عصبشناسی لذتهای دروغین
پیش درآمد
همچون هر بار، نگاشتهشدن این نوشتار نیز محصول به هم گرهخوردن چند رخداد و همگراشدن چندین انگیزه بود. در آغاز، میلی قدیمی بود برای پرداختن به جنبههای جامعهشناختی آنچه که من لذتهای دروغین مینامم و از آن «تحریک بیوشیمیایی و از نظر فیزیولوژیک، زیانبارِ دستگاه لذت در مغز» را مراد میکنم. به این ترتیب، استفاده از سیگار، مشروبات الکلی و مواد مخدر، نمونههای بارز لذت دروغین محسوب میشوند. این میل با تصمیمِ به همان نسبت قدیمیای برای نوشتن کتابی دربارهی تبارشناسی لذتهای دروغین و تاریخ تکاملشان همراه بود و با این وجود، همچنان به تعویق میافتاد که گردآوری داده در این زمینه به نسبت دشوار بود و ردهبندیشان مشکل.
این وضعیت همچنان در کنار مخالفت مشهورم با استفاده از لذتهای دروغین به حال خود باقی بود تا آنکه در چند روزِ پیاپی، رخدادهایی بر هم سوار شد که نوشتهشدن این متن را ضروری ساخت. نخست آنکه با دوستان و یاران و عیاران به شهر باستانی میمند سفری کرده بودیم و قوانین خورشید در منع این قبیل لذتها همچنان جاری بود و در پایان، اعتراض ملایم برخی از مهمانان و نوآمدگان به جمع را برانگیخت که از آزادمنشی و احترام به انتخاب آزاد در میان خورشیدیان خوشنود و سرخوش بودند و سازگاری این منع را با آن، شاید در نمییافتند. در آن هنگام، قول دادم پاسخی در خور به این اعتراضها بدهم و دلایلی بسنده برای این منع، ارائه کنم.
آنگاه در روزهای بعد از این سفر، هنگامی که تازه سفر به دیار خراسان را شروع کرده بودم، متوجه توزیع جالب توجه و ناهمسانِ اعتیاد به سیگار در میان ساکنان شهرهای سر راه شدم. در برخی از شهرها و روستاها، گویی همه با سیگاری در دست به دنیا آمده و همان گونه از دنیا میرفتند و در برخی از شهرها نشانی از این عادت به چشم نمیخورد. آنگاه، وقتی به تهران بازگشتم، مقالهی دوست خوبم «امین بزرگیان» را خواندم که در وبلاگش منتشر شده است و به جامعهشناسی سیگار، طرد منعهای قدرتمدارانهی حاکم بر آن و دفاعی خفیف از آن میپردازد.
از این روست که پیش از نوشتهشدن کتابی که شایستهی این موضوع است به نگارش این مقاله دست میبرم. برای دوستانی که به دلیل عادتشان به سیگار، در سفر میمند همراه ما نبودند و برای دوستانی که همراهمان شدند و به خاطر پرهیز از برآوردن این عادت، رنجه گشتند.
در این نوشتار، قصد و مجالِ پرداختن به بحثی گسترده و فراگیر در مورد لذتهای دروغین و تبارشان را ندارم؛ تنها برخی از اندیشهها را در مورد دو لذت دروغین مشهور -سیگار و مشروب الکلی- بر کاغذ خواهم آورد، بدان امید که بعدها در قالبی عمومیتر بار دیگر تدوین شوند. این متن مقالهایست که باید پس از کتاب «عصبشناسی لذت» که مفهوم لذت دروغین را شرح میدهد و در کنار مقالههایی مانند «جامعهشناسی اعتیاد» و «داو، قمار و زایش سوژه» خوانده شود که به جنبههایی خاص از این موضوع میپردازد.
گفتار نخست: توتون، سیگار و نیکوتین
تاریخچه
وقتی اروپاییان در واپسین سالهای قرن پانزدهم، قارهی آمریکا را کشف کردند با سرزمینی پهناور و ناشناخته، جانوران و گیاهانی ناآشنا و مردمی بیگانه با آداب و رسوم غریب را در برابر خود یافتند. یکی از این گیاهان ناشناخته، تنباکو و یکی از این عادتها و رسوم عجیب، دودکردن برگ آن بود. اسپانیاییها به ویژه در منطقهی آمریکای مرکزی و کارائیب با سرخپوستانی روبهرو شدند که تنباکو دود میکردند. به این ترتیب، «کریستف کلمب» به عنوان نخستین معرفیکنندهی تنباکو به جهان غرب شهرت یافت و دو تن از ملوانانش -رودریگو دِ یِرِز و لوئیس دِ تورِس[۱]- نخستین اروپاییانی شدند که در کوبا به همراه سرخپوستان، توتون دود کردند و این به سال ۱۴۹۲.م بود.
وقتی اروپاییان در واپسین سالهای قرن پانزدهم، قارهی آمریکا را کشف کردند با سرزمینی پهناور و ناشناخته، جانوران و گیاهانی ناآشنا و مردمی بیگانه با آداب و رسوم غریب را در برابر خود یافتند. یکی از این گیاهان ناشناخته،تنباکو و یکی از این عادتها و رسوم عجیب، دودکردن برگ آن بود. اسپانیاییها به ویژه در منطقهی آمریکای مرکزی و کارائیب با سرخپوستانی روبهرو شدند که تنباکو دود میکردند.
بنا به شواهد باستانشناسانه، توتون از حدود قرن دهم میلادی در منطقهی آمریکای مرکزی کشت میشده است. در ویرانههای شهر مایاییی اوآخاکتون در گواتمالا نقشهایی از مردانی که مشغول دودکردن چیزی شبیه به سیگار هستند، یافته شده و این نشانگر قدمتِ زیاد استفاده از این گیاه در میان سرخپوستان است. به این ترتیب، آنچه که در چشم اروپاییان رفتاری غیر عادی و جادویی جلوه میکرد از نظر بومیان آمریکایی چیزی جز تداوم یک سنت ۵۰۰ ساله نبود.
نخستین کشیشهایی که برای رستگارکردنِ سرخپوستان و رهاندن ایشان از گناهانی مانند پرستش خدایان بیگانه و مالکیت زمینهای بارور و معدنهایی انباشته از زر به جهان نو رفته بودند، در گزارشهای خویش از عادتِ «دودکردن» در برخی از قبایل سرخپوست یاد کردند؛ فعلی که با عبارتِ مایاییی «سیکار» -به همان معنای دودکردن- شناخته میشد و در متون مبلغان مذهبی به شکل sigarro درآمد تا برای گوشهای اسپانیاییان، مفهومتر باشد. بر اساس یادداشتهای این مبلغان مذهبی، سرخپوستان طی مراسمی دور هم جمع میشدند و برگهای خردشده و خشک توتون را که در برگ توتون بزرگتری پیچیده شده بود، دود میکردند. این رفتار از سویی دلالت اجتماعی داشت و به جشنها و مراسم دینی و مناسک اهلیت و عقد عهدها و پیمانها مربوط میشد و از سوی دیگر کاربردی پزشکی داشت، چراکه سرخپوستان گمان میکردند دودکردن و جویدن تنباکو، ایشان را از شر امراضی گوناگون مصون نگه دارد.
