اسطوره ديوهای نخستين در شاهنامه
آرش اکبری مفاخر
دانشگاه فردوسی مشهد
مجلهی مطالعات ايرانی، دانشگاه شهيد باهنر کرمان، شمارهی12، پاييز 1386.
اسطورهی ديوهای نخستين در شاهنامه
چکيده
شناخت ديوان به دليل نقش گستردهی آنها در ادبيات ايران از جمله متون پهلوی و حماسههای ملی، از اهميت ويژهای برخورداراست. برای اين موجودات میتوان چهار دورهی آفرينشپنداری، وجودی، هستیمند و انتزاعی درنظرگرفت. يکی از بارزترين دورههای نمود ديوان و حضور گستردهی آنها در برابر انسانها، دوران اساطيری شاهنامه است. در اين دوران، ديوان موجوداتی انسانگونهاند که بر دو پای خود ايستاده و از دستان خود بهره میگيرند. آنها دارای جامعه، فرهنگ و تمدنی پيشرفتهتر از انسانها هستند. اين پيشرفت باعث شده تا آنها از سرشت نيک زندگی ابتدايی دور شده و به همسايگان خود تجاوز کنند؛ بنابراين ديوان در دوران اساطيری شاهنامه، اقوام مهاجم و همسايگان ايران هستند که به اين سرزمين تاختهاند.
کليدواژه
اهريمن، ديو، شاهنامه، تمدن، کيومرث، آدم.
مقــــدمه
اهريمنشناسی و ديوشناسی يکی از بنيادهای پژوهش در فرهنگ، اساطير و ادبيات ايرانزمين است. اين موضوع در هر برههای از زمان و مکان در ادبيات ايران قابل پژوهش است، اما پررنگترين و پيچيدهترين بخش آن در ادبيات پهلوی دورهی ساسانی و ادبيات حماسی فارسی (حماسههای ملی) بهويژه شاهنامه فردوسی است.
اهريمن و ديوان نقش گستردهای در ادبيات پهلوی دارند. کردارهای اهريمنان از راه ادبيات دينی وارد خداينامههای دورهی ساسانی شده و سپس از طريق خداينامهها و ترجمهی آنها به شاهنامههای منثور، شاهنامهی فردوسی و ديگر حماسههای ملی رسيده است.
ديوان در اساطير ايرانی موجوداتی هستند که میتوان چهار دورهی آفرينشپنداری، وجودی، هستیمند و انتزاعی را برای آنها درنظرگرفت:
در دورهی آفرينشپنداری، ديوان تنها جنبهی ذهنی دارند و در ذهن انسان آفريده و پرداخته شدهاند.
در دورهی وجودی، آنها از حضور ذهنی به موجوديت میرسند؛ دارای آفريننده؛ اهريمن هستند و در جهان خود به زندگی میپردازند. سلسله مراتب آفرينش آنها شامل آفريننده، سرکردگان و افراد است. اين آفرينش در آسمان و فراتر از مرزهای زمينی است.
در دورهی هستیمند، ديوان موجوداتی انسانگونه هستند که بر دو پای خود ايستاده و از دستان خود بهره میگيرند، اما پيکر آنها با پيکر انسانی متفاوت است. آنها در زيستگاه خود دارای جامعه، فرهنگ، تمدن و نظامهای نمادين هستند.
در دورهی چهارم ديوان به طور کامل از جامعهی ديوی و پيکر انسانگونه خارج میشوند و به صفاتی که جلوههای زشت و پليد انسانی را نشان میدهند، دگرگون میگردند.
اين نوشته به منظور شناسايی هويت ديوان به بررسی دوران سوم زندگی آنها در آغاز شاهنامه، برپايهی متون ايرانی میپردازد. ديوان در آغاز شاهنامه به عنوان جمعيتی که از اصل مشترک اهريمن سرچشمه میگيرند، مورد بررسی قرارگرفتهاند. اين جامعه با جامعهی انسانی که به اصل مشترک ديگر؛ اهورامزدا میرسند، در تضاد و تقابلاند.
