هنجار شدگی و جبرگرايى فرهنگى
وجود هنجارهاى اجتماعى و منشهاى هنجارين در يک مجموعه ى انسانى، به معناى جبرگرايى فرهنگى نيست. هر كنشگر انسانى، به عنوان سيستمى خودسازمانده و خودزاينده، امكان انتخاب از ميان گزينه هايى متعدد را دارد، اما خود اين گزينه ها توسط مجموعه اى از منشهاى معناكننده ى هستى تعيين مى شوند. فضاى حالت رفتارى فرد، يعنى دامنه اى كه در آن اختيار و آزادى عمل دارد، توسط اين منشها توليد مى شود. به اين ترتيب، سپهر منشها از سويى امكان انتخاب و آزادى عمل را براى كنشگر انسانى فراهم مى آورد و از سوى ديگر با تعيين كردن حد و مرزى براى اين امكان، حوزه هايى از رفتارِ تعريف نشده، ناشايسته، ياغيرمجاز را هم در وى مهار مى نمايد.
فشارهايى كه از سوى نظام هاي تنبيه و تشويق اجتماعى بر فرد اعمال مى شوند و شبكه اى از منشها كه به دنبال روند اجتماعى شدن در ذهن وى رسوب مى كنند، باعث مى شوند تا در شرايط عادى و به طور آمارى منشهاى خاصى را بپذيرد و بر آن مبنا عمل كند. اين گزاره تنها ارزش آمارى دارد و به آن معنا نيست كه شبكه ى منشها و روند اجتماعى شدن رفتار فرد را تعيين مى كنند. آنچه رخ مى دهد، ترسيم حدود مجازِ فضاى حالت روانى فرد و نشانه گذارى كنش هاى اجتماعى تابوست. اين كه اين تابوها رعايت شوند يا نه، و فضاى مجاز محترم داشته شود يا خير، امرى است كه تنها به تصميم كنشگر انسانى وابسته است. و اين همان دايره اي است كه اختيار آزاد در آن تعريف میشود.