نخستین اروپایی که گزارشی از مصرف توتون منتشر کرد، جهانگردی فرانسوی بود به نام «ژاک کارتیه»[۲] که در جریان یکی از سفرهایش مهمان یک قبیلهی سرخپوست شد و به همراه ایشان چپق دوستی کشید و بعد از بازگشت به وطنش ماجرا را با آبوتاب توضیح داد. آنگاه، سفیر فرانسه در پرتغال که «ژان نیکوت» نام داشت، برای ماموریتی به برزیل -که در آن هنگام از مستعمرات پرتغال بود- رفت و در آنجا به مصرف تنباکو عادت کرد. بعد هم به پرتغال بازگشت، در حالی که بذرهای تنباکو را در انبان و نظریهای روشنفکرانه در مورد آثار معجزهآمیز و شفابخش توتون را در چنته داشت. به این ترتیب، درست همان طور که بعدها در مورد «فروید» با کوکائین و «تیموتی لیری» با LSD رخ داد، آدمی با بهترین نیتها و با قصدِ نجاتدادن مردمان از رنج و بیماری، شتابزده عمل کرد و عادتی خطرناک را به امراضی آزارنده افزود.
ژان نیکوت به یکی از مبلغان کوشا و پرشورِ مصرف توتون در اروپا تبدیل شد. در ۱۵۵۶ .م آن را به فرانسه برد و دودکردن و جویدن و مصرفش به صورت انفیه را به مردم پاریس آموخت. بعد از دو سال این موهبت جهان نو از مجرای همین سفیر به پرتغال رسید و یک سال بعد بذرهای توتون را در اسپانیا هم کاشتند. انگلستان، کمی دیرتر از این ماجرا خبردار شد و در ۱۵۶۵بود که تازه با تنباکو آشنا شد. آنگاه در ۱۵۹۲.م یک کشتی اسپانیایی به نام «سان کلمنته» ۵۰ کیلوگرم از بذر توتون کوبایی را به فیلیپین برد و در آنجا مبلغان مذهبی کاتولیک و کلیساهایی که به ارشاد و رستگارساختن مردم فیلیپین مشغول بودند، نقشِ مروجان کشتوکار توتون و استفاده از آن را نیز بر عهده گرفتند.
نخستین اروپایی که گزارشی از مصرف توتون منتشر کرد، جهانگردی فرانسوی بود به نام «ژاک کارتیه» که در جریان یکی از سفرهایش مهمان یک قبیلهی سرخپوست شد و به همراه ایشان چپق دوستی کشید و بعد از بازگشت به وطنش ماجرا را با آبوتاب توضیح داد. آنگاه، سفیر فرانسه در پرتغال که «ژان نیکوت» نام داشت، برای ماموریتی به برزیل -که در آن هنگام از مستعمرات پرتغال بود- رفت و در آنجا به مصرف تنباکو عادت کرد. بعد هم به پرتغال بازگشت، در حالی که بذرهای تنباکو را در انبان و نظریهای روشنفکرانه در مورد آثار معجزهآمیز و شفابخش توتون را در چنته داشت. به این ترتیب، درست همان طور که بعدها در مورد «فروید» با کوکائین و «تیموتی لیری» با LSD رخ داد، آدمی با بهترین نیتها و با قصدِ نجاتدادن مردمان از رنج و بیماری، شتابزده عمل کرد و عادتی خطرناک را به امراضی آزارنده افزود.
برای دیر زمانی، اروپاییان تنباکو را همچون نوعی مادهی دارویی مورد استفاده قرار میدادند. استفاده از آن با وجود عادتی که برای دودکنندگانش به ارمغان میآورد، چندان زیاد نبود تا آنکه جنگ، «دودکردن» را رواج داد. در ابتدای کار، دودکردن تنباکو یا جویدن آن نوعی عادتِ عجیب و غریب و مربوط به «آن طرف آب» محسوب میشد که به خصوص در میان طبقهی اشرافی اروپایی که دلباختهی چیزهای نو و نامعمول بودند، «مد» شده بود. پذیرفتن یا طرد آن در ابتدای کار کاملا به سلیقهی شخصی افراد بستگی داشت، اما وقتی به سطوحی سلطنتی میرسید، بازتابهایی سیاسی مییافت.
«سیر والتر ریلای»[۳] که یک مستعمرهچی خبره و بانفوذ بود و میرفت تا به خاطر سرکشی تا چند سال بعد اعدام شوم، توانست ملکهی انگلستان را متقاعد کند تا دودکردن سیگار را امتحان کند؛ هر چند بعدها ملکه ویکتوریا از این عادت بسیار ابراز تنفر کرد و استفاده از تنباکو را در میان اعضای خانوادهاش ممنوع کرد، اما پسرش شاهزاده ولز که با نامِ ادوارد هفتم بر تخت سلطنت انگلستان تکیه زد، سیگارکش قهاری از آب در آمد و چون تعیینکنندهی مد در میان طبقهی اشرافی خودنمای انگلیسی بود، در رواج این عادت تاثیری به سزا گذاشت. از آن سو، پادشاهانی مانند جیمز اول انگلستان و فیلیپ دوم اسپانیا از این عادت متنفر بودند و استعمال توتون را برای چند سال در کشورشان ممنوع کردند. جیمز اول حتی بیانیهای در مذمت توتون منتشر کرد و مردم را به ترک این عادت فراخواند.
به این فهرستِ شاهان تنباکوستیز باید شاه عباس بزرگ را هم افزود که در عصر خود مقتدرترین پادشاه جهان بود. در زمان او و در حدود سال ۱۰۰۰ هجری بود که عادت به کشیدن چپق در ایران نیز وارد شد و شاه عباس که میدید سربازان پادگان اصفهان، بخش عمدهی پول خود را صرف خرید توتون میکنند، کشت و تجارت آن را ممنوع کرد و دستور داد هر کس چپق کشید، دماغ و لبش را ببرند. در نتیجه، این عادت برای مدتی از ایرانزمین رخت بربست.
تنباکویی که شاه عباس ممنوع کرد، یک نسل پیش از به قدرت رسیدن او از مرزهای جنوبی وارد ایران شده بود و واسطهی انتقال آن به احتمال زیاد پرتغالیها بودند. کمی بعد، بذر توتون چپق از مرز عثمانی وارد کشورمان شد و در کردستان و آذربایجان کشت شد. پس از مرگ شاه عباس و به خصوص در دوران زوال قدرت صفوی که نظم و نسقی بر امور حاکم نبود، کشت توتون بار دیگر در ایران از سر گرفته شد و عادت به چپق و قلیان نیز قدم به قدم در میان مردم ایرانزمین رخنه کرد.
نکتهی جالب اینکه سیگار در شکلی که امروز آن را میشناسیم، تازه در سال ۱۷۶۲ بود که به آمریکای شمالی وارد شد. مسئول این کار، افسری بود به نام «ایسرائل پوتنام»[۴] که از برزیل به کشورش بازمیگشت و همراه خود بذرِ توتونهای مرغوب کوبایی را میبرد. این مرد که بعدها از تیمسارهای مشهورِ جنگهای استقلال آمریکا شد، در مزرعهاش در کانکتیکات، تنباکو کاشت.
کاشت توتون در آمریکا یکی از عوامل اصلی رشد بردهداری در این کشور بود. نخستین گروه از بردگان آفریقایی که برای کار به آمریکای شمالی منتقل شدند در ۱۶۱۴ .م به جیمزتاون رسیدند و در مزارع کشت تنباکو به کار گمارده شدند. از آن پس نیز کشت و کار توتون، یکی از زمینههایی بود که به همراه کاشت پنبه، بیشترین شمار از بردگان را به خود مشغول میداشت.