نخستين نبرد
بنابر گزارش شاهنامه، کيومرث، نخستين شاه ايرانی، پادشاهی را در چکادِ کوه به دست گرفته و همراه با فرزندان خود در دل کوهها جای میگيرد. زندگی اين دوران، آرمانی و پرديسی است. دد و دام زير فرمان کيومرث هستند و او فرزندی خوبروی و فرخنده به نام سيامک دارد. در برابر کيومرث تنها دشمن او، اهريمن قرار دارد. او نيز همانند کيومرث فرزندی به نام خزوران دارد (رساله ماهفروردين روز خرداد: 19؛ آثارالباقيه: 100).
به گيــــتی نبودش کسی دشمنا مگر در نهــان ريمن آهَــرمَنــــا
به رشک اندر آهَــرمَن بدسگــال همی رای زد تا بياگنـــــد يال
يکی بچه بودش چو گرگ سترگ دلاور شده با سپــــاهی بزرگ
(شاهنامه: 1/ 22/ 19-21)
فرزند اهريمن سپاهی میآرايد و در آرزوی به دست آوردن تاج و تخت کيومرث روی به ايران مینهد. سيامک از هجوم ديوبچه آگاهی يافته و به مقابله با او میپردازد. در اين نبرد سيامک به دست خزورانديو کشته میشود و بدين ترتيب نخستين کردار اهريمنی؛ مرگ در شاهنامه پديدار میشود:
بــــزد چنگ وارونه ديو سيــاه دو تا انــــدر آورد بالای شــاه
فگـــند آن تن شاهزاده به خاک به چنگال کــردش کمرگاه چاک
سيـــامک به دست خـزوران ديو تبه گشت و ماند انجمن بیخديو
(شاهنامه: 1/ 23/ 33-35)
پس از هجوم اهريمن و ديوان و کشتهشدن سيامک، نبرد کيومرث رنگی خدايی و آيينی به خود میگيرد. سروش، پيک اهورامزدا، برای کيومرث پيام میآورد که:
سپه ساز و بـرکش به فرمان من برآور يکی گَـــــرد از آن انجمن
از آن بدکنش ديو، روی زميـــن بپـــرداز و پردخته کن دل ز کين
(شاهنامه: 1/ 24/ 45-46)
اهورامزدا از کيومرث میخواهد روی زمين را از ديوان خالی کند. کيومرث با «برترين نام يزدان» (شاهنامه: 1/ 24/ 48؛ تاريخ بلعمی: 76) به نبرد با ديوان میپردازد، آنان را شکست میدهد و روی زمين را از وجود ديوان پاک میکند.
با توجه به اين گزارش شاهنامه درمیيابيم که ديوان نظام حکومتی؛ فرمانروا، سپهسالار و سپاه جنگی داشته و از انسانها نيرومندتر بودهاند. اين قوم انسانوار که به ديوان مشهورند با هجوم به سرزمين کيومرثيان، جنگ و خونريزی را بنياد مینهند. با اين هجوم بين ايران که در ميانهی جهان قرار دارد (Bundahišn: 8.3؛ ديباچه شاهنامهی ابومنصوری: 120) و اقوام بيرون از سرزمين ايران؛ اهريمن و ديوان نبردی آغاز میگردد و پس از آن حضور ديوان در سرزمين ايران پررنگ میشود. آنها که پيوسته با ايرانيان در جنگ و گريزاند، گاهی پيروز شده و گاه شکست میخورند.
اين گزارش شاهنامه بازماندهای از کردار زرتشت؛ خواندن دعای «اَهُونَوَر» برای شکست ديوان، تهیکردن زمين از آنها و فرستادن ديوان به زير زمين است.
در کهنترين روايات ايرانی آمده است که نخست اهريمن با ديوان از سرزمينهای باختری (شمال) (ونديداد: 19. 1)؛ جايگاه تاريکی (ائوگمديچا: 28) به جنگ روشنايی برمیخيزد (Bundahišn: 4.10) و آسمان را با تاريکی میآميزد (وزيدگیهای زادسپرم: 1. 33). کيومرث در تاريکی بيکران میافتد . (Dēnkard: 9.32.10) اهريمن هزار ديو مرگکردار بر کيومرث میفرستد و او را میکشد (Bundahišn: 4.24). پيکر کيومرث در درهی البرز فرو میافتد، ديوان به دشمنی خود ادامه داده و در انديشهی از بين بردن پيکر او هستند. امشاسپندان از پيکر کيومرث نگهبانی کرده و به نبرد با اهريمن و ديوان میپردازند (دستنويس م. او29: 8. 15-27؛ روايات داراب هرمزديار: 1/ 256-257).
