زبان؛چسبی در سطوح چهارگانه فراز
به این ترتیب، آنگاه که به زبان به عنوان نیرنگی کارآمد می نگریم، می بینیم که در سطوح چهارگانه ی فراز همچون چسبی عمل می کند که کلیتِ کارکردهای مربوط به من ها را با همدیگر یگانه و منسجم می سازد. اما این کارکردِ نیرنگ آمیز همواره موفق نیست. همواره کشمکشی میان شگفتیِ برخاسته از هستی و اقتدارِ رمزگذارانه ی زبان برقرار است. این کشمکش می تواند به چیرگی زبان منتهی شود که در چنین شرایطی زیستجهان باز هم به امری رمزگذاری شده، آشنا، بدیهی و یکنواخت فروکاسته میشود. زبان در این حالت میتواند هم وغمّ خود را، و شاخه زایی های مجددِ خود را، به رمزگذاریِ افراطیِ آنچه آشنا و بدیهی است متمرکز کند. این چیزی است که به عنوان مثال در قرون وسطای اروپایی و سنت اندیشهی مدرسی (اسکوالستیک) رخ داد. در این دوران هزار ساله، می بینیم که در غیاب انقلاب مهمی در عرصه ی شناخت، شاخه زایی نمادها و نشانگان و تلنبارشدنِ معانی جدید بر نشانگان کهن در زمینه ی فرهنگ مسیحی تداوم می یابد
در موقعیتی که هستی، و پیچیدگی و آشوب حاکم بر آن، بر زبان چیره شود شرایطی دیگر رخ می نماید. در این شرایط پرسش، شگفتی و شکِ بر قطعیتِ حاکم بر زبان چیره می گردد. اگر زبان بر هستی غالب شود، قطعیتی زاییده میشود و در این قطعیت جم هایی تثبیت شده، محکم و جاودان پنداشته شده حُکم میراند، اما در شرایطی که هستی و شگفتیِ جاری در آن بر زبان چیره شود، این قطعیت از اعتبار می افتد و شک و ابهام جایگزینِ آن میگردد. شکی که در دل این شگفتی لانه کرده است همواره میتواند فلج کننده باشد. از اینروست که زبان، معمولا، و نظام اجتماعی، قطعاً، این چیرگیِ آشوب بر نظم را برنمی تابند و دیر یا زود چارچوب زبانیِ دیگری در رقابت با چارچوب های کهن تر سر برمیکشد و بارِ دیگر بر آن آشوبِ شگفت انگیز چیره میشود و شیوه ای نو و کارآمد، و نیرنگی مقتدرتر برای رمزگذاریِ هستی را پیشنهاد می کند.