در اروپا، رواج عادت استفاده از تنباکو، باعث شد تا دستگاههایی برای پیچیدن سیگار و تولید صنعتی آن اختراع شود. در ۱۷۹۰ .م نخستین دستگاهها از این دست در اسپانیا و پرتغال به کار گرفته شدند و به سرعت به سمت شمال پیشروی کردند. در مدتی کوتاه، کارخانههایی کوچک برای تولید سیگار در فرانسه و آلمان پدید آمد و در هلند به ویژه به صورت نوعی تجارت پرسود در آمد. در ۱۸۲۰ .م کارخانههای سیگارپیچی در انگلستان تاسیس شدند و پس از یک سال، قانونی برای گرفتن مالیات و گمرک بر آن در مجلس تصویب شد که سیگارهای انگلیسی را در دسترس مردم قرار میداد و سیگارهای خارجی را به کالایی گران و لوکس تبدیل میکرد.
در اروپا، رواج عادت استفاده از تنباکو، باعث شد تا دستگاههایی برای پیچیدن سیگار و تولید صنعتی آن اختراع شود. در ۱۷۹۰ .م نخستین دستگاهها از این دست در اسپانیا و پرتغال به کار گرفته شدند و به سرعت به سمت شمال پیشروی کردند. در مدتی کوتاه، کارخانههایی کوچک برای تولید سیگار در فرانسه و آلمان پدید آمد و در هلند به ویژه به صورت نوعی تجارت پرسود در آمد. در ۱۸۲۰ .م کارخانههای سیگارپیچی در انگلستان تاسیس شدند و پس از یک سال، قانونی برای گرفتن مالیات و گمرک بر آن در مجلس تصویب شد که سیگارهای انگلیسی را در دسترس مردم قرار میداد و سیگارهای خارجی را به کالایی گران و لوکس تبدیل میکرد.
عادت به استعمال توتون در اروپا همچنان به صورت امری اشرافی و خاص باقی ماند تا آنکه جنگ ایبریا ( ۱۸۰۸-۱۸۱۴.م) آغاز شد و سربازان انگلیسی و فرانسوی که برای نبرد به اسپانیا و پرتغال رفته بودند در سالهای اقامتشان در آنجا به این عادت گرفتار شدند. آنها پس از بازگشت به وطنشان به عنوان گرههایی اجتماعی در میان عوام عمل کردند که به تدریج عادت سیگارکشیدن را همهگیر ساختند. در آمریکا نیز، استفاده از سیگار پس از جنگهای داخلی و در دههی ۱۸۶۰ .م رواج یافت. دلیلِ سوارشدنِ موجهای رواج سیگار بر جنگهای بزرگ، چنانکه شاید بتوانم بعدها در کتابی مستقل نشان دهم، کمیابی و قحطی لذتهای راستین و زیستی در شرایط جنگی است و جایگزینشدنش با لذتهای دروغین، که الگویی عام است و در تاریخ، بسیار دیده میشود. گذشته از این، توتون اثر محرک و ازبینبرندهی گرسنگی هم دارد و به همین دلیل هم در شرایط دشوار جنگی راه را بر ابتلا بدان هموار میسازد.
از اواسط قرن نوزدهم با فراگیرشدن استفاده از دستگاههای سیگارپیچی و کاشت تنباکو در مستعمرههایی مانند کوبا و خاور دور، قیمت سیگار پایین آمد و به این ترتیب طبقهی متوسط نیز به مصرفکنندگان آن پیوستند. به این ترتیب، سنتهایی اجتماعی که به طبقهی متوسط و بالا تعلق داشت، در اطراف این کالا شکل گرفت. در انگلستان -در پیروی از ادوارد هفتم- رسمِ دودکردن سیگار پس از شام و خوردن مشروبهایی مانند پورت و براندی ظاهر شد و اتاقهایی برای سیگارکشیدن در هتلها و قطارها پدیدار شد. به این شکل، دودکردن دستهجمعیِ سیگار پس از چند قرن فرازونشیب، کاربردی شبیه به اصلِ سرخپوستیاش را در اروپا احیا کرد.
رواج استفاده از تنباکو، صنعتگران و تولیدکنندگان سیگار را به فکر انداخت تا شکلی ارزانتر و سادهتر از آن را پدید آورند تا بازار سیگار را در طبقههای فقیرتر نیز گسترش دهد. به این ترتیب بود که سیگارت زاده شد و آن، برگ توتون خرد شده است که در کاغذ پیچیده شده باشد. سیگارت -که در کشور ما با همان نام سیگار شناخته میشود- با سیگار -که در کشور ما سیگار برگ نام دارد- از این نظر تفاوت دارد که دومی بسیار بزرگتر است و برگهایی تازهتر را در آن به کار میگیرند و معمولا آن را در برگ میپیچند نه کاغذ. نخستین سیگارتها در اروپا در دههی ۱۸۸۰ .م پدیدار شد. آنگاه در جریان جنگ جهانی اول استفاده از آن فراگیر شد و به این ترتیب عمومیشدن سیگار اتفاقی بود که در ابتدای قرن بیستم تحقق یافت و این عادت را از طبقهی متوسط و بالا به کل جامعه تسری داد.
رواج استفاده از تنباکو، صنعتگران و تولیدکنندگان سیگار را به فکر انداخت تا شکلی ارزانتر و سادهتر از آن را پدید آورند تا بازار سیگار را در طبقههای فقیرتر نیز گسترش دهد. به این ترتیب بود که سیگارت زاده شد و آن، برگ توتون خرد شده است که در کاغذ پیچیده شده باشد. سیگارت -که در کشور ما با همان نام سیگار شناخته میشود- با سیگار -که در کشور ما سیگار برگ نام دارد- از این نظر تفاوت دارد که دومی بسیار بزرگتر است و برگهایی تازهتر را در آن به کار میگیرند و معمولا آن را در برگ میپیچند نه کاغذ.
بذر توتون سیگارت در سال ۱۲۵۱ توسط دکتر «استپان هاراطونیانس» ارمنی وارد ایران شد. این مرد که در گیلان با نام حکیم فانوس شهرت داشت، توانست حمایت «محمدخان ناصرالملک همدانی فرمانفرما» را جلب کند. به این ترتیب بذر توتون موسوم به سامسون در گیلان کشت شد و سپس توسط شخصی به نام «کوسیس»، به مازندران برده و در بابل کاشته شد. آنگاه از آنجا به اورمیه و گرگان منتقل شد و بخشهایی را که امروزه نیز زیر کشت این گیاه است را تسخیر کرد. امروزه توتون چپق که گفتیم نوع عثمانی این بذر بود در استانهای آذربایجان غربی، کردستان و کرمانشاه و تنباکو در استانهای اصفهان، فارس، بوشهر، خراسان و شاهرود کشت میشود.
در ۱۳۱۵ خورشیدی، اولین آزمایشگاه تحقیقاتی توتون در منطقهی تالش تاسیس شد و به اصلاح نژاد توتون ایرانی پرداخت که مدتی بعد این مرکز به تیرتاش در بهشهر منتقل شد. در سال ۱۳۱۷ اولین مجتمع صنعتی تولید سیگار در زمینی به مساحت ۱۰ هکتار در خیابان قزوین تهران به بهرهبرداری رسید و این همان است که امروز شرکت دخانیات نامیده میشود. شرکت دخانیات را در ابتدای کار، مشاورانی آلمانی، انگلیسی و یونانی راه میبردند که در طول یک نسل با مدیران ایرانی جایگزین شدند.