ديوان انسانروی، سرزمين ايران را به تصرف خود درآورده و در آن زندگی میکنند، بر زمين راه میروند و برتری و چيرگی خود را بر انسانها ثابت میکنند. آنها در برابر چشمان مردان، زنان را از شوهرانشان میربايند و بیآنکه به زاری و خروش انسانها اهميتی بدهند با زنان آنها میآميزند. اين چيرگی تا ظهور زرتشت ادامه میيابد. زرتشت با اصلاحات دينی خود ديوان را از سرزمين ايران بيرون میراند، با خواندن دعای اهونور آنها را به زير زمين میفرستد (يسنا: 9. 15؛ يشتها: 19. 80) و ديوان به ژرفای تاريکی؛ دوزخ سهمناک میگريزند (ونديداد: 19. 47).
اين داستان با شرح بيشتری در متون پهلوی آمده است:
بنا بر گزارش دينکرد، پيش از زرتشت ديوان آشکارا بر روی زمين زندگی میکنند، آشکارا زنان را از مردان میربايند و با آنان میآميزند. ديوان در برابر شکايت مردمان با آنها ستمکارانهتر رفتار میکنند. با ظهور زرتشت، اهريمن پرمرگ همراه با ديوان برای نابودی او از سرزمينهای شمالی به سوی ايران میتازد. زرتشت اهونور را میسرايد و ديوان را بهتزده بازمیگرداند. او در اين رويارويی سنگ بزرگی را که از اهورامزدا دريافت کرده، در دست دارد. اين سنگ، مينو و نماد دعای اهونور است. پس از خواندن اين دعا همهی ديوان به زير زمين میروند و پنهان میشوند (Dēnkard: 5.2.6-7; 7.4.44).
اين انديشه به متون عربی و فارسی نيز راه میيابد. شهرستانی بيان میدارد که ديوان برای کشتن زرتشت به سوی او میروند. زرتشت با آگاهی از اين کار به خواندن دعا و زمزمه میپردازد و آب نثار میکند. ديوان شکست میخورند، میگريزند و از مردم پنهان میشوند (الملل و النحل: 204).
همانگه يکی در ز وستـا و زنــد بخواند و برآورد بانگ بلنــــد
چو ديوان شنيدند گفتــــــار او رميـــدند يکسر ز پيــــــکار او
به زير زمين جمله پنهان شدنـد همه جادوان زار و لرزان شدنـد
يکی بهــــره مردند بر جايـــگاه دگر بهره گشتند زنهـــــار خواه
(زراتشتنامه: 719-722)
در گزارش بلعمی، کيومرث به کوه دماوند کوچ میکند و در آنجا خانهها و شهرها میسازد. کيومرث که مردی نيکوروی و دارای نيت نيک است، ديوان را که پيش از او در آنجا زندگی میکردهاند، با فرهی ايزدی از سرزمينشان بيرون میکند. اسلحهی او چوبی بزرگ و فلاخنی است که نام خداوند بر آن نوشته شده است. کيومرث ديوان را با سنگ فلاخن و ذکر برترين نام خداوند آنها را شکست میدهد (يادآور سنگ اهورايی کيومرث و دعای اهونور در دينکرد) و همهی ديوان آن سرزمين را ترک میکنند. هوشنگ و تهمورث نيز در پادشاهی خود ديوان را از شهرها و از ميان مردمان بيرون میرانند و آنها را به بيابانها و درياها میفرستند(تاريخ بلعمی: 76، 87). ). اين گزارش بلعمی يادآور نبرد زرتشت با اهريمن و ديوان است که در آن زردشت با چوب نُهگره و سنگ بزرگی که در دستان خود میچرخاند، آنها را دورمیکند (ونديداد: 9.14؛ 19. 4).
در گزارش طبری، هوشنگ بر اهريمن و سپاهيانش پيروز میشود و با آنها پيمان میبندد که از ميان مردم خارج شوند، اما پس از مرگ هوشنگ آنها دوباره به ميان مردم بازمیگردند (تاريخ الطبری:1/ 116، 118).
