زبان چگونه آغاز میشود؟

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

در مسیر تکامل گونه ی انسان؛ از رشد و گسترش بخش های گیجگاهی و مخ، سازش عضلات تنفسی برای تولید واژها، مهاجرت حنجره به میانه ی مهره های گردن، و فشار انتخاب طبیعی در راستای پیچیده تر کردنِ کنش ارتباطیِ بینافردیِ آدمیان.


و در مسیر تکامل یک فرد انسانی، از گسترش نظام نمادین پیشتنیده در دستگاه عصبی نوزاد در برخورد با نظام های نمادینِ همسایه اش (مثلا گفتارهای والدینش). به عبارت دیگر، زبانی که ما امروز بدان می نازیم حاصل دو مرحله از شکفتنِ پیچیدگی در سازوکارِ پردازش اطلاعات مغز ماست.


الف)‌ گام نخست در حدود صد هزار سال پیش پیموده شد و در جریان آن آدمی به سخت افزاری مجهز شد که برای پشتیبانیِ زبان بدان نیاز داشت.



ب)‌ گام دوم را همه ی ما در پنج سال اول عمرمان برمی داریم و در مسیر آن، این سخت افزارِ از پیش برنامه ریزی شده ی ژنتیکی را به نظام های نمادین والدین و همبازی هایمان متصل میکنیم، و از آن رهگذر زبان باز می کنیم.



رویکردهای بسیار متنوع و گوناگونی به مسأله ی پیدایش زبان در گونه ی انسان و برآمدن اش در هر فرد انسانی وجود دارد. از آن میان، من به نگرش سیستمی علاقه مندم و به آن گرایش دارم که زبان را نظامی پیچیده از عناصر نشانگانی/ معنایی بدانم. نظامی خودسازمانده، خودارجاع و بسته، که به صورتِ بذری نرم افزاری در لوب گیجگاهیِ مغز همه ی نوزادان سالم کاشته شده است. صورت خارجی این بذر الگوی خاصی از سیم کشیِ رشته های عصبی در داخل مغز است، که امکان تولید و پردازش توالی های طولانی از آواها و واژه ها را فراهم میکند، و به این شبکه ی بغرنج نمادین معناهایی معطوف به جهان خارج را ارجاع می دهد.

ساختار این برنامه ی ژنتیکیِ زبان، نوزاد آدمیان را از اختراع مجدد و فردی یک نظام نمادین ـ که احتمالا ناممکن هم هست ـ بی نیاز میسازد و امکان نشت کردنِ ساخت های زبانیِ جاری در محیط را به مغز کودک فراهم می کند. کودکی که بذری این چنینی را در مغز دارد، از نخستین روزهای زاده شدن اش، در معرض محرک های صوتی و داده های زبانی قرار میگیرد و در جریان فرآیندی درازمدت و چندساله می آموزد تا ارتباطات بین نشانگان و معانی را بازتولید کند و شیوه ی خاصی از بیان اندیشه های خویش را درونی سازد. به این ترتیب، کودک حرف زدن را می آموزد و با دیگران در مورد افکارش سخن می گوید.


زبانی که کودک از آن بهره می جوید، سیستمی پیچیده و خودزاینده از حلقه های بسته و متداخلِ مفهومی است که امکان صورتبندی معانیِ اندیشیده شده را در قالب نظامی آوایی/ نوشتاری از نمادهای گسسته فراهم می کند. کودک در جریان یادگیری زبان، ساختار پیش تنیده ی درون مغزش را به کمک آموزشی که از والدین اش دریافت می کند، دوباره پیکربندی می کند و ساختاری بسیار پیچیده از مفاهیمِ تعمیم یافته و نشانه های بازنماینده ی آنها (واژگان) را به کار میگیرد.

  • نظم حاکم در میان این نشانه ها و الگوی ترکیب شدن شان و قواعد تولیدِ معنا توسط شان، در گام نخست، توسط ژرف ساختِ زبان تعیین میشود که زمینه ای ژنتیکی دارد.
  • در گام دوم، ساخت زبان مادری آن را پرداخته می کند و تا حد یک نظام کارآمدِ ارتباطی صیقل می دهد.
  • به این ترتیب، من می آموزد تا با دیگری حرف بزند.