زندِ گاهان: آرای فلسفی در گاهان زرتشت

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

اوستا، سنگواره‏ي زبان‌شناسانه

مجموعه‏ي سرودهايي که ما امروز به نام گات‏ها يا گاهان مي‏شناسيم، از چند نظر در تاريخ فرهنگ جهان و به ويژه در تاريخ فرهنگ و سير تمدن ايراني اهميتي بي ‏رقيب دارد: نخست آنکه گاهان متني است به زبان اوستايي و اين زباني است که در هنگامِ خواندن و رمزگشايي‌شدن در قرن نوزدهم و بيستم ميلادي و تا همين امروز همچنان به صورت زبان ديني زرتشتيان رواج و کاربرد دارد. در عين حال، اين زباني است که حدود 2000 سال پيش مرده و جاي خود را به زبان‏هاي ايراني جديدتر داده است. از اين رو ما با نوعي سنگواره‏ي زبان‌شناسانه سر و کار داريم. متني که در شکل کنوني‏اش ‏بسيار دير به صورت نوشتاري درآمده و در طول اين زمانِ باورنکردني؛ به دليل پايبندي زرتشتيان به متون مقدس خويش و وفاداري‏شان نسبت به اين سرودها، از گزند زمانه‏اي دشمن‏خو در امان مانده است.

گاهان، کهن ترین متن آریایی

دوم آن که نخستين و کهن‏‏ترين متنِ بازمانده از قبايل آريايي مهاجر به ايران‏زمين است. به عبارت ديگر، چه هويت ايراني را به تبارنامه‏ي قبايل آريايي کوچنده به فلات ايران فرو بکاهيم (که نادقيق و نابسنده است) و چه اين قبايل را بخشي مهم و تعيين ‏کننده در تحول هويت ايراني بدانيم (که درست و سزاوار است،) ناگزير خواهيم بود به گاهان همچون نخستين متن بازمانده از ايشان توجه کنيم. قبايل آريايي‏اي که در اواخر هزاره‏ي دوم پ.م به ايران‏زمين کوچيدند و پس از پنج - شش قرن شالوده‏ي نخستين دولت جهاني را در اين سرزمين بنا نهادند و نخستين دولت متمرکز ايراني فراگير را در ايران‏زمين پديد آوردند، مردمي بودند که گذشته از نوآوري‏هاي فني و اجتماعي تاريخ‏ساز و کاميابي‏هاي سياسي چشمگيرشان، براي نخستين بار ديني يکتاپرستانه را نيز به شکلي موفق به جهان عرضه کردند. گاهان کهن‏‏ترين متنِ باقي‏مانده از ايشان و کليدي مهم است که رازهاي بخش مهمي از متن‏هاي «نخستين» ديگر ايشان را نيز وامي‏گشايد؛ چراکه متوني مانند نبشته ‏ي بيستون و نقش رستم و بازمانده‏هاي هخامنشيان و حتي متون ديني عبري اوليه، تنها با ارجاع به اين متن قابل فهم مي‏گردند. از اين رو، گاهان به منزله‏ي نخستين متن بازمانده از کهن‏‏ترين دين يکتاپرستانه‏ي موفق، اهميتي به سزا در تاريخ فرهنگ و تاريخ اديان دارد

گاهان، سروده شخص زرتشت

گاهان تقريباً بي‏ترديد توسط شخصِ زرتشت سروده شده است و ساختاري شعري دارد. يعني از سويي کهن‏‏ترين شعر بازمانده از شاخه‏ي زبان‏هاي ايراني است و از سوي ديگر کهن‏‏ترين متني است که از يک پيامبرِ تاريخي بر جا مانده است. چنانکه گفتيم، تنها رقيب آن متون العمرنه است که به دليل ناکامي نهايي فرعونِ پيامبرش، بيشتر بايد آن را درخششِ خلاقيتي زودگذر در شخصيتي سياسي دانست تا يک متن ديني راستين و اثربخش.

زایش فلسفه در گاهان

سومين دليل اهميت گاهان آن است که بخش مهمي از ساختارهاي نظري و مفاهيم فلسفي ‏اي که بدنه‏ي تاريخ فلسفه و انديشه را در سه هزاره‏ي پس از آن برساخته، در آن ريشه دارد. تمايزهاي مهمي که برسازنده‏ي مرزبندي‏هاي بنيادين فلسفي در هر دو جهان ايراني-‏اسلامي و يوناني-‏لاتيني-‏مسيحي بعدي است، در گاهان و متون اوستايي ريشه دارد و اين را در همين نوشتار با دلايل کافي نشان خواهم داد. از اين رو گاهان به عنوان متني تعيين ‏کننده در تاريخ انديشه نيز اهميت دارد. اين اهميت به شکلي اغراق‏ آميز و تنها از زاويه ‏اي ديني مورد تأکيد ايران‌شناسان قرار گرفته و از جنبه‏ي مهم‏تر فلسفي‏ اش ناديده انگاشته شده است. قصد من آن است که در اين نوشتار از اين زاويه ‏ي فلسفي نيز به گاهان بنگرم.

