از جنس فنآوری است و شناختی که از آن حاصل میشود به دانشی بی طرفانه می ماند. از اینروست که گزاره هایی که در این حوزه پدید می آیند گزاره های علمی هستند و در چارچوبی شناختی پیکربندی میشوند و جم مرکزی حاکم بر آنها درست ـ نادرست است.

ارتباط من و من


در سطح روانی، ارتباط اصلی میان من و من شکل میگیرد. زمان در این میان اهمیتی اساسی دارد که بیشتر در موردش خواهم نوشت، اما در اینجا گوشزد کردنِ این نکته کافی است که رابطه ی میان من و من، به دلیل اینکه خودآگاهی نیز در سطح روانشناختی تجلی پیدا میکند، در واقع رابطه ای زبان گریز و وابسته به ذوق است.

در همین سطحِ روانی است که ارتباط میان من و من نظامی شهودی و شکلی از شناخت را در قالب ادراکات و تحولات هیجانی و عاطفی پدید میآورد. از اینرو، این رابطه به خوبی در نظام زبانی رمزگذاری نمی شود و به همین دلیل است که حوزه ی شناختی ناشی از این سطح، یعنی زیباییشناسی، بیشتر به ذوق و شهود ارتباط پیدا میکند. از این روست که در طول تاریخ، تمدنهای انسانی در رمزگذاریِ زبان مدارانه ی شناختِ مربوط به این حوزه دچار اشکال بوده اند. جم مرکزی مربوط به این سطح زیبا - زشت است.

ارتباط من و دیگری


در سطح اجتماعی رابطه ی میان من و دیگری است که محوریت دارد. نهادها، که سیستم های پایه ی سطح اجتماعی را برمی سازند، آفریده ی اندرکنش میان آدمیان هستند. از اینرو، در تمام نهادهای اجتماعی ارتباط میان من و دیگری گرانیگاه اصلی تنظیم نهاد اجتماعی است. ارتباط میان من و دیگری بر مبنای قواعدی سازمان می یابد که به شکل حق، عدالت، قانون و اخلاق در چارچوب زبانی رمزگذاری میشود و بنابراین جم مرکزی این سطح نیک ـ بد است.