تعریف عنصر فرهنگی (منش)
با توجه به آنچه گذشت، اكنون مى توانيم تعريف خود را از عنصرفرهنگى پيشنهاد كنيم. با توجه به اين كه تعريف كنونى با مم، مضمون، و عادتواره تفاوت دارد و براي پرهيز از ابهام و اشتباه شدنِ مفاهيم با يكديگربه نامى ويژه براى آن نياز داريم. نامى كه از اين پس عنصر فرهنگى را با آن مى ناميم «منش» است؛ واژهاى كه از ريشه ى اوستايی مَينيو(Oiniam) به معناى انديشيدن گرفته شده است. اين واژه و مشتقات آن – مينو، هومن (نيکانديش) و دشمن (بدانديش) - در سه هزار سال گذشته در زبان هايايرانی كاربرد داشته است و همواره به مفهومِ عناصر مربوط به انديشه و تفكر به كار گرفته میشده است. گفتنی است، اولين كاربرد تخصصی آن در گاهانِ زرتشت – نزديک به 3200 سال پيش – ديده میشود. در اين متنبراي نخستين بار در تاريخ مدونِ تمدن، سپهر معنا – كه كمابيش با فرهنگ همسان است - از عرصه ي گيتی جدا شده و با نام مينو (يعنی انديشيده، انديشيدنی) مشخص شده است. در واقع، اين متن كهنترين سندي است كه در آن به لايهي فرهنگ همچون سطحی مستقل اشاره شده و زرتشت نخستين نظام دقيق از كليدواژگان را براي رمزگذاري آن ابداع كرده است.
منش، با وجود كاربرد پيوسته و سه هزار ساله اش در زبان هاي اوستايی و پارسی و پهلوي و دري، امروز در زبان علمىِ فارسى رواجی به نسبت محدود دارد و كاربرد عاميانه ى واژه ي منش هم تنها محدود به فارسى گفتاري است. البته، برخى از مترجمان و نويسندگان فارسى زبان اين واژه را به عنوان برابرنهادى براى character و personality به كار برده اند
در هر صورت، بايد در نظر داشت كه در اين متن «منش» معنايى خاص را حمل می كند. منش عنصرى معنايی است كه واحد تغييرات فرهنگى محسوب میشود.