در گزارش ثعالبی نيز هوشنگ که در سرزمين هند زندگی میکند، به سرزمينهای ديگر لشکر میکشد و همه را فرمانبردار خود میکند. او نسبت به نيکان مهربان و در برابر تباهکاران و بدکرداران؛ پيروان بدی و ديوان سختگير است. او در لشکرکشیهای خود به سرزمينهای همسايه، بر ديوان چيره شده و آنها را از آميزش با مردم بازمیدارد. هوشنگ پس از کشتن سران و گردنکشان آنها، از ديوان پيمان استوار میگيرد که به مردم آزار نرسانند. ديوان نيز به ناچار به بيابانها و سرزمينهای دور میگريزند و به درون غارها و کوهها پناه میبرند. اين جدايی ديوان از انسانها تا هنگام مرگ هوشنگ ادامه میيابد، اما با مرگ هوشنگ آنها دوباره به ميان مردم بازمیگردند (غررالسير: 6).
وراوينی با نگاهی تمثيلی اين داستان را با نام «ديو گاوپای و دانای نيکبين» بيان میکند.گزارش او به خوبی يادآور گزارش متون پهلوی است:
در روزگاران گذشته ديوان آشکارا در روی زمين میگشته و با آدميان رفت و آمد و آميزش میکردند. آنها مردم را گمراهکرده، از راه حق بازمیگرداندند و دروغ را در چشم مردم میآراستند تا اينکه در سرزمين بابل مردی ديندار در کوهی جای میگيرد و به عبادت میپردازد و مردم را به راه خداپرستی دعوت میکند. مردم از ديوان روی برمیگردانند. ... ديوگاوپای، سرکردهی ديوان، به همراه ديگر ديوان به نزد مرد دينی آمده و او را به مناظره دعوت میکنند به اين شرط که اگر ديو گاوپای در اين مناظره شکست خورد، ديوان دنيای آبادان را رها کنند، خانههای خود را در گودیهای زمين بسازند، در غارها به زندگی بپردازند و از آميزش و ارتباط با آدميان دوری کنند. اما در صورت پيروزی ديو گاوپای بر مرد دينی، او را بکشند. پس از مناظرهای طولانی ديو گاوپای شکست میخورد. ديوان از روی زمين فرار میکنند و با نااميدی و زيان به زير زمين میروند، در مغاکها و گودالها خانه میسازند و شر آميزش آنها با انسانها به پايان میرسد (مرزباننامه: 147، 176، 179-181).
پس از مرگ کيومرث، هوشنگ و تهمورث به کينخواهی کيومرث شروع به کشتن ديوان میکنند .(Bundahišn: 33.1) کيومرثيان چيرگی نظامی خود را بر سرزمينشان؛ ايران تثبيت میکنند. ديوان به سرزمينهای دور اطراف ايران رفته و در دل کوهها و خانههای زيرزمينی زندگی میکنند. هوشنگ دو سوم از ديوان مازندری را برمیاندازد (يشتها: 19. 26)، اما با مرگ او دوباره به ايران و ميان مردمان بازمیگردند و دست به ويرانگری میزنند. هنگامی که تهمورث زيناوند؛ دارندهی سلاح (يشتها: 19. 28) به پادشاهی میرسد، مبارزات خود را با ديوان آغاز میکند:
جهـان از بدیها بشويم به رای پس آنگه کنم در کيی گِـــرد پای
ز هر جای کوته کنـم دست ديو که من بود خواهم جهان را خديو
(شاهنامه: 1/ 35/ 5-6)
چيرگی تهمورث بر ديوان تا آنجا پيش میرود که اهريمن، سرکردهی ديوان، را زير فرمان خود درآورده و همانند اسبی بر او سوار میشود و کرانههای جهان را میپيمايد (يشتها: 19. 28-29؛ Dēnkard: 7.1.19).
برفت اهـرمن را به افسون ببست چو بر تيــــزرو بارگی برنشست
زمان تا زمان زينش بــرساختی همی گِــرد گيتيش بـــرتاختی
(شاهنامه: 1/ 36/ 27-28)
تهمورث ديوبند (شاهنامه: 1/ 35/ 1) با چيرگی دوباره بر ديوان، آنها را از سرزمين ايران بيرون میراند و بر هفت کشور پادشاه میشود. تهمورث پس از تسلط نظامی بر ديوان، تثبيت فرمانروايی خود بر سرزمين ايران و گسترش قدرت نظامی آدميان و تصرفات آنها، به آبادکردن طبيعت و رام کردن دد و دام میپردازد. ديوان به ناچار به سرزمينهای دورتر کوچ کرده و در کوهها شروع به بازسازی قدرت نظامی و هويت فرهنگی خود میکنند.
