رهيافت
مدلى كه در اين نوشتار در قالب نظريه ى منشها پيشنهاد شد امكاناتى را براى تحليل پويايى سيستم هاى فرهنگى به دست مىدهد كه گويا درساير نظريه هاى فرهنگ دست نيافتنى باشد. اصولى كه دستمايه ى پروردن اين نگرش خاص از مفهوم فرهنگ و منش بودند بارها در طى متن مورد تأكيد قرار گرفتند. توجه به داده هاى تجربى، پذيرش يگانگى روششناسى حاكم بر علوم انسانى و تجربى، و رويكرد سيستمى، شالوده ى دستگاه نظرى پشتيبان نظريه ي منشها را تشكيل مىدادند.
اين نظريه مىتواند در چند حوزه بسط يابد و در چند زمينه كاربرد پيدا كند.
- نخستين كاربرد آن، تحليل هاى تاريخى است. در واقع، انگيزه ى اصلى نگارنده براى پرداختن به اين مدلسازي، دست يافتن به نگرشى نقدپذير و كاربردى در مورد چالشها و مشكلاتى بود كه گريبانگيرِ جامعه ى ايران امروز است. چنين مىنمايد كه به كارگيرى اين مدل براى تحليل تاريخِ تحول فرهنگ در رسيدن به دركى عميقتر از آسيبشناسى اجتماعى كشورمان راهگشا باشد. پس نخستين حوزه اى كه نظريه ى منشها را مىتوان در آن به كار گرفت، تحليلهاى گذشتهنگر و پژوهشهاى مربوط به تاريخ فرهنگ است.
- دومين حوزه، به برنامه ريزى فرهنگى مربوط مىشود. با بهره گيرى از مفاهيمى كه عنوان شد، دستيابى به مبنايى علمى و نقدپذير براى
طرحريزى برنامه هاى توسعه ى فرهنگى ممكن است. همچنين از كاربردهاى اين مدل مىتوان در تحليل و بهينه سازى زير سيستم هاى خاص فرهنگى -مانند اقتصاد، سياست و... - نيز بهره برد.
- نكته ى ديگرى كه گوشزد كردنش لازم به نظر مىرسد، پافشارى بر اين واقعيت است كه نظريهى منشها تنها در چارچوب گسترده تر نظريه ى سيستمهاى پيچيده و چارچوب پيشنهاديِ نگارنده براي بازتعريف سوژه معنا دارد. از اين رو، نبايد منش را همچون مفهومى انتزاعى و مستقل نگريست.
گذشته از اين شاخه هاى عامِ مربوط به جامعهشناسى فرهنگ، مىتوان از نظريه ي منشها در نشانه شناسى، نظريه ى معنا، نقد ادبی و به ويژه شناخت شناسى بهره برد. برخى از مفاهيمى كه در رويكرد شناختشناسى طبيعى شده مورد بحث هستند در اين چارچوب امكانی براى گسترش و بازسازي مىيابند