ترکیب و تاثیر
در مورد ماهیت ماده ی موثر در سیگار، راز بزرگی وجود ندارد. در سال ۱۸۲۸.م دو دانشمند آلمانی به نامهای «پوسِلت» و «رایمان»[۵] موفق شدند ماده ی موثر موجود در برگ توتون را تخلیص کنند و آن را به افتخار «ژان نیکوت» که در فراگیرشدن مصرف این ماده کوششهای زیادی به خرج داده بود، نیکوتین نامیدند.
نخستین دانشمندانی که موفق به سنتز نیکوتین در آزمایشگاه شدند، «پیکته» و «کریپو»[۶]، دو شیمیدان فرانسوی بودند که در ۱۸۹۳ .م گزارش کارخود را منتشر کردند.
این ماده به رده ای از سموم گیاهی تعلق دارد که به خاطر خاصیت قلیایی خود، آلکالوئید نامیده میشوند. نیکوتین در واقع سمی است که بر دستگاه عصبی حشرات اثر میگذارد و برای همین هم در صنعت کشاورزی از مشتقات آن به عنوان حشرهکش استفاده میکنند. در واقع، این ماده زهری است که گیاه برای دفاع از خویش در برابر حشرات، آن را تولید میکند. مهمترین سازندهی آن در جهان گیاهان، توتون است (Nicotiana tabacum) که این ماده را در ریشههایش سنتز میکند. با این وجود، نیکوتین در برگهای توتون -که در معرض خطرِ خوردهشدن توسط حشرات است- انباشته می شود. گیاهان دیگری مانند سیبزمینی، گوجهفرنگی، فلفل سبز و برگ کوکا هم حاوی مقادیری کمتر از این ماده هستند.
نیکوتین از نظر بیوشیمیایی، یک محرک دستگاه سمپاتیک و تشدیدکنندهی اثر استیلکولین است؛ به طوری که یکی از دو گیرندهی اصلی کولینرژیک را به دلیل پاسخ سریعش به این ماده، گیرندههای نیکوتینی مینامند. تاثیر نیکوتین بر دستگاه عصبی مهرهداران و پستانداران در سطح فیزیولوژیک شبیه به حشرات است؛ یعنی، ۴۰-۶۰ میلیگرم از آن میتواند یک انسان بالغ عادی را از پای درآورد. به این ترتیب، نیکوتین را باید زهری نیرومند و کشنده دانست. سمیت این ماده از آلکالوئیدهای دیگر بیشتر و مثلا حدود دو برابرِ خاصیت سمی کوکائین است. ریختن نیکوتین مایع بر روی پوست انسان میتواند به جذب پوستی این ماده و مرگ منتهی شود. با این وجود، در شرایط عادی، مقدار نیکوتینی که در جریان سیگارکشیدن وارد بدن میشود از این میزان، بسیار کمتر است، چنانکه با کشیدن هر سیگار حدود یک میلیگرم از این ماده وارد بدن میشود. مانند سایر سمهای دستگاه عصبی با استفادهی مداوم، حساسیت نورونها به این ماده کاهش مییابد و مقاومت بدن به آن بیشتر میشود.
نیکوتین در واقع سمی است که بر دستگاه عصبی حشرات اثر میگذارد و برای همین هم در صنعت کشاورزی از مشتقات آن به عنوان حشرهکش استفاده میکنند. در واقع، این ماده زهری است که گیاه برای دفاع از خویش در برابر حشرات، آن را تولید میکند. مهمترین سازندهی آن در جهان گیاهان، توتون است (Nicotiana tabacum) که این ماده را در ریشههایش سنتز میکند. با این وجود، نیکوتین در برگهای توتون -که در معرض خطرِ خوردهشدن توسط حشرات است- انباشته میشود. گیاهان دیگری مانند سیبزمینی، گوجهفرنگی، فلفل سبز و برگ کوکا هم حاوی مقادیری کمتر از این ماده هستند.
مصرف نیکوتین به شکل انفیه، سیگار، یا توتونِ جویدنی در دفعات اول، پیامدهایی ناخوشایند را به دنبال دارد. تحریک دستگاه سمپاتیک، حالت تهوع، سردرد و حالبههمخوردگی، عوارض معمولی هستند که پس از استفادههای اولیه در فرد بروز میکنند. با این وجود یکی از ویژگیهای نیکوتین آن است که بدن به سرعت به آن خو میگیرد و این عوارض پس از چند بار مصرف برطرف میشود. در این حالت، پیامدهای خوشایند نیکوتین است که در فرد تجربه میشود و همان لذت دروغین مشهور را در وی ایجاد میکند. نیکوتین با تحریک دستگاه دوپامینرژیک، سیستم لذت مغز را فعال میکند و به این ترتیب باعث ایجاد حس آرامش و سرخوشی میشود. اثر محرک آن بر سمپاتیک هم حس هوشیاری و برانگیختگی را در فرد پدید میآورد. کاهش حرکات لولهی گوارش و افزایش ترشح غدد فوق کلیوی از پیامدهای فیزیولوژیک استفاده از سیگار هستند.
بر خلاف نظر عموم، نیکوتین نیز مانند تمام آلکالوئیدهای دیگر، اعتیادآور است و با دستکاری سیستم لذت و شبکهی نورونهای دوپامینرژیک، الگوی تجربهی لذت را در فرد تحت تاثیر قرار میدهد و در نتیجه، ترک مصرف را به امری تنشزا و رنجبار تبدیل میکند. باور عمومی -که از رواج مصرف سیگار ناشی شده- آن است که درجهی اعتیادآوری نیکوتین از مواد مخدری مانند هروئین و کوکائین پایینتر است، اما در واقع چنین نیست. قدرت اعتیادآوری این ماده از هروئین و کوکائین بیشتر است، اما از آنجا که با دُزی کمتر مصرف میشود، نشانگان ترک در آن خفیفتر تجربه میشود. با این وجود، این گزاره از گزارش انجمن قلب آمریکا کاملا درست است که :«بنا به تجربهی تاریخی، معلوم شده که اعتیاد به سیگار یکی از دشوارترین اعتیادها برای ترککنندگان است.»
نشانگان ترک سیگار این علایم را در بر میگیرد: سردرد، تحریکپذیری شدید، حالت تهوع و اختلال در خواب.