بارزترين نکته در جامعهی ديوان نظام فرهنگی آنهاست. چيرگی نظامی تهمورث بر ديوان باعث انتقال فرهنگ آنها به انسانها میشود. برجستهترين ويژگی فرهنگی ديوان که نمودار تفکر و بازتاب انديشهی آنهاست، داشتن نظام نوشتاری؛ هفت گونه دبيری است (ائوگمدئچا: 93). اين نظام نوشتاری بيانگر سطح فکری گسترده و انديشمندی والای آنهاست:
نبشتن به خسرو بيــاموختـــند دلش را چو خورشيد بفروختـــند
نبشـــته يکی نه، چه نزديک سی چه رومی و چه تـازی و پـارسی
چه سغدی و چينی و چه پهلوی نگــــاريدن آن، کجــــا بشنوی
(شاهنامه: 1/ 37/ 42-45)
تهمورث بر پشت اهريمن کرانههای آسمان را میپيمايد، تا اينکه اهريمن از ترس تهمورث بر فراز البرزکوه آگاه شده و از فرمان او سرپيچی میکند، او تهمورث را از پشت خود بر زمين میاندازد، میبلعد و به دوزخ میبرد (دستنويس م. او29: 3. 7-33؛ روايات داراب هرمزديار: 1/ 313/ 5-6 Peršian Rivāyats : 297). بلعيدهشدن تهمورث نقطهی آغازی برای حضور گستردهی اهريمن و ديوان در سرزمين ايران است.
دريافت
با توجه به بررسی انجام شده به اين دريافت میرسيم که ديوان موجوداتی انسانگونه هستند. آنها بر دو پای خود ايستاده و از دستان خود بهره میگيرند. در زيستگاه خود دارای جامعه، فرهنگ و تمدنی به مراتب پيشرفتهتر از انسانها میباشند تا آنجا که فرهنگ و تمدن بشری مديون آنهاست.
در يک نگاه کلی، انسان دوران آغازين شاهنامه، سرشتی بسيار نيک و به دور از آزار ديگر موجودات دارد. کيومرث پادشاهی طبيعت، حيوانات و انسانها را برعهده دارد. طبيعت، انسان و حيوانات همگی با هم، همدل و يکرای هستند و با آرامش در کنار هم زندگی میکنند. اين ويژگیها بيانگر زندگی ابتدايی انسانهای نخستين است که در آن انسان به عنوان جزئی از طبيعت نيک دارای يک زندگی آرمانی و پرديسی است. اما در مقابل جامعهی اهريمن و ديوان دارای ذاتی شرور و آلوده به بدیها هستند. آنها برای پيشبرد هدفهای خود و افزودن به سرزمينشان به کشتن انسانها روی آورده و دست تجاوز به سرزمين ديگران دراز میکنند. اين کردار ديوان بيانگر جدايی آنها از طبيعت و سرشت نيک جامعهی ابتدايی و حرکت به سوی تمدن است.
در گزارش اوستا، دينکرد و شاهنامه، ديوان کسانی هستند که از سوی شمال و بيرون از مرزهای ايران، به سرزمين ايران و آدميان میتازند. آنها در پايان شکست خورده، از سرزمين ايران رانده شده و به زير فرمان آدميان درمیآيند. اما در گزارش تاريخنگاران مسلمان همچون طبری، بلعمی و ثعالبی، ديوان نخستين ساکنان ايران هستند. آدميان که بيرون از مرزهای ايران زندگی میکنند، به سرزمين ايران مهاجرت کرده و میتازند. آنها ديوان را از بين برده و ايران را به تصرف خود درمیآورند. اين گزارش تحت تاثير روايات اسلامی دربارهی آدم(ع) قرارگرفته است. بنابراين روايات، نخستين منزلگاه آدم سرنديب در هندوستان است (نهايهةالارب: 4؛ تاريخ الطبری: 1/ 84؛ تاريخ بلعمی: 54) و کيومرث همان آدم يا فرزند آدم است (تاريخ بلعمی : 3، 75؛ غررالسير: 6). همسانپنداری شخصيت آدم و کيومرث باعث شده تا تاريخنگاران اسلامی جايگاه کيومرث را بيرون از سرزمين ايران و در هند بپندارند. پس میتوان به اين نکته رسيد که ديوان در آغاز شاهنامه، همان اقوام مهاجم و همسايگان ايران هستند که به اين سرزمين تاختهاند.
