بپيچيـد و برداشت خُود از سرش
آرش اکبری مفاخر
دانشجوی دکترای زبان و ادبيات فارسی
دانشگاه فردوسی مشهد
فصلنامهی پاژ، سال اول، شماره اول، بهار 1387، صص133-142
بپيچيـد و برداشت خُود از سرش
چکيده
يکی از مشکلات واژگانی و معنايی شاهنامه مصراع «بپيچيد و برداشت خود از سرش» میباشد. اين مصراع به دو گونهی متناقض معنا شده است. با بررسی نمونههای همسان نبرد گردآفريد و سهراب در شاهنامه؛ افراسياب و نوذر، پيلسم و گستهم و بيژن و تژاو و همچنين بررسی ساختار واژگانی و دستوری مصراع «بزد دست و برداشت خود از سرش» از شهريارنامه، به اين دريافت قطعی میرسيم که معنای درست اين مصراع از شاهنامه اينگونه است: «سهراب پيچيد و کلاهخود را به نشانهی پيروزی از سر گردآفريد برداشت». معنای اين مصراع بازتابی برجسته از تربيت فرهنگی و عزت نفس يک دختر ايرانی را نشان میدهد.
کليدواژگان
گردآفريد، سهراب، کلاه، کلاهخود، تاج، برداشت خود از سرش.
در داستان رستم و سهراب پس از آنکه سهراب به دژ سپيد میرسد، هجير در نبرد با او شکست میخورد و به اسارت سهراب درمیآيد. گردآفريد، دختر گژدهم، زره سواران جنگی پوشيده، گيسوی خود را در زير زره پنهان میکند. او ترگ رومی بر سر مینهد و به ميدان نبرد با سهراب میرود. گردآفريد با سهراب میجنگد، اما زمانی که ديگر تاب جنگيدن با سهراب را ندارد، میگريزد. سهراب نيز به تاخت او را دنبال میکند:
سپهبـــد عنان اژدها را سپـرد به خشم از جهان روشنايی ببــرد
چو آمد خروشـان به تنگ اندرش بپيچيـد و برداشت خود از سرش
رها شد ز بنــــــد زره موی او درفشان چو خورشيد شد روی او
(شاهنامه: 2/133/204-206)
پس از برداشته شدن کلاهخود از سر گردآفريد، او باز هم میگريزد، تا اينکه سهراب او را با کمند گرفتار میکند.
يکی از مشکلات واژگانی و معنايی شاهنامه در مصراع «بپيچيـد و برداشت خود از سرش» میباشد. اين مصراع نقش مهمی در اين بخش از داستان رستم و سهراب و نيز شاهنامه دارد، بهگونهای که معنی آن بيانگر نحوهی تربيت فرهنگی و عزت نفس يک دختر ايرانی است. شايسته آن است که در معنای اين مصراع از ديدگاه واژگانی، دستوری، معنايی و نيز آيين جنگاوری از ساير بخشهای شاهنامه بهره گيريم تا معنای درست اين مصراع را به حقيقت دريابيم.
شاهنامهشناسان از گذشته تا امروز به دو صورت اين مصراع را معنی کردهاند:
الف) گردآفريد کلاهخود را از سر خويش برمیدارد.
بنداری مترجم شاهنامه به عربی (620-621 ه.) اين مصرع را به شکل زير ترجمه نموده است:
«فولّت هاربه من بين يديه فرکض سهراب فی أثرها. فلمّا قرب منها ألقت البيضه عن رأسها فانسدلت قرونها و بان وجهها مستنيرا کالشّمس...» (الشاهنامه: 1/ 134): «... سهراب از پی او بتاخت. چون نزديک شد دختر کلاهخود از سر بيفکند و گيسوانش آشکار گرديد و چهرهاش که چون خورشيد میدرخشيد، عيان شد» (آيتی، 1380: 102).
مينوی با استناد به ترجمهی بنداری مینويسند:
«بنداری «ألقت البيضه عن رأسها» دارد و بنابراين «بجنبيد و برداشت خود از سرش» را به اين معنی فهميده که خود گردآفريد سر و موی خويش را برهنه کرده است تا سهراب بداند که او مرد نيست و همين درست است» (مينوی، 1352: 15).
ياحقّی نيز با توجه به ترجمهی بنداری آورده است:
«فاعل «بجنبيد و برداشت» چنانکه بنداری مشخص کرده، خود گردآفريد است. برای آن اين کار را کرد تا سهراب متوجه شود که او زن است و از تلاش بیحد خود برای دستگيری او شرمسار گردد» (ياحقی، 1368: 94).