مصرف
چنانکه دیدیم، الگوی مصرف سیگار در چارچوبی تاریخی از نظمی طبقاتی پیروی کرده است. در ابتدای کار در قرن شانزدهم و هفدهم استفاده از تنباکو مدی اشرافی و متظاهرانه بود که به ویژه در طبقهی درباری اروپا رواج داشت. پس از آن، دامنهی مصرفکنندگان توتون در سه گامِ پیاپی گسترش یافت و به مقیاس امروزین رسید، چنانکه مرور شد، وجه اشتراک تمام این موجها آن بود که جنگی بزرگ مقدمهشان را تشکیل میداده است. در ابتدای کار، جنگ فرانسه و انگلیس با اسپانیا و پرتغال در سالهای ۱۸۰۸ تا ۱۸۱۴ .م بود که رواج مصرف توتون در میان سربازان را رقم زد. پس از آن، به دنبال جنگ داخلی آمریکا در دههی ۱۸۶۰.م مصرف دخانیات در این سرزمین رواج یافت. مصرف سیگارت پس از جنگ جهانی اول و فراگیرشدن استفاده از سیگار به ضربوزور تبلیغات سینمایی و تلویزیونی نیز بلافاصله پس از جنگ دوم جهانی بود که رواج یافت. به این ترتیب، جنگهای نیمهی نخست قرن نوزدهم و جنگهای جهانی اول و دوم، موجهایی از رنج و فقرِ لذت راستین و زیستی را به دنبال داشتند که با لذتهای دروغینی در دسترس و مشروع مانند سیگار جبران شد.
گذشته از سیر طبقاتی استفاده از تنباکو که چکیدهاش را مرور کردیم، یک الگوی جنسی نیز برای استفاده از آن وجود داشته است. در ابتدای کار، استفاده از توتون به صورت سیگار و کشیدنِ آن، امری مردانه بود و در اروپای قرن شانزدهم هم به صورت عادتی مردانه رواج یافت. پس از مدتی کوتاه، رسمِ استفاده از انفیه؛ یعنی، کشیدن پودر توتون به بینی در میان زنان رواج یافت و به سرعت در میان مردان هم رایج شد. به این ترتیب، تنباکو در ابتدای کار به صورت دودکردنی در مردان و انفیه در زنان رواج داشت. اولین شکلِ دودکردنی از توتون در زنان، پیپ یا همان چپق خودمان بود. چپق را سرخپوستان اختراع کرده بودند و اروپاییان استفادهاش را از آنها وام گرفتند. چپق در اروپا به شکلی ظریف و باریک ساخته میشد و پیپ در فرانسه و انگلستان، ابزاری زنانه برای استعمال دخانیات بود. جالب آنکه در کشورهایی مانند ایران، شکلِ اولیهی استعمال تنباکو -یعنی کشیدن سیگار- تا دوران معاصر رواجی نیافت و از آغاز، توتون را با چپق میکشیدند و ناگفته پیداست که چپق در ایران، ابزاری مردانه برای دودکردن تنباکو بود. پس از عصر ناصری، زمانی که خیابان لالهزار تهران به عنوان یکی از نخستین گذرگاههای مدرن ایران ظهور کرد، مردانی که در آنجا به نظربازی و گردش اشتغال داشتند، بسته به ابزار دودکردنِ تنباکویشان و مرکبشان ردهبندی میشدند. کسانی که بر خر یا قاطر سوار میشدند و چپق میکشیدند، معمولا از طبقات پایینتر جامعه بودند و برای امردبازی به آنجا میآمدند (یا دست کم این دو نشانهی امردبازان بود)، در حالی که سیگارکشان معمولا بر اسب یا کالسکه سوار بودند و به زنبارگی شهرت داشتند. در عصر قاجاری در ایران و عثمانی و مصر نیز تقسیمبندی جنسی روشنی برای مصرف توتون وجود داشت، چنانکه زنان از قلیان و مردان از چپق یا سیگار استفاده میکردند.
مصرف نیکوتین به شکل انفیه، سیگار، یا توتونِ جویدنی در دفعات اول، پیامدهایی ناخوشایند را به دنبال دارد. تحریک دستگاه سمپاتیک، حالت تهوع، سردرد و حالبههمخوردگی، عوارض معمولی هستند که پس از استفادههای اولیه در فرد بروز میکنند. با این وجود یکی از ویژگیهای نیکوتین آن است که بدن به سرعت به آن خو میگیرد و این عوارض پس از چند بار مصرف برطرف میشود. در این حالت، پیامدهای خوشایند نیکوتین است که در فرد تجربه میشود و همان لذت دروغین مشهور را در وی ایجاد میکند. نیکوتین با تحریک دستگاه دوپامینرژیک، سیستم لذت مغز را فعال میکند و به این ترتیب باعث ایجاد حس آرامش و سرخوشی میشود. اثر محرک آن بر سمپاتیک هم حس هوشیاری و برانگیختگی را در فرد پدید میآورد. کاهش حرکات لولهی گوارش و افزایش ترشح غدد فوق کلیوی از پیامدهای فیزیولوژیک استفاده از سیگار هستند.
در ابتدای کار، مقاومت در برابر سیگار و مشتقات دیگر تنباکو اندک بود. برخی از گروهها و دستههای معمولا سنتگرا به دلایلی دینی یا اخلاقیای که در نوعی محافظهکاری ریشه داشت، استفاده از دخانیات را نادرست میدانستند و بدیهی بود که با چنین زمینهای نمیشد با عادتی اعتیادآور مقابله کرد؛ به خصوص که این عادت با تجارتی پرسود و صنعتی بزرگ و تبلیغات برخاسته از آن نیز آغشته شده باشد. به همین دلیل هم در عمل تا اواسط قرن بیستم تنها چیزی که میبینیم، پیشروی سریع و آسان عادت به مصرف سیگار در جوامع گوناگون و جمعیتهای بزرگ است و عقبگرد و فروپاشی سریع نظامهای معنایی یا حقوقیای که مهارکردن آن را آماج کرده بودند.
در این مدت برداشتهایی شایعهگونه و تبلیغاتی که سیگارکشیدن را مردانه، زنانه، بالغانه، جذاب، زیبا، سکسی یا خردمندانه مینمود، رواج داشت؛ به شکلی که سیاستمدارانی مانند کاسترو و چرچیل و نویسندگان و اندیشمندانی مانند سارتر و کامو، معمولا با سیگاری یا پیپی در گوشهی لب تصویر میشدند و این قضیه حتی در مورد کسانی که کاریکاتوری از یک سیاستمدار یا اندیشمند بودند -مانند استالین- هم مصداق داشت. خواص دارویی نیکوتین، که به طور خاص به ماهیت حشرهکش بودنش مربوط میشود و بیشتر به همین دلیل هم در میان سرخپوستان کاربرد داشت، به قلمروهایی گوناگون و معمولا اساطیری تعمیم مییافت و به این ترتیب، آرای «ژان نیکوت» که توتون را «تقویتکنندهی ذهن» و «مایهی به حرکت افتادن اخلاط اربعه» و «تیزکنندهی هوش» میدانست به اشکالی جدیدتر مدام بازتولید میشد.
این ماجرا همچنان ادامه داشت تا آنکه به تدریج بدنهی نظام اجتماعی به بازاندیشی و فهمِ پدیدهی مصرف دخانیات روی آورد. در اواسط قرن بیستم، شواهد تجربی برآمده از تجربهی سیگارکشهای حرفهای به قدری بر هم انباشته شده بود که دیگر نمیشد با قالبهای خرافی و تبلیغاتی قدیمی، آنها را فهم کرد. در نتیجه در زمینهی دانش زیستشناسی و پزشکی جدید، چارچوبی عقلانی و شواهدی علمی برای طرد سیگار و مردود دانستن برداشتهای قدیمی پدیدار شد. با این وجود، زیانمندی سیگار و تاثیری که بر دستگاههای تنفسی و خونی میگذاشت به قدری آشکار و عریان بود که سابقهی این نوع از حملهکردن به سیگار به سالها پیش بازمیگشت.