يادداشتها:
. بندهش:
« ... زمين را همه جای نم بگرفت، به هفت پاره بگسست، دارای زير و زبر و بلندی و نشيب بشد. پارهای به اندازهای در ميان و ششپارهی ديگر پيرامون آن قرار گرفت. آن شش پاره به اندازهی خونيرس است. ... آن را که ميان ايشان و به اندازهی ايشان است، خونيرس خوانند» (بهار، 1380: ص70؛ Anklesaria, 1956: 8.1-5).
ديباچهی شاهنامهی ابومنصوری:
«.. اين زمين را ببخشيدند و به هفت بهر کردند و هر بهری را يکی کشور خواندند: ... و خنرس بامی خواندند. و خنرس بامی اين است که ما بدو اندريم، و شاهان او را ايرانشهر خواندندی، و گوشه را امست خواندند و آن چين و ماچين و هندوستان و بربر و روم و خزر و روس و سقلاب و سمندر و برطاس، و آن کی بيرون از اوست سکه خواندند. و آفتاب برآمدن را باختر خواندند و فروشدن را خاور خواندند و شام و يمن را مازندران خواندند و عراق و کوهستان را سورستان خواندند. و ايرانشهر از رود آموی است تا رود مصر، و اين کشورهای ديگر پيرامون اوياند» (رضازادهی ملک، 1383: سطر 112-130).
Shahbazi, Sh, 2003: XI. p.519-521.
. اين سرود گاهانی امروزه در بند 13، يسنا 27، قرار دارد ولی در دوران کهن بر سر يسنا 28، قرار داشته است. متن اوستايی وتازه ترين ترجمههای فارسی و انگليسی آن که در دسترس می باشد، آورده میشود:
اوستا: ahuna. vairya-
ýathâ ahû vairyô athâ ratush ashâtcît hacâ vanghêush dazdâ mananghô shyaothananãm anghêush mazdâi xshathremcâ ahurâi â ýim drigubyô dadat vâstârem(Geldner, 1896: Y.27.13).
پهلوی:ahunawar-
چون بهترين خداوندگار، همچنان داور است از روی راستی،
(زردشت) آورنده است کردارهای منش نيک را برای مزدا
و شهرياری را براي اهــورا.
او را آفريدند شبان برای درويشان (راشد محصل 1382: ص 74- 73 ).
Since He is (the One) to be chosen by the world
therefore the judgment emanating from truth itself
(to be passed) on the deeds of good thought of the world,
as well as the power, is committed to Mazda Ahura whom ( people) assign as a shepherd to the poor. ( Humbach, 1994: p19).
- اَباختر، به معنای شمال است. در اساطير ايرانی، شمال سرزمين دوزخی و جايگاه اهريمن، ديوان و آفريدههای اهريمنی است. شمال در برابر نيمروز؛ جنوب قرار دارد که جايگاه اهوراييان است. به هر ترتيب اباختر سرزمينی بيرون از مرز اهورايی ايران است.
- نک: آموزگار- تفضلی، 1375: ص92، 110؛ 1386: 30-31.
- همچنين، ابوالقاسمی، 1383: ترجمهی فارسی، ص36. بند 54؛ متن عربی، ص 137. بند 54.
- « اندر شاهنامهی بزرگ ايدون گويد پسر مقفع: نخستين کسی که اندر زمين آمد آدم بود و او را کيومرث خواندند» (تاريخ بلعمی: 3-4).
کتابنامه:
- آموزگار، ژاله؛ تفضلی، احمد، 1375: اسطورهی زندگی زردشت [دينکرد7، 9]، تهران: آويشن چشمه.
- ــــــــــــــــــــــــــ، 1386: کتاب پنجم دينکرد، تهران: معين.