رستگارفسايی بيت را اينگونه معنی کرده است:
«... وقتی با خروش و ناورد و ويلهکنان به گردآفريد نزديک شد، گردآفريد بر زين جنبيد و کلاهخود را از سر خويش برداشت تا سهراب بفهمد که با زنی در حال پيکار است و بدين وسيله از اسير کردن او و ادامهی جنگ با وی منصرف شود» (رستگار فسايی، 1373: 126).
کزازی نيز اين معنی را آورده و دلايل خود را اينگونه بيان نمودهاست:
«گردآفريد که میداند تاب هماوردی با سهراب را ندارد، خُود از سر برمیگيرد؛ بدينسان، گيسوان انبوهش از بند زره رها میشود و روی رخشانش آشکار. ... سنجيده و بآيين آن است که گردآفريد، خود، خُود از سر برگرفته باشد؛ زيرا رسم و راهی در جنگاوری نبوده است که پهلوان خُود از سر هماورد خويش برگيرد؛ جنگاوران با نيزه هماورد را از زين برمیگرفتهاند و بر خاک درمیافکندهاند، يا با گرز بر تارک و خُود وی فرومیکوفتهاند. پس چرا میبايد سهراب، به شيوهای ديگرسان و نابهنجار، خود از سر هماورد برگرفته باشد؟» (کزازی، 1381: 2/ 581-582).
ب) سهراب کلاهخود از سر گردآفريد بر میدارد.
انوری و شعار با آوردن اين معنی، برای تاييد سخن خود ابياتی را از شاهنامهی چاپ دبيرسياقی میآورند. البـته اين ابيات در چاپهای مول، مسکو و خالقی نيامده است.
«چون سهراب نزد گردآفريد رسيد، کلاهخود او را از سرش برداشت. ... گويا مرسوم اين بوده است که برای تحقير طرف مغلوب، کلاه او را از سرش برمیداشتهاند، چنانکه در جنگ رستم با افراسياب آمده است (شاهنامه، چاپ دبيرسياقی: 1/ 269/ 89-90):
تهـمتـن فروکــرد چنـگ دراز ربـود از سرش تـاج آن سرفـراز
به يک دست رستم کمر مانده بود به دست دگر تاجش از سر ربود
(انوری و شعار، 1379: 100)
جوينی با تاييد گفتهی انوری و شاهد شعریاش، دلايل خود را بيان میکند:
«- رسم بر آن بوده که برای تحقير طرف مبارزه، کلاه از سرش برمیداشتند تا شرمگين گردد.
- ديگر آنکه مرجع ضمير در «بپيچيد» و «برداشت» بايد سهراب باشد که فاصلهی دو فعل به وی نزديکتر است، نه آن دختر.
- سوم آنکه «پيچيدن» که به معنی از سويی به سوی ديگر شدن و حرکت دادن خود است، مربوط به کسی میشود که میخواهد کلاه از سر ديگری بردارد و آن سهراب است نه گردآفريد، زيرا وی نيازی به جنبيدن و تکان دادن خود از طرفی به طرف ديگر نبوده است» (جوينی، 1382: 129-130).
خالقیمطلق با توجه به فعل «پيچيدن» و نهاد آن، سهراب/ گردآفريد، هردو معنی را آورده است:
«- چون سهراب به گردآفريد سخت نزديک شد، خم شد و ترگ گردآفريد را از سرش برداشت.
- چون سهراب به گردآفريد سخت نزديک شد، گردآفريد خود را خم کرد يا عقب کشيد و ترگ خود را از سر برداشت». (خالقیمطلق، 1380: 1، 505).
وی برداشت نخستين را محتملتر میداند، اما در ادامه مینويسد که معنای ابيات پس از اين مصراع، برداشت دوم را تاييد میکند.
پس از بررسی پيشينهی پژوهش و ديدگاه شاهنامهشناسان، شايسته است که برای دريافت معنای درست و حقيقی اين مصراع نگاهی به متن شاهنامه بيندازيم و موارد همسان با اين نبرد را از آن استخراج کنيم:
1) در پادشاهی نوذر پس از شکست ايران ، نوذر میگريزد. پس از آنکه افراسياب از فرار او آگاه میشود:
سپاه انجمن کرد و پويان برفت دمان از پس او همیتاخت تفت
چو تنـگ انـدر آمـد بـر شهـريار همـش تاختـن ديد و هم کارزار
بدانسـان که آمد همی جست راه که يـا سـر بـرد يـا بـرآرد کـلاه
(1/306/ 316-318)
پس از يک شب تعقيب و گريز، سرانجام نوذر به دست افراسياب گرفتار و کشته میشود.