'''جفت های متضاد معنایی''' و '''نظریه منش ها'''

يکي از عواملي که نگارنده را به نوشتن اين متن جسورانه واداشت، ابداع روشي براي تحليل متون بود که امروز بيشتر با نام «تحليل جم‏ها» شهرت يافته است. اين روش عبارت از استخراج جفت‏هاي متضاد معنايي به کارگرفته‌شده در متن و بازسازي الگوي اتصال ميانشان در فضاي حالتي معنايي و زمينه‏ اي نمادشناسانه است که گاه بايد با توجه به داده‏ هاي موجود از ساير علوم (زبان‏شناسي، تاريخ، جامعه‏شناسي تاريخي، علم اديان و...) بازسازي شود. روش تحليل جم‏ها، از «نظريه ‏ي منش‏ها» برآمده که چارچوب نظري پيشنهادي نگارنده براي تحليل فرهنگ است. اين روش نيز مانند نظريه ‏ي منش‏ها خصلتي ميان‏رشته‏اي دارد و در زمينه‏ي «نظريه‏ي سيستم‏هاي پيچيده» صورت‌بندي مي‏شود. من پيش از اين در مورد متوني ادبي مانند اشعار بيدل دهلوي يا متوني تاريخي مانند کتيبه ‏ي بيستون و نقش رستم، اين روش را به کار گرفته ام، اما اينجا براي نخستين بار آن را براي فهم متني ديني و چنين کهن به کار مي‏گيرم. با استفاده از اين روش، سرِ آن دارم که جم‏ها -يعني جفت‏هاي متضاد معنايي يا همان خشت‏هاي پايه اي برسازنده معنا- را در گاهان استخراج کنم، ساختار معنايي شکل‌گرفته بر مبنايشان را بازسازي کنم و چگونگي رمزگذاري جهان‏بيني زرتشتي اوليه را در اين گير و دار نشان دهم.

گاهان، زیرساخت معنایی‏ ذهنيت ايراني

هدف از نگارش اين کتاب،‏ تنها دغدغه ‏‏خاطري دانشگاهي نيست. دانش اوستاشناسي براي دانشوران امروزِ دنيا، بيشتر شاخه‏اي اشرافي و سرگرم ‏کننده از دانايي محسوب مي‏شود. علمي خاص و دشوار که کهن‏‏ترين متنِ بازمانده از مردم آريايي و ديني کهن و از يادرفته با پيروان اندک را موضوع کار خود قرار مي‏دهد و از اين رو از طرفي روشنفکرانه و غيرعمل‌گرايانه مي‏نمايد و از سوي ديگر براي اروپاييان خصلتي نوستالژيک دارد. براي نگارنده، اما اوستا و گاهان چنين چيزي نيست. نگارنده خود را وارث فرهنگي سرزنده و پرجنب ‏‏وجوش مي‏بيند که وارث مستقيم مفاهيم اوستايي و گاهاني است. محتواي نهفته در گاهان اهميت دارد؛ نه از اين رو که کهن‏‏ترين بازمانده از يکي از شاخه‏هاي پدران ماست؛ نه بدان خاطر که براي مدتي بسيار درازتر از عمر بسياري از تمدن‏هاي ديرينه، توسط نياکان ما مقدس پنداشته شده است؛ نه از آن رو که گاهان اولين متن ديني ايراني؛ اولين شعر در زبان‏هاي ايراني؛ اولين متن يکتاپرستانه‏ي موفق و نخستين بازمانده از اولين انديشمندِ نامدار ايراني ‏است؛ بلکه گذشته از تمام اين موارد، گاهان به گمان من از آن رو اهميت دارد که بخش مهمي از زيرساخت‏هاي معنايي برسازنده‏ي ذهنيت ايراني به طور خاص (و ذهنيت ديني يکتاپرستانه به طور عام) در آن پيشگويي و تعبيه شده‏ است. از اين رو گاهان متني است که براي بازخواني و واسازي آنچه که امروز هستيم و نقد و بازسازي ريشه‏اي آن، فهميدنش ضرورت دارد. دليل ديگر اهميت گاهان آن است که در همين منظومه‏ي معنايي شگفت، زرادخانه‏اي غني و کارآمد از مفاهيم و بينش‏ها گنجانده شده است که براي بازسازي خودانگاره ‏ي خويش و بنيادکردن دستگاه فلسفي نوپديدي که حضور امروزينمان را بر گيتي و مينو استوار دارد، بدان نيازمنديم

