آیا معنا، مفهومی هنجاری است؟
این نگرش در برابر نگرش افرادی مانند کواین قرار میگیرد که اصولا معنا را مفهومی هنجاری میدانند و بر آن باورند که ارزش معناییِ یک واژه صرفاً بر مبنای کاربستِ هنجارین آن واژه در یک نظام اجتماعی تعریف میشود. به عبارت دیگر، تمام گزاره هایی که در درون یک نظام معنایی جاری هستند و عمل می کنند، مستقل از آنکه سطوح متفاوت کنشگرانِ متخصص یا عام چگونه از آن استفاده می کند، به حوزه ای هنجارین و آماری از ارجاعات منتهی میشوند که همین حوزه ـ البته با پیشداشت کل گرایانه ای ـ معنای آن نشانه را تعیین می نماید.
کواین در واقع این نگرش هنجارینِ خود را برای نقد کردنِ نگرش چامسکی و فودور به کار بسته است. او معتقد است نگرش چامسکی و فودور با فرض کردنِ ژرفساخت هایی در حوزهی «دستور زبان» و «معنا»، شکلی نو از ذهنگراییِ را احیا می کند. این ذهنگرایی فرض میکند که عناصر روانی، واقعیتی عینی در ذهن دارند؛ چه در قالب دستور زبانی عمومی باشد، یا در قالب قواعد پایه ی اندیشیدن که به پردازش اطلاعات ارجاع میدهد.
نکته ای که در تمام این برداشتها اهمیت دارد آن است که الگوهای تعیین معنا در یک نشانه، اصولا ماهیتی پویا و سیال دارند. چنانکه دیدیم، امروز نگرش ارسطویی که در فلسفه ی تحلیلیِ قرن بیستم هم تا حدودی رواج داشت، چندان پذیرفته نیست. به عبارت دیگر، امروزه دیگر نمی توان معنای نهفته در یک واژه را به سادگی با ارجاع به امری خارجی و طبیعی یکسان گرفت. چنین می نماید که تعیین و تثبیتِ «معنا» در درون یک «نظام زبانی» امری پیچیده، سیال و پویا باشد که بر اساس کارکردهای اجتماعیِ نشانگان و بر مبنای حاصل جمعِ نیروهای واردشده بر دستگاهِ تعریف واژگان، عمل می کند.