اين ابيات که در آنها تصويری همسان با نبرد گردآفريد و سهراب ارايه شده، نشان میدهد که برای افراسياب بريدن و بردن سر نوذر با ربودن کلاه او ارزشی همسنگ دارد و نشانی از پهلوانی و پيروزی بر هماورد است.
کلاهربودن در جنگ به صورت مثل، به معنی به پيروزی دست يافتن هم به کار رفته است:
زمانی که اسفنديار به رويين دز میرود و با خواهرانش ديدار میکند. آنها را از ميدان نبرد دور میکند و میگويد:
مبـــاشيد با من بدين رزمگــاه اگر سر دهم، گر ستانم کلاه
(5/ 272/ 645)
ربوده شدن کلاه از سر، نيز نشان بیارجی و از دست دادن شکوه و بزرگی است:
در نبرد نخست رستم و سهراب هنگامی که رستم از دست سهراب جان به در میبرد، به سوی آب روان میرود و به نيايش جهانآفرين میپردازد:
همیخواست پيروزی و دستـگاه نبود آگه از بخش خورشيــد و ماه
که چون رفت خواهد سپهر از برش بخواهـــد ربودن کلاه از سرش
(2/ 184/ 839-840)
در بيت دوم فلک به انسانی مانند شده که در بالای سر رستم حرکت میکند و میخواهد کلاه بزرگی و شکوه را با کشتن فرزند از سر او بربايد.
2) در داستان رزم پيلسم با ايرانيان، گستهم وارد ميدان جنگ با اين پهلوان تورانی میشود و با نيزه به او حمله میکند:
يل نامــــور، ترک پيـــــروزگر بديــــد آنک نيزه نبد کارگر
يـکی تيـغ زد بر سـر تـرگ اوی ربودش ز سر ترگ مانند گـوی
...برهنه سرش نيزه بشکسته خوار فـرومـانـده بيـچاره در کـارزار
(2/111/17- 18، 21).
3) تژاو، پهلوانی تورانی و داماد افراسياب، تاجی دارد که افراسياب به او بخشيده است. کيخسرو برای ربودن تاج از سر او هديههای فراوانی در نظر میگيرد:
که تاج تـــژاو آورد پيش من وگر پيش اين نامـــدار انجمن
که افراسيابش به سر بر نهـــاد ورا خواند بيــدار و روشن روان
(3/ 14/ 185-186)
بيژن برای نبرد با تژاو و ربودن تاج او پای در ميدان مینهد. پس از شکست سپاهيان تورانی، تژاو تنها میماند و:
همیشد گريزان تـــژاو دليـــر پسش بيژن نامبــــــردار شير
خروشان و جوشان و نيزه به دست تو گفتی که غرّندهشيری ست مست
... بيـفگنـد نيـزه بيـازيـد چنـگ چو بر کوه بر غــرم تـازد پلنـگ
بدان سان که شاهين ربايــد چکاو ربـود آن گـرانمـــايه تاج تـژاو
(3/69/683-684، 687-688)
تژاو پس از ربوده شدن تاجش به دست بيژن، میگريزد ـ همانند گردآفريد ـ بيژن نيز در پی او میتازد، اما تژاو - برخلاف گردآفريد که در حال فرار در کمند سهراب گرفتار میشود- به نزد افراسياب میرسد و از دست بيژن جان به درمیبرد.
4) در شهريارنامه پس از آنکه گشتاسپ ارهنگديو را از ميان برمیدارد، ناشناس روی به سيستان مینهد. او در نزديکی سيستان به کوهساری میرسد و در آنجا دو مرد دلاور را میبيند. يکی از آن دو سوار جاماسپ و ديگری بانوی لهراسپشاه، مادرگشتاسپ، است که لباس مردانه پوشيده و کلاه بر سر نهاده است. جاماسپ به سوی گشتاسپ میتازد. گشتاسپ کمربند او را گرفته، از زين برمیدارد و به زمين میزند. سپس دستهای او را بسته و به اسارت خويش در میآورد.
