تمايز
تمايز (Differentiation) تعميمِ مرزبندىِ سيستم-محيط، به ساختارهاى درونى سيستم است.
کتاب سیستمهای پیچیده (ص:187-188-189-190)
تعميم، فرآيندى است كه بازنمايى سيستم را هم به بخشى از بازنمايى محيط تبديل مىكند. سيستم براى آن كه بتواند خطراههى خود را تحليل كند، ناگزير است پويايى خود و محيط را در چارچوبى يكسان بنگرد و قواعدى مشابه را در مورد هردوى آنها استنتاج كند. اين بدان معناست كه سيستم براى بازنمايى دقيق خويش، ناچار است از خود فاصله بگيرد و به خود همچون بخشى از محيط بنگرد. يعنى بايد شكست پديدهاى را كه براى شناسايى محيط به كار مىگرفت، به خود هم تعميم دهد. سيستم از راه تعميم دادنِ قواعد حاكم بر محيط به خود، انتظارهايش را پديد مىآورد. تعميم، محصولِ نشت كردنِ شكست پديده به داخل مرزهاى سيستم است.
اين امر، تنها پيامدهاى شناختى به دنبال ندارد. زمانى كه عناصر و روابط داخلى سيستم هم درگير شكست پديده شوند، مانند روندهاى بيرونى، بر مبناى شباهتهایشان دستهبندى و تفكيك مىشوند و در خوشههایى متمايز جاى مىگيرند. به اين ترتيب ساختارهاى مشابه در كنار هم جاى مىگيرند و كاركردهاى همگون با هم چفت مىشوند. مرزى ميان ساختارهاى متفاوت و كاركردهاى ناهمسان شكل مىگيرد، و سيستم، پديدههاى درونِ خود را هم مىشكند.
نشت كردنِ شكست پديده به درون سيستم، پيامدهایى بسيار مهم را به همراه دارد.
سيستمى كه براى شناسايى محيط رخدادهاى ورودى را طبقهبندى مىكرد و بخشهاى مشابه آن را به صورت پديدههایى مستقل ادراك مىكرد، به طور عمده بركاركردهاى خود متكى بود و اطلاعات كاركردى خود را براى اين عمليات به كار مىگرفت. هيچ سيستمى با مشاهدهى محيط، تقارنِ مهروند را نمىشكند. آنچه كه در جريان شكست پديدهى منسوب به محيط رخ مىدهد، تقسيمبندى و مرزبندىِ تصوير محيط است، نه خودِ آن. ما با نگاه كردن به جهان و تشخيص دادنِ يك آدم در زمينهاى از افراد، او را در جهان خارج از آدمهاى پيرامونش جدا نمىكنيم. در آن بيرون، زمينهى متقارن و درهم تنيدهى هميشگىِ مهروند وجود دارد، و ما تنها در سطح بازنمايىهاى درونىِ خود است كه تصويرى را از تصويرى ديگر جدا مىسازيم.
اما هنگامى كه شكست پديده به درونِ سيستم نشت كند، حوادث ديگرى رخ مىدهد. در اينجا اطلاعات ساختارى با اطلاعات كاركردى در هم تنيدهاند. سيستمى كه دو زير واحدِ خود را از هم تفكيك مىكند و آن دو را پديدههایى مستقل مىپندارد، تنها به بازى با اطلاعات در سطح بازنمايى مشغول نيست. اين شكست پديده، فرآيندى است كه در ساختار اثر مىگذارد. سيستمى كه اسلحهى شكست پديده را براى رويارويى با يكپارچگىِ گنگِ محيط ابداع كرده بود، زمانى كه آن را به سوى خود نشانه رفت، گرفتارِ چندپارگى شد. شكست تقارنى كه براى تقسيمبندىِ بازنمايىهاى محيطى تخصص يافته بود، آنگاه كه در داخلِ سيستم پژواك يافت، به توفانى تبديل شد كه تقارن پيشينِ سيستم را درهم شكست و آن را تكه تكه نمود. تعميمِ ياد شده، مرزبندىهایى واقعى را در داخل سيستم ايجاد مىكند. همانطور كه سيستم با مرزى از محيط جدا مىشد، خوشههایى همگون از اجزاى آن هم با مرزهایى از هم تفكيك شدند و شكافى كه سيستم در ميان خود و محيط گشوده بود، به درون خودش هم راه باز كرد. به اين ترتيب، تمايز يافتنِ سيستمها آغاز گشت. و اين چنين بود كه يوكاريوتها از پروكاريوتها مشتق شدند!
ياختههایى كه مانند باكترىهاى ساده تنها يك مرزِ منفرد داشتند، به تدريج به مجموعههایى عظيم از سطوح تو در تو تبديل شدند. باكترىِ اوليه، آبگوشتى (مشتمل بر آب و نمك و كمى مواد آلى) بود كه با مرزى از جنس چربى از زمينهى آبىِ پيرامونش جدا مىشد. هنگامى كه اين سلول به يوكاريوتى پيچيده تبديل شد، بخشهایى را در بر گرفت كه هر يك با غشايى از بخشهاى ديگر جدا مىشدند. هر سلول بدن ما، علاوه بر غشاى سلول كه آن را از محيط جدا مىكند، اندامكهایى مانند ميتوكندرى و واكوئل را هم در بر مىگيرد كه در اطراف خود غشايى ديگر دارند و خود را از زمينهى سيتوپلاسمِ سلولى تفكيك كردهاند. برخى از آنها -مثل ميتوكندرى- نوادگان باكتريهایى مهمان هستند كه ميلياردها سال پيش به سلولهاى اجداد ما وارد شدند و كاملا به اين زمينه همچون محيط مىنگريستند.
اين مرزبندى درونى، پديدهايست كه در تمام سطوح تكرار مىشود. سلولها، غشاى دولايهاى را كه بين خود و جهان خارج قرار داده بودند، به دور زيرواحدهاى خود هم كشيدند، و بدنها با بافت پوششىاى كه با همين هدف پديد آورده بودند، لفافى براى اندامهاى درونى خود توليد كردند. جوامع، علاوه بر مرزبندىهايى كه بين خودشان انجام دادند، فضاى درونى خود را هم به استانها و شهرستانها و شهرها و محلهها و خانهها و اتاقها تقسيم كردند، و زبانهاى گوناگون لهجهها و گويشها و سبكهاى شخصىِ حرف زدن را در دل خود پروردند.
پس تمايز، تعميمِ مرزبندىِ سيستم-محيط، به ساختارهاى درونى سيستم است و به شكست تقارن ساختارى منتهى مىشود.