نخستین گزارشهای علمی در مورد زیانهای سیگار به اواخر قرن هجدهم مربوط میشوند. در سالهای پایانی این قرن، دکتر «ون سویمرینگ» آمریکایی (به سال ۱۷۹۵.م) گزارش داد که استفاده از پیپ به سرطان لب و دهان منتهی میشود و دانشمند دیگری به نام «هیل» از شیوع سرطان بینی در میان کسانی که انفیه میکشند، خبر داد. با این وجود، نخستین آزمایشهای کنترلشده در مورد زیانهای تنباکو در آغاز قرن بیستم انجام پذیرفت. در ۱۹۱۲.م «ایساک آدلر» برای نخستین بار سرطان شش را با دود سیگار مربوط دانست و یک تنه جنبشی در آمریکا را برای محدودکردن استفاده از این کالا به راه انداخت. در ۱۹۲۹.م «فریتز لیکینتِ» آلمانی با دادههایی آماری این ادعا را اثبات کرد و نشان داد که شیوع بیشترِ سرطان شش در مردان (که پنج تا ۶ بار از زنان بیشتر است) در عادتِ مردان برای دودکردن سیگار ریشه دارد. در سال ۱۹۵۰.م دکتر «ریچارد دال» بار دیگر همین ادعا را در مجلهی معتبرِ «پزشکی بریتانیایی» طرح کرد.
گزارشهای یادشده و آگاهی تدریجی مردم بر صدمههای برخاسته از سیگار، باعث شد تا دعواهایی حقوقی بر ضد شرکتهای تولیدکنندهی سیگار طرح شوند. در ۱۹۵۴ .م نخستین دعوای حقوقی بر ضد شرکتهای تولید سیگار از سوی مردی که به خاطر مصرف زیاد سیگار به سرطان شش دچار شده بود، طرح شد. این دعوا در کشور ایالات متحده به دادگاه رفت و این کشوری است که بزرگترین شرکتهای تولیدکنندهی سیگار را هم در خود جای داده است. نفوذ شرکتهای یادشده در این دوران به قدری بود که دعوای یادشده بعد از ۱۳ سال در نهایت بینتیجه ماند و به تبرئهی شرکتها ختم شد.
نخستین قانونی که برای انحصار تولید و توزیع دخانیات در ایران وضع شد، به سال ۱۲۹۴ خورشیدی بازمیگردد. این قانون در سالهای ۱۳۰۲ و ۱۳۰۷ بازنوشته و به دولتیشدن کسب و کار توتون منتهی شد. بر اساس قوانین یادشده، انحصارِ وارداتوصادرات، خریدوفروش و ساخت و نگهداری سیگار به دولت تعلق دارد. در ۱۳۱۰ خورشیدی موسسهی انحصار دولتی دخانیات تاسیس شد تا به اجرای این قوانین رسیدگی کند.
با این وجود، در سال ۱۹۶۴ .م گزارش انجمن جراحان آمریکا سیگارکشها را دچار بهت و حیرت کرد. دکتر «لوتر تِری» در این گزارش، هفتهزار مقاله در زمینهی سرطان شش و بیماریهای قلبی و عروقی دیگر را تحلیل کرده بود و به شیوهی بازآمایی (metaanalysis) نشان داده بود که مصرف سیگار با ابتلا به بیماریهای قلبی و تنفسی رابطهی مستقیمی دارد و پیوندی آشکار و محکم بین سرطان و مصرف دخانیات وجود دارد. پس از انتشار این گزارش، جنبشهای اجتماعیای که پیش از این در قالبهایی زیباییشناسانه یا دینی از تحریم سیگار حمایت میکردند، جانی تازه گرفتند و پس از مسلحشدن به ابزار دانش، بر اثرگذاری خود افزودند. شرکتهای تولید سیگار ناگزیر شدند بر پاکتهای سیگار خود عبارتِ «مصرف سیگار برای سلامتی زیانمند است.» را چاپ کنند و برخی از مسیرهای تبلیغ دولتی برای سیگار مسدود شد.
با این وجود، هنوز تا شکلگیری نهادهای حقوقی پشتیبان مصرفکنندگان راه زیادی باقی مانده بود. نخستین دعوای حقوقیای که به محکومیت شرکتهای تولید سیگار منتهی شد، تازه در سال ۱۹۸۳.م به نتیجه رسید، اما در آن هنگام هم، وقتی دادگاه به نفع زنی سرطانی به نام «رز اسلیوان» رای داد و ۹ شرکت توزیع سیگار را بابت بیماری او به پرداخت، ۴۰۰هزار دلار غرامت محکوم کرد، ردپای قدرت به روشنی به چشم خورد، چراکه این زن به فاصلهی چند روز از دنیا رفت و دادگاه هم همزمان با این ماجرا حکم خود را تغییر داد و این بار به نفع شرکتهای یادشده رای داد. در دههی ۹۰، نخستین رای قطعی برای محکومیت این شرکتها صادر شد و از آن هنگام تا به امروز، شرکتهای یادشده هر ساله در حدود ۲۰۰میلیون دلار به بیماران سرطانی شاکی غرامت میپردازند، اما این مبلغ نسبت به سودِ این نهادها قابل چشمپوشی است.
به دنبال ضربههای یادشده بر بازار دخانیات از اواسط قرن بیستم شرکتهای تولید سیگار به فکر افتادند تا با ایجاد تغییراتی در کالای خود، خطرِ ناشی از آن را کاهش دهند. در نتیجه استفاده از چوب سیگار برای دودکردن، مد شد و سیگارهای فیلتردار یا سبک (light) که نیکوتین کمتری داشت به بازار آمد. دادههای آماری نشان میدهند که این کالاهای به ظاهر کمخطرتر، در واقع تاثیر چندانی در کاهش خطر مصرف دخانیات نداشتهاند، چراکه مشکل اصلی در جای دیگری است و این کالاها آن را نشانه نگرفتهاند. مشکل در آن است که افراد سیگاری به نیکوتین معتاد شدهاند و در سازگاری با الگوی آشنای تمام اعتیادهای دیگر، به شکلی اجباری و غیر ارادی رفتارهایی را از خود بروز میدهند که به ورود نیکوتین به دستگاه عصبیشان منتهی شود. از این رو استفاده از سیگارهای فیلتردار یا سبک فقط باعث میشود این افراد برای به دست آوردن نیکوتینِ مورد نیاز خود، تعداد بیشتری سیگار بکشند، یا پکهای عمیقتری به سیگار خود بزنند.
امروز به ویژه در کشورهای توسعهیافته، جریانهای نیرومندی برای مهارکردن این عادت بسیج شدهاند. در دهههای گذشته حرکتهایی در رسانههای عمومی برای آگاهسازی مردم در مورد زیانهای سیگار انجام گرفته و فیلمهایی در هالیوود ساخته شده است که دقیقا برعکسِ سنتِ قدیمی سینمای آمریکا -که وامدار حمایت مالی شرکتهای تولید سیگار بود- پرهیز از سیگار را ترویج میکرد. مشهورترین نمود این جنبش برای ایرانیان، احتمالا فیلم «دنیای آبی[۷]» است که در آن آدمهای خوب و قهرمانان داستان «غیر سیگاری» و «شخصیتهای بد داستان «سیگاری و دودی» نام داشتند.