هنگامی که بانوی لهراسپ، جاماسپ را با دستهای بسته میبيند، به سوی گشتاسپ تاخته و گرزی بر سرش میکوبد. گشتاسپ:
فرو شد ز بر شاهزاده چه تيــر بيازيد چنگ و گرفتش چو شيـــر
بـرآوردش از جا و بنـهاد پسـت دو دست از قـفا مادرش را ببست
پس از اسيرشدن، جاماسپ به زبان پهلوی به بانوی لهراسپ میگويد:
به پهلو زبان گفت جامـاسپ راد به بانـوی لهـراسپ کـای ماهـزاد
چنـان کن کت از سر نيفـتد کلاه رخت بيند اين ترک پرخاشـخواه
بدانـد که بانـوی ايـران تويی که زينگونه در رزم شيران تويی
تو را پيـش ارجاسپ شـاه آورد سـر مـا بـه خـاک سيـاه آورد
چو بشنيد گشتاسپ آن گفتوگوی دلش گشت تند و برافروخت روی
بدانست کان مرد جاماسپ است که فـرزانه دستـور لهراسپ است
سـوار دگـر هست خود مادرش بزد دست و برداشت خود ازسرش
(شهريارنامه: 203- 204)
در اين بخش از شهريارنامه که تصويری از نبرد هجير، گردآفريد و سهراب تکرار شده، مصراع «بزد دست و برداشت خود ازسرش» دقيقا از نظر واژگانی، ساختار دستوری و معنايی، همان مصراع «بپيچيـد و برداشت خود از سرش» میباشد. با وجود اين مصراع در شهريارنامه ترديدی در شناخت نهاد جمله و معنای آن باقی نمیماند. اين مصراع گواهی دقيق و محکم برای شناخت درست ساختار و معنای مصراع شاهنامه است.
با توجه به اين نمونه و بررسی نمونههای همسان ديگر در شاهنامه به اين دريافت میرسيم که: ربودن کلاه/ کلاهخود/ تاج از سر هماورد، به ويژه هماوردِ در حال گريز، يکی از آيينهای جنگی بوده و ارزشی همسان با بريدن سر او دارد. ربودن کلاه/ کلاهخود/ تاج، نشانهی پيروزی بر هماورد و از دست دادن آن، نشان بیارجی و از بين رفتن شکوه و بزرگی فرد است.
بنابراين با قطعيت میتوان گفت:
معنای درست مصراع «بپيچيـد و برداشت خود از سرش» اينگونه است: سهراب پيچيد و کلاهخود را به نشانهی پيروزی از سر گردآفريد برداشت.
کتابنامه
- انوری، حسن- شعار، جعفر، 1380: غمنامهی رستم و سهراب، انتخاب و شرح، تهران: قطره.
- بنداری اصفهانی، فتح بن علی،1380: شاهنامهی فردوسی تحرير عربی، ترجمهی عبدالمحمد آيتی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چ اول.
- البنداری، الفتح بن علی، 1970: الشاهنامه، به کوشش عبدالوهاب عزام، تهران.
- جوينی، عزيزالله، 1382: رستم و سهراب، تصحيح و توضيح، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
- خالقی مطلق، جلال،1380: يادداشتهای شاهنامه، بخش يکم، نيويورک.
- رستگار فسايی، منصور ، 1373: حماسهی رستم و سهراب، شرح و توضيح، تهران: جامی.
- فردوسی، ابوالقاسم، 1366: شاهنامه، ج1؛ 1370: ج2؛ 1371: ج3؛ 1373: ج4؛ 1375: ج5؛ 1384: ج6، به کوشش جلال خالقی مطلق، نيويورک و کاليفرنيا، چ اول.
- ــــــــــــــــ، 1374: شاهنامه، چاپ مسکو، سعيد حميديان، تهران: دفتر نشر داد، چ اوّل.
- ـــــــــــــــ، 1376: شاهنامه، چاپ ژول مول، تهران: شرکت سهامی کتابهای جيبی، چ پنجم.
- مينوی، مجتبی، 1352: داستان رستم و سهراب از شاهنامه، تصحيح و توضيح، تهران: انتشارات بنياد شاهنامهی فردوسی.
- کزازی، ميرجلالالدين، 1384: نامهی باستان، ج2، ويرايش و گزارش، تهران: سمت، چ اول.
- ياحقی، محمدجعفر، 1368: سوکنامهی سهراب، تهران: توس، چ اول.
- Wollf, F. 1965; Glossar zu Firdosis Schahname, Berlin,