خوانش فلسفی، فرجام نیک گاهان پژوهی

براي انجام اين کار، نخست تفسير خويش از محتواي گاهان را در کتاب زند گاهان نشان داده‌ام و ترجمه‌ي خويش از گاهان را به صورت متني مستقل در پيوست اين کتاب گنجانده‌ام. از آنجا که تفسير مورد نظرم، ماهيتي فلسفي داشت و به ترجمه‌اي يکسره متفاوت با برگردان‌هاي مرسوم از گاهان منتهي مي‌شد، براي پرهيز از گيج‌شدن خواننده، به اين ترتيب رفتار کرده‌ام که در بستر کتاب زند گاهان از ترجمه‌ي دين‌مدارانه‌ي مرسومي که براي مخاطبان ايراني آشناتر است، آغاز کرده‌ام؛ يعني هنگام نقل قول از بندهاي گاهان، ترجمه‌اي را به دست داده‌ام که در برگردان‌هاي رسمي و معتبر امروزين پذيرفته شده است. در اين مورد، ترجمه‌ي استاد جليل دوستخواه را مبنا گرفته‌ام و تنها در مواردي خاص با نگاهي به ترجمه‌ي استاد ابراهيم پورداوود از آن خروج کرده‌ام. اين ترجمه‌هاي پايه و آشنا را به عنوان پله‌ي نخستِ برساختن تفسير خود در نظر گرفته‌ام و گام به گام دلالت‌هاي مورد نظرم را در مورد هر بند و هر واژه پژوهيده‌ام. در نهايت، براي جمع‌بندي خوانش فلسفي خود از گاهان، ترجمه‌اي از اين متن را به دست داده‌ام که در پيوست کتاب زند گاهان آمده است. از اين روست که در زند گاهان ترجمه‌اي پايه و آشنا و آغازين از بندهاي اوستايي به دست داده شده که دستمايه‌ي حرکت به سوي برگرداني نهايي است که در نهايت در قالب ترجمه‌ي گاهان تبلور يافته است.

سنت دیرپای زند نویسی ایرانی

در طول تاريخ فرهنگ ايراني، رسم بود که در شرايط بحراني، در آن هنگام که دشمني به ايران‏زمين چيره مي‏شد و يا نظمي نو سر از آشوبي زودگذر بيرون مي‏آورد، مغان و انديشمندان ايراني به بازخواني و بازانديشي در اوستا و گاهان مي ‏پرداختند. آنان نتايج اين بازانديشي و تعبيرِ دوباره‏ي متون مقدس را زند مي‏ ناميدند. از زندهاي تاريخي بسياري خبر داريم که تاريخ ايران‏زمين را دستخوش تحولي جدي کردند. چنانکه در کتابي ديگر نشان داده‏ام، به احتمال زياد کوروش بزرگ هخامنشي، کاميابي خود را مديون تفسيرش از مفهوم نجات‏بخش (سوشيانس) در گاهان بود و اردشير بابکان که مشروعيت ديني دولت ساساني را از اوستا استخراج کرد، از همراهي موبدان موبدي به نام تنسر برخوردار بود که تفسير او را بر اوستا تبليغ مي‏کرد. مزدک نيز چنانکه در تاريخ‏ها ثبت شده است، مشهور‏ترين نگارنده‏ي زند در عصر ساساني بود و پس از سرکوب قيامش، انوشيروان دادگر از موبدان قول گرفت که جز با دورانديشي و احتياط زند ننويسند و زندنوشتن را براي همگان مجاز ندانند. پس از اسلام، روش‏هاي زندنويسي بر اوستا در زمينه‏ي تفسير قرآن تداوم يافت و فني که مزدک براي استخراج مفاهيم مورد نظرش از متون کهن ابداع کرده بود، به ويژه در آراي باطنيان و اسماعيليان تداوم يافت


نوشتار کنوني، تلاشي است براي واسازي معناي نهفته در گاهان و استخراج شبکه‏ اي از کليدواژگان فلسفي، از آن رو که در زمانه ‏ي ما کاربرد داشته باشد. اين متن را در تداوم مستقيم آنچه که هزاران دانشور و دانشمند در اين سه هزاره همچون شرحي بر گاهان نگاشته‌اند، مي‏نويسم. از اين رو مي‏توان آن را متني مغانه پنداشت و «زندِ گاهان‏»اش دانست