جنبشهای اجتماعی یادشده به کاهش چشمگیر مصرف سیگار در دهههای نیمهی دوم قرن بیستم منتهی شد. به همین ترتیب، الگوی جنسیتی استفاده از دخانیات نیز تغییر کرد، به این معنی که سن استفاده از آن، بیشتر و رواج آن در سنین بالا کمتر شد؛ یعنی، دخانیات تا حدودی به یک مدِ سنی تبدیل شد که جوانان در دوران نوجوانی و جوانی به آن گرایش نشان میدادند و معمولا در میانسالی آن را ترک میکردند. الگوی یادشده در دههی ۱۹۹۰ بار دیگر واژگونه شد و این بار دلیل اصلی، استعداد شرکتهای تولید سیگار برای جلب حمایت ستارههای سینما بود تا استفاده از سیگار را امری متشخصانه، جذاب و سکسی بنمایند. عامهپسندشدن شخصیتهای مرجع در این دوران و غیاب سرمشقهای تاریخیای که تا پیش از جنگ جهانی دوم همچنان برای غربیان اهمیت داشت، منتهی به آن شد که دوستداران بازیگران سینما به خیل مصرفکنندگان سیگار بپیوندند. به این ترتیب «آرنولد شوارتزنیگر»، «شارون استون»، «جک نیکولسون» و «دِمی مور» به مبلغان جدید مصرف سیگار تبدیل شدند.
با وجود تمام این تدابیر و یافتههای علمی، در حال حاضر یک میلیارد و ۲۵۰میلیون نفر در جهان به سیگار معتاد هستند که ۸۰ درصدشان در کشورهای توسعهنیافته و فقیر زندگی میکنند، چراکه الگوی مصرف سیگار به ویژه در سالهای هزارهی سوم میلادی آشکارا دگرگون شده است. شرکتهای تولید سیگار، همزمان با سختترشدنِ قوانین و اوجگرفتن محدودیتهای قانونی در کشورهای پیشرفته، بازار هدف خود را به مناطق فقیرتر جهان منتقل کردهاند. به همین دلیل هم نیمی از کل سیگاریهای جهان در چین، بنگلادش، هند و آفریقا زندگی میکنند و سیگارکشترین مردم دنیا در حال حاضر، ساکنان کشورهای فقیر و در حال توسعه هستند.
در ایران اما، سیگار و چپق و قلیان بر خلاف سایر کشورها با چنین کشمکشی درگیر نشده است. ورود این محصول به سرزمین ما، بر خلاف سایر کشورهای مسلمان، چندان با جار و جنجال همراه نبود. آسانگیری در برابر مصرف دخانیات، از سوی دیگر با واکنش سریع و به همین ترتیب بیمقدمهی نهادهای قدرت برای محدودکردن مصرف توتون همراه بود. وقتی زیانهای مصرف سیگار روشن شد، همان نهادهای دینی به سرعت در برابرش صف آراستند و چند تن از مراجع شیعه حکم به حرامبودن سیگارکشیدن دادند که در روزگار ما فتوای آیتالله سیستانی، نافذترین نمونه در این زمینه است. با وجود سکوت به نسبت گستردهی بخش عمدهی مرجعهای شیعه در برابر عادت دودکردن سیگار و رواداری ناگفتهی ایشان در مورد این کردار، در سطح حقوقی و نهادهای دولتی، کشمکشی به نسبت سختتر برای کنترل پدیدهی توتون به چشم میخورد.
نخستین قانونی که برای انحصار تولید و توزیع دخانیات در ایران وضع شد، به سال ۱۲۹۴ خورشیدی بازمیگردد. این قانون در سالهای ۱۳۰۲ و ۱۳۰۷ بازنوشته و به دولتیشدن کسب و کار توتون منتهی شد. بر اساس قوانین یادشده، انحصارِ وارداتوصادرات، خریدوفروش و ساخت و نگهداری سیگار به دولت تعلق دارد. در ۱۳۱۰ خورشیدی موسسهی انحصار دولتی دخانیات تاسیس شد تا به اجرای این قوانین رسیدگی کند. پس از انقلاب اسلامی، انحصار یادشده که در زمان پهلوی دوم به نسبت سست شده بود، بار دیگر با صلابت احیا شد و امروز شرکت دخانیات ایران، صاحب و کنترلکنندهی فرآیندهای حاکم بر بازار توتون و تنباکو در ایران است. در سال ۱۳۷۴ تلاشی برای خصوصیکردن تولید دخانیات در ۱۴ استان انجام شد که به دلیل مدیریتنشدن و آشفتهساختن فرآیندهای تولید به سرعت مهار شد و پس از یک سال همه چیز به وضع سابقش بازگشت.
شرکت دخانیات ایران با وجود خصلت دولتیاش و شاید اصولا به دلیل همین دولتیبودنش از تحولهای جاری در معنای بینالمللی سیگار پیروی کرده است. شعارِ «مصرف دخانیات برای سلامتی شما زیان دارد» تقریبا همزمان با سیگارهای آمریکایی بر پاکتهای سیگار ساخت ایران نیز ظاهر شد، در حالی که در کشورمان دعواهای حقوقیای که انجام این کار را برای تولیدکنندگان، الزامآور سازد، رخ نداده بود. به همین ترتیب با نزدیکشدن به سالهای پایانی هزارهی دوم میلادی، قوانین محدودکنندهای مشابه با آنچه در کشورهای پیشرفته وضع شده بود در کشور ما هم از تصویب مجلس گذشت.
نخستین تلاش برای محدودکردن استفاده از سیگار پس از انقلاب به سال ۱۳۷۰ بازمیگردد. در هشتم دیماه این سال طرحی برای ممنوعکردنِ استفاده از سیگار در مکانهای عمومی از تصویب مجلس گذشت، اما شورای نگهبان با این استدلال که این طرح باعث ضرروزیان به شرکت دخانیات و در نتیجه دولت میشود، آن را با قانون اساسی مغایر دانست و جلوی اجرای آن را گرفت. با این وجود، تلاش برای به کرسینشاندن این قانون همچنان ادامه یافت. مجلس با وجود وتوی شورای نگهبان بر نظر خود پایفشرد و در نتیجه، این طرح به مجمع تشخیص مصلحت نظام فرستاده شد. این مجمع در سال ۱۳۷۱ نظر شورای نگهبان را تصویب کرد و موضوع به شکلی مبهم و فرمایشی به دولت واگذار شد. دو سال بعد، بخشنامهای ۶ مادهای از مجرای دولت به سازمانها و نهادهای دولتی ابلاغ شد. معاون اول رئیس جمهور وقت، دکتر «حسن حبیبی» زیر این بخشنامه را امضا کرده بود و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ وزارت صنایع و سازمان صداوسیما در تهیه آن نقش داشتند. در این مصوبه تدابیری برای کاهش مصرف دخانیات گنجانده شده بود. این سند در سوم مرداد ۱۳۷۳ به وزارتخانهها و نهادهای دولتی ابلاغ شد، اما هرگز اجرا نگشت. با این وجود، همچنان جریانی در جامعهی ایرانی وجود داشت که خواهان تحقق قوانین محدودکننده بود. از این رو در سال ۱۳۷۶ آئیننامه ممنوعیت استعمال و عرضه سیگار و سایر مواد دخانی در اماکن عمومی به تصویب هیات وزیران رسید. در نخستین ماده از این سند، دودکردن سیگار در امکان عمومی سقفدار به هر شکلی ممنوع شده است. با این وجود این آییننامه نیز در نهایت، کارآیی اجرایی به دست نیاورد.
