رابطه ای علّی میان رخدادهای جهان خارج و کارکردِ درونی سیستم؟؟
تا اینجا، نگرش ما با نگرش لومان و برداشتی که سایر فیلسوفانِ امروزین در مورد جایگیریِ معنا در نشانگان دارند، کم وبیش یکسان است. فودور نیز در مقاله ای نوشته است که محتوای بازنمایی و ارجاعیِ یک نشانه به تعادلی مربوط میشود که میان ساختار روابط علیِ جهان خارج و وضعیت و حالت عملکردیِ سیستمِ به کاربرنده ی زبان وجود دارد. به عبارت دیگر، از دید او زیستجهانی که در نظریه ی ما از مجموع چیزها و رخدادها تشکیل شده بود، روابطی علّی را تشکیل می دهند که در جهان خارج جاری هستند و فشاری را به سیستمِ پردازنده ی ذهن اعمال میکند.
این سیستم پردازنده ی ذهن، بسته به حالت و وضعیتِ کارکردی که دارد، این روابط علی را به مجموعه ای از نشانگان و علائم ترجمه می کند و به این ترتیب، بارِ معناییِ خاصی را در آن نشانگان تعبیه می نماید که در واقع معادل همان چیزی است که لومان به عنوان «شماتیزه کردن» مورد اشاره قرار داده است. اما پرسش اصلی در اینجاست که در چه شرایطی محتوای معنایی یک نشانه تثبیت میشود؟
پاسخ فودور به این پرسش آن است که حالت سیستم، یعنی بخشهایی از سیستم که از این محتوای معنایی استفاده می کند، تعیین کننده ی معنا و مفهومِ آن نشانه هستند و در واقع این بخشهای به کاربرنده ی مفهوم هستند که معنا را در یک نشانه تثبیت می کنند. این تقریباً معادل با سخن لومان است که انتظار، یعنی شیوه ی به کارگرفتنِ تجربه، را عامل مهمی در شکل گیری معنا عنوان میکرد.
با وجود این، مسأله این است که نوعی رابطه ی علّی میان رخدادهای جهان خارج و کارکردِ درونی سیستم پیشفرض گرفته شده است که شاید بتوان آن را مدلی احیاشده از همان نگرش ارسطویی دانست.