اصل معنا

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
  • معنا واسطه ای است که سیستم از مجراى آن شکست هاى تقارنِ حاکم بر روندهاى درونىاش را مدیریت مىکند.
  • بنابراین معنا را مى توان تجلى آزادىِ سیستم براى تنظیم رفتار خود دانست.
  • معنا چارچوبى پیش تنیده و عصب شناختى دارد و شالوده ى ساختارش توسط حدود زیستشناختى تعریف مى شود.
  • معنا محدود به زبان نیست و صورتبندی شدنش در ابزارهاى غیرزبانى نیز ممکن است.
  • به همین ترتیب، تنها بخشى از ساخت معنایى نمادها خودآگاه است.
  • یعنى همواره بخشهایى از بار معنایى نشانگان به شکل صورت بندى نشده در زبان، در پس زمینه ى ذهن باقى مى ماند.
  • معنا همواره ناتمام است، یعنى هرگز شکلى قطعى، شفاف و کامل به خود نمى گیرد.
  • به همین دلیل هم سرشت معنا تنش زاست.
  • در ضمن، معنا به بومرنگ شباهت دارد. اگر به مرجعی سزاوار در آن بیرون برخورد نکند، به سوى «من» باز مى گردد و به وهمی در درون تبدیل میشود.