باور به امکان نفی معنا در درون نظام معنایی

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

هفتم:باور به امکان نفی معنا در درون نظام معنایی


این برداشت بیشتر در میان متفکران پسامدرن و اندیشمندانی که تحتِ تأثیر آرای شرقی، به ویژه آرای مربوط به فلسفه ی ذن دیده میشود که زبان را نفی می کنند. در میان برداشتهای جدیدی که در مورد زبان و نظامهای واژگانی وجود دارد، برداشت مشابهِ سه گروه از اندیشمندان، به ویژه در خور توجه است

الف) یک گروه از اندیشمندان پسامدرن بر این نکته تأکید میکنند که همه چیز متن است. به عبارت دیگر، برخلاف برداشتهایی که در بندهای پیشین مورد بررسی قرار گرفت، ایشان اعتقادی به روابط علیِ میان نظامهای زبانی و سایر زبانها ندارند؛ برعکس ادعا میکنند که هر آنچه وجود دارد نظام زبانی است و بنابراین چیزی جز رمزگان و نشانگان وجود ندارد. این بدان معنا است که، ما عینیتِ امر خارجی و وجود مستقلِ نظامی را که ارجاع بدان انجام میشود نفی کنیم و به عبارت دیگر، امر عینی را به نفع نظام نشانگانی انکار کنیم


ب) این نگرش پسامدرن در اتصال با نگرش دومی معنا میشود که نگرش پساساختارگرایانه نام دارد. در واقع، برداشت ساختارگرایانه ای که زبان را عاملی کنشگر و علتی غایی برای سایر نظامها در نظر میگرفت، مبنای یکی از مبانی تشکیل دهنده ی نگرش پسامدرن است. در نگرش پساساختارگرا نیز، چنانکه از تداومِ دیدگاه ساختارگرایانه برمیآید، همچنان اعتقاد بر آن است که شبکه ی نشانگانیِ برخاسته از تمایز میان گروهی از نمادها چیزی است که بر تمام ساختارهای ذهنی فرمان میرانَد و به این ترتیب، عینیتِ بیرونی میتواند به این ساخت زبانی تحویل شود


ج) سومین دیدگاهی که در ارتباط با دو برداشت پیشین "نگرش واسازی" یا شالوده شکنی است که ابتدا توسط دریدا عنوان شد. در این نگرش، تمام ساختارهای زبانی بر مبنای جم ها استوار شده و سازمان یافته است، اما این جم ها همگی خصلتی فریبنده و آغشته به "قدرت" دارند. پس شایسته آن است که، در تحلیل کردن و ردگیری، به واژگونه ی خود بدل شوند.



فنآوری مربوط به واسازی امری است که در نگرش ما نیز بسیار اهمیت دارد و میتواند برای واسازی و تحلیل کردن نظامهای قدرت و پدیدآوردنِ ساختارهای "مقاومت" در برابر "قدرت" به کار گرفته شود. اما این سه نگرش متصل به هم - یعنی دیدگاه پسامدرن، نگرش پساساختارگرا و روش شالوده شکنی که گاه مترادفِ هم فهمیده میشوند و آرا و اندیشه های بنیادینِ مشترکی دارند، در یک نکته همگرا میشوند و آن هم این که شکلی از تحویلگرایی را همچنان در قالبی پنهان تر حمل می کنند؛ یعنی اینها هم اعتقاد به این دارند که یک نظام غاییِ پایه، یعنی نظامِ متن و ساختار زبان، وجود دارد که تمام ساختارهای دیگر را میتوان بدان فروکاست. این نگرش با توجه به آنچه از پیچیدگی نظامهای معنایی و پیچیدگی ساختارهای ارجاعی برمیآید، نادرست است و در نگرش ما به عنوان شکلی دیگر و البته افراطی از تحویل‌گرایی، نادرست دانسته میشود.

ضد معنا یـــــا غیاب معنا

اگر همه چیز در داخل ساختِ زبانی تعریف شود، در این حالت نفی معنا به شکلی از پوچی منتهی می شود، و معنا به صورت شبکه ای از روابط در نظر گرفته میشود که خصلت نفی شدن در درون خود را داراست. به عبارت دیگر، این امکان وجود دارد که از درونِ زبان، زبان را نفی کرد. شکل ساده ی این ماجرا را در فنآوری مربوط به واسازی می بینیم؛ یعنی در آنجا که یک عنصر زبانی، مثل یک جم، به کمک تبارشناسیِ شکل گیری این مفهوم، بی اثر شده و به امری متقارن و یکنواخت فروکاسته میشود. هر چند فن واسازی را به اشکالی دیگر در درون نظام معناییِ پیشنهادی خود بازسازی خواهیم کرد، ولی باید در اینجا بر این نکته پای بفشاریم که درون یک ساختار زبانی، نفی معنا ممکن نیست. به عبارت دیگر، معنا در صورتی که در داخل یک ساخت زبانی نفی شود، به معنای دیگری منتهی میشود. ضدمعنا در داخل یک نظام معنایی، معنایی دیگر است و نه غیابِ معنا. این بدان معناست که، معنا هرگز در درون ساخت زبانی غایب نمیشود. همواره نفی یک معنا به زایش معنایی جدید منتهی میشود و اصولا این همان شیوهای است که با آن، بافت زبانی می بالد و رشد میکند و توسعه مییابد.

نفی زبان از درون زبان ممکن نیست

به همین ترتیب در درون نظامهای استدلالی نیز باطل نماها یا ناسازه ها اموری نیستند که استدلال را فلج کنند، یا روندهای استنتاجی را با وقفه روبه رو سازند. پاردوکسها و باطلنماها اموری هستند که سپهرِ استدلال را غنی تر میسازند و شبکه ی روابط میان مفاهیم را پیچیده تر میکنند، نه آنکه غیابی را در این میان پدید آورند. به این ترتیب، معلوم میشود که معنا و نفی معنا، مفاهیم و انکار مفاهیم، و روندهای استدلالی و ناسازه هایی که در این روندها وجود دارد، همگی عناصری در درونِ نظام زبانی هستند که در پویایی و متابولیسمِ تمایزها در درون نظام معنایی نقش ایفا میکنند و بخشهای طبیعی آن محسوب میشوند. به این ترتیب، نفی کردنِ زبان از درون زبان ممکن نیست و اگر میخواهیم در مورد زبان نگرشی انتقادی و فرامتنی به دست آوریم، باید از آغازگاهی دیگر به آن بنگریم که موضوع اصلی این نوشتار نیز چنین است