تعريف هاى موجود از عنصر فرهنگى
تعریف جدید ریچارد داوکینز از سیستم های تکاملی
مم
داوكينز در اين بخش كوشيده بود تا عناصر فرهنگى را بر مبناى خصلت تكثيرپذيرى شان در جوامع انسانى تعريف كند. او با اقتباس از نام ژن -واحدهاى اطلاعاتىِ تكثيرشونده ى زنده - عنصر فرهنگى را با عبارت مِم برچسب زد. او اين كلمه را از ريشه ى يونانىِ (ميمِما) - به معناى امرِ تقليدشده - برساخته بود.
در طول دهه ى بعد مفهوم مِم همچنان به عنوان كليدواژه اى حاشيه اى در متونِ زيستشناسانه باقى ماند، تا اين كه در دههى هشتاد شيوه ى نگاه داوكينز به عناصر فرهنگى مورد توجه قرار گرفت و به زودى پيش علمىبراى بسط دادن آراى داوكينز بنيان نهاده شد. كاربرد اين عبارت به زودى چنان گسترش يافت كه از سال 1986 م عبارت مِم در فرهنگ هاى لغت تخصصى جامعه شناسى و واژه نامه هاى عمومى انگليسى زبان وارد شد. فرهنگ انگليسى آكسفورد اين عبارت را به اين شكل تعريف كرده است: »رفتارى غيروراثتى كه از راه تقليد در ميان افراد يک جامعه 73 انتقال مىيابد«
.
با وجود كارهاى درخشانى كه در اين حوزه انجام گرفته ، نقدهايى 74 جدى بر روششناسى ممشناسی وارد است. ابهام دربارهي تعريفى تحليلى از مِم و ناتوانى در صورتبندي شاخصهاى اصلىِ حاكم بر پويايى اين عناصر، مهمترين نارسايیهايی هستند كه از تبديل ممشناسى به يک علم 75 معتبر جلوگيرى كردهاند . با وجود فراگير نشدن اين مفهوم در متون جامعهشناسانه، بسيارى از دانشمندانِ عالقهمند به علوم ميانرشتهاى از اين مفهوم براى تحليل تحول فرهنگى استفاده كردهاند. كارهاى اصلى ممشناسان در اين زمينهها انجام ، جامعهشناسى دين 76 گرفته است: دينشناسى تطبيقى ، مدلهاى تكامل 77 ، روانشناسى اجتماعى 78 فرهنگ ، روانشناسى اجتماعىِ خالقيت 79 80
،
، فولكلور 81 روانشناسی شخصيت و جامعهشناسى خودكشى 82 . بيشتر