. ابوالقاسمی، محسن، 1383: دينها و کيشهای ايرانی در دوران باستان به روايت شهرستانی، تهران: هيرمند.
- ابومنصوری، محمد بن عبدالرزاق، 1383: «ديباچهی شاهنامهی ابومنصوری»، رحيم رضازادهی ملک، مجلهی نامهی انجمن، ش1، سال4، ص 166- 121.
- اونوالا، موبد رستم مانک، 1922: روايات داراب هرمزديار، بمبئی.
- بهـــار، مهرداد، 1380: بندهش فرنبغ دادگی، تهران: انتشارات توس.
- بهرام پژدو، زرتشت 1338: زراتشتنامه، به کوشش محمد دبيرسياقی، تهران: طهوری.
- بلعمی، ابوعلی، 1380: تاريخ بلعمی، تصحيح محمدتقی بهار، به کوشش محمدپروين گنابادی، تهران: زوار.
- بيرونی، ابوريحان،1377: آثارالباقيه، ترجمهی: اکبر داناسرشت، تهران: اميرکبير.
- پورداود، ابراهيم، 1377: يشتها، تهران: انتشارات اساطير.
- ــــــــــــــــ، 1378: گاتها، تهران: انتشارات اساطير.
- ــــــــــــــ،1380: يسنا، تهران: انتشارات اساطير.
- ثعالبی، ابو منصور عبدالملک بن محمد نيشابوری، 1963: غرر اخبار ملوک الفرس، تهران: کتابخانهی اسدی.
- تفضلی، احمد، 1380: مينوی خرد، به کوشش ژاله آموزگار، تهران: انتشارات توس.
- دارمستتر، جيمس، 1382: مجموعه قوانين زردشت يا ونديداد اوستا، تهران: دنيای کتاب.
- راشد محصل، محمد تقی، 1385: وزيدگیهای زادسپرم، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- ـــــــــــــــــــــــ، 1382: سروشيسن، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- شهرستانی، ابیالفتح محمدبن عبدالکريم، 2001: الملل و النحل، تحقيق: محمد عبدالقادر الفاضلی، لبنان: بيروت.
- الطبری، امام ابی جعفر محمدبنجرير، 1879: تاريخ الطبری، تاريخ الامم و الملوک، ليدن.
- عريان، سعيد، 1371: متون پهلوی، تهران: کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ايران.
- عفيفی، رحيم، 1374: «ائوگمدئچا»، اساطير و فرهنگ ايران در نوشتههای پهلوی، تهران: توس.
- فردوسی، ابوالقاسم، 1366- 1385: شاهنامه، 1-6، به کوشش جلال خالقی مطلق، کاليفورنيا و نيويورک.
- کيا، صادق، 1335: «ماهفروردين روز خرداد»، ايرانکوده، شماره 16.
- مزداپور، کتايون، 1378: بررسی دستنويس م. او29، داستان گرشاسب، تهمورس و جمشيد، گِلشاه و متنهای ديگر، تهران: آگه.
- نهايةالارب فی اخبار الفرس و العرب، 1375: تصحيح: محمدتقی دانشپژوه، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
- وراوينی، سعدالدين، 1376: مرزباننامه، تصحيح: محمد روشن، تهران: اساطير.
-Anklesaria, B. T. 1956.; Zand- akasih; Iranian or Greater Bundahishn, Bombay.
-Geldner, Karl F, 1896: Avesta, the Sacred Books of the Parsis Stuttgart.
-Dhabhar, M.A. 1932: The Perŝian Rivāyats of Hormazyār Farāmarz, Bombay.
- Humbach, H- Ichaporia, P. 1994: The Heritage of Zarathushtra, a New Translation of His Gatha, Universitatverlag, C. Winter, Heildelberg.
- Pakzad, Fazlollah, 2003: Bundahišn, Tehran: Centre for Great Isiamic Encyclopaedia.
- Sanjana, Peshotun Dustoor Behramjee, 1874- 1900: Dēnkard, Book. 3-9, Vol. 1-19, Bombay.
Shahbazi, Sh, 2003: "Haft Keshvar(seven regions)", Encyclopqedia Iranica, XI. p.519-521
- West, 1897: Dēnkard, Book 7, Book 9, SBE, Vol 5.