متغییر های تعیین کننده ترمیب ساخت معنایی

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

چهار متغير، تركيب ساخت معنايى را تعيين مى كند:

الف) سادگى؛ عبارت است از معكوسِ مقدار اطلاعات زمينه ايِ مورد نياز براى رمزگشايى منش. يعنى هر چه معناهاى مورد نيازِ مغز براى فهم يک منش بيشتر باشد، سادگى آن كمتر است. در جريان تكامل منشها، شيوه هايى براى افزايش سادگى ابداع شده است كه در آن ميان پيوند خوردن با منش هاى هنجارِ موجود در زمينه و ارجاع دادن به آنها از بقيه مهم ترند. راه ديگرِ افزايش سادگى، منظم شدن ساختار منش به شكلى است كه امكان ذخيره شدنش در حافظه بيشتر شود.

متقارن شدنِ منش يكى از اين راهبردهاست، كه در موزون شدنِ آوايى منشهاى ساده - مثل ضربالمثلها و شعرها و پندهاى اخلاقى - به خوبى نمود مى يابد.


ب) ارجاع مفهومى؛ موضوع منش را تعيين مى كند. اين متغير، نشان مى دهد كه منش به كدام جذب كننده ى معنايى در فضاى حالت فرهنگ متصل مى شود، و در اتصال با كدام خوشه از منشهاى همسازگار با خود، معنا می يابد. مرجع مفهومی، آن منشهايی هستند كه اطلاعات و معانىِ رمزگذارى شده در منش، در ارجاع به آنها فهم می شود. هسته ي مركزي اين منشها، جفت هاي متضادِ معنايی هستند كه كليت سپهر معنا را پيكربندي می نمايند و معانىِ رمزگذار ى شده در منش، در ارجاع به آنها فهم می شود. هسته ي مركزي اين منشها، جفت هاي متضادِ معنايی هستند كه كليت سپهر معنا را پيكربندي می نمايند. ماهيت اين جفتها، و شيوه ى رمزگذارى معانى مربوط بدان تعيين كننده ى جايگاه منش در سلسله مراتب لايه بندى فرهنگى است. مثلا منش هايى كه به بدن انسان ارجاع مى شوند و شيوه ى رمزگذارى اطلاعات شان بر محور تمايز درست- نادرست سازماندهى شده، در خوشه ى زيستشناسى و پزشكى جاى مى گيرند و در حوزه ى علم مى گنجند. در حالى كه منشهاى ديگرى كه همين مرجع بيرونى را دارند اما بر محور خوب- بد جاى گرفته اند، به خوشه ى مربوط به انضباط بدن و آداب معاشرت تعلق دارند و در حوزهى اخلاق مى گنجند.

ج) درجه ى همخوانی؛ به زمينه ى فرهنگى اى باز می گردد كه منش در آن تكثير مى شود. شاخص همخوانی نشانگر اين مطلب است كه محتواى معنايى منش، چقدر با معانى منشهاى داراى مرجع مشابه همپوشانی دارند. مثلا منشى مانند اين خبر علمى را در نظر بگيريد كه «دانشمندان موفق شده اند با استفاده از چربى كبد گاو، دارويى براى زخم معده درست كنند» چنان كه مى بينيم، اين خبر فرضى - كه در اينجا به عنوان يک منش بسيار ساده و كوتاه شده و از نظر سادگى متوسط است - به خوشه ى پزشكى از حوزه ى علم- فن مربوط مىشود. اگر عناصر ارجاعى در اين منش (چربىِ كبد گاو، داروى زخم معده) با ساير منشهاى اين حوزه تعارضى مفهومى نداشته باشند و ارتباط شان به اشكالى ديگر در منش هايى ديگر ذكر شده باشد، مى گوييم درجه ى همخوانی اين منش با زمينه اش بالاست.

حالا اين خبر را در نظر بگيريد: «دانشمندان موفق شده اند با استفاده از چربى كبد گاوهاى بومى مريخ، دارويى براى زخم معده درست كنند». آنچه اين منش را بى ربط، نادرست، و حتى مضحک مى سازد، تازگى يكى پديده هاى مورد ارجاع آن‌(گاوهاى بومى مريخ) و تكرار نشدن آن در سايرمنشهاست. اگر در متن ها، درسنامه ها، و فيلم هاى علمى ما مطالبى مفصل در مورد گاوهاى بومى مريخ ذكر شده بود و از ارتباط ضمنى آنها با زخم معده سخن رفته بود، اين منش چنين ناهمخوان جلوه نمى كرد.

د) بارورى منش؛ كه با دو متغير تعريف مى شود: سرعت تكثير منش، و توانايى پايدارى نسخه هاى جهش يافته. هر چه منش نسخه هاى بيشترى از خود را در واحد زمان تكثير كند و مقاومتش در برابر جهش بالاتر باشد، احتمال اين كه نسخه هايى از آن در مغزِ فرد خاصى از يک جامعه حضور داشته باشد، بيشتر خواهد شد. بيشتر بودن تعداد نسخه هاى همانندسازِ همدودمان، امكان حضور منشهاى جهش يافته ى موفق از آن رده را هم در سپهر فرهنگى افزايش مى دهد. اين شاخه شاخه شدن منشهاى تكثيرشده و تقسيم شدن شان به منشهاى جهش يافته ى جديد و پايدار را میتوان با وامگيرى از اصطلاحى زيستشناختى گونه زايى ناميد.


پس سرعت تكثير و توانايى گونه زايى با هم نسبت مستقيم دارند. چنان كه پيش از اين گذشت، بارورى منش با پيچيدگى ساخت مفهومى آن نسبت مستقيم دارد، و هر چه غناى مفهومى و محتواى اطلاعاتى منش بيشتر باشد، در برابر جهش مقاومتر - و بنابراين بارورتر – است.