در ایران، مصرف سیگار یکی از عوامل اتلاف منابع انسانی و مالی است. گذشته از تلفات ۶۰هزار نفرهی یادشده که با مرگ یک ارتش بزرگ در هر سال برابری میکند، هزینهی سیگاریبودن ایرانیان، روزی ۱۵میلیارد تومان تخمین زده میشود که پنج میلیارد تومانِ آن صرف دودکردنِ مستقیمِ سیگار و ۱۰ میلیارد تومان دیگر صرف هزینههای جانبی آن میشود که به ویژه مخارج درمانی مربوط به امراضِ برخاسته از این اعتیاد را در بر میگیرد. ۱۵ درصد از جمعیت کشور؛ یعنی، بیش از ۱۰ میلیون نفر به سیگار معتاد هستند و سنِ ابتلا به این عادت و رواج این موضوع در میان دختران در دو دههی گذشته، الگویی توسعهیابنده و نگرانکننده را از سر گذرانده است، چنانکه در دو سال گذشته، مصرف سیگار در کشور ۱۰% افزایش یافته است که رقمی شگفتانگیز و بینظیر در میان سایر کشورهاست. اگر این آمارها الگوی یادشده را حفظ کنند تا ۲۰ سال دیگر سالانه ۲۰۰ هزار ایرانی به خاطر سیگارکشیدن کشته خواهند شد.
پس از افتادن زمام به دست اصلاحطلبان، بار دیگر این قانونها از محاق فراموشی خارج شد و یکی از مواردی که در مجلس ششم تدوین شد، طرح جامع کنترل و مبارزهی ملی با دخانیات بود که در کمیسیون بهداشت و درمان آماده شد. این طرح در زمان فعالیت مجلس هفتم با ۱۸ ماده و پنج تبصره بار دیگر مطرح شد و این بار در پنجم مهرماه ۱۳۸۵ به تصویب رسید. منع فروش سیگار به افراد زیر ۱۸ سال و جریمهی کسانی که در مکانهای عمومی سیگار میکشند، از بندهای مهم این سند قانون است. قوانین یادشده، موازی با قوانینی مشابه در کشورهای مسلمان دیگر -به ویژه مالزی- به تصویب رسیدهاند و تا حدودی دنبالهی جریانی حقوقی هستند که به خصوص در غرب، فعال است و با موفقیت منع استفاده از دخانیات در مکانهای عمومی کشورهای پیشرفته را متحقق ساخته است.
با وجود تمام این تدابیر و یافتههای علمی، در حال حاضر یکمیلیارد و ۲۵۰میلیون نفر در جهان به سیگار معتاد هستند که ۸۰ درصدشان در کشورهای توسعهنیافته و فقیر زندگی میکنند، چراکه الگوی مصرف سیگار به ویژه در سالهای هزارهی سوم میلادی آشکارا دگرگون شده است. شرکتهای تولید سیگار، همزمان با سختترشدنِ قوانین و اوجگرفتن محدودیتهای قانونی در کشورهای پیشرفته، بازار هدف خود را به مناطق فقیرتر جهان منتقل کردهاند؛ به همین دلیل هم نیمی از کل سیگاریهای جهان در چین، بنگلادش، هند و آفریقا زندگی میکنند و سیگارکشترین مردم دنیا در حال حاضر، ساکنان کشورهای فقیر و در حال توسعه هستند.
آمار کسانی که هر ساله به دلیل مصرف سیگار کشته میشوند، سهمیلیون نفر تخمین زده میشود و در ایالات متحده مصرف سیگار، مهمترین دلیل مرگِ قابل پیشگیری به شمار میرود. هر سال در جهان، چهارمیلیون نفر به دلیل بیماریهای ناشی از مصرف سیگار کشته میشوند و آمار این تلفات در کشور ما به ۶۰ هزار نفر در سال تخمین زده میشود. در کشور ایالات متحده -و احتمالا در بسیاری از کشورهای دیگر- مرگومیر در اثر سیگار، مهمترین دلیلِ مرگِ قابل پیشگیری میباشد.
در ایران، مصرف سیگار یکی از عوامل اتلاف منابع انسانی و مالی است. گذشته از تلفات ۶۰هزار نفرهی یادشده که با مرگ یک ارتش بزرگ در هر سال برابری میکند، هزینهی سیگاریبودن ایرانیان، روزی ۱۵میلیارد تومان تخمین زده میشود، که پنجمیلیارد تومانِ آن صرف دودکردنِ مستقیمِ سیگار و ۱۰ میلیارد تومان دیگر صرف هزینههای جانبی آن میشود که به ویژه مخارج درمانی مربوط به امراضِ برخاسته از این اعتیاد را در بر میگیرد. ۱۵ درصد از جمعیت کشور؛ یعنی، بیش از ۱۰ میلیون نفر به سیگار معتاد هستند و سنِ ابتلا به این عادت و رواج این موضوع در میان دختران در دو دههی گذشته، الگویی توسعهیابنده و نگرانکننده را از سر گذرانده است، چنانکه در دو سال گذشته، مصرف سیگار در کشور ۱۰% افزایش یافته است که رقمی شگفتانگیز و بینظیر در میان سایر کشورهاست. اگر این آمارها الگوی یادشده را حفظ کنند، تا ۲۰ سال دیگر سالانه ۲۰۰ هزار ایرانی به خاطر سیگارکشیدن کشته خواهند شد.
دهانی که سیگار میکشد، اسفنکتری منضبط و اجتماعیشده است که کاری با دلالت نمادینِ منفی را انجام میدهد. سیگارکشیدن از این رو به گمان من نقطهی مقابل خوردن/نوشیدن است. به هنگام خوردن نیز این تنها اسفنکترِ عریان در برابر چشم جامعه، فعال میشود. در خوردن هم مانند دودکردن، سیالی از دهان عبور میکند که در نهایت، لذت و سرخوشی ایجاد میکند، با این تفاوت که خوردن، لذتی زیستی و سودمند برای بدن را پدید میآورد، در حالی که دودکردن سیگار به لذتی دروغین و بنابراین ممنوع منتهی میشود.
یکی از عوامل بالارفتن آمار مصرف دخانیات در میان جوانان، بابشدنِ استعمال قلیان در سالهای اخیر بوده است. قلیان به دلیل جایگاه به نسبت قدیمیاش در سنت استعمال تنباکوی ایران و به دنبال برخی از سودجوییهای نهادهای بانفوذ در سالهای اخیر، به عنوان برابرنهادی «ایرانی» و «بیخطرِ» موازی با سیگار در میان نوجوانان و جوانان مطرح شد. به همین دلیل هم استفاده از آن به ویژه در نوجوانان ۱۳ تا ۱۵ ساله که هنوز با تهماندهی اخلاق قدیمیشان، رویآوردن به سیگار را ناپسند میدانند، رواج یافت. این برداشت غلط که قلیان، ابداعی ایرانی است و اینکه زیانی کمتر از سیگار دارد، به سادگی با نگریستن به دادههای تاریخی و علمی ابطال میشود. در واقع قلیان، ابداعی عربی است که نخست در بخشهای عربنشینِ کشور عثمانی -مصر، سوریه و عراق- رواج یافت و بعد از آنجا به ایران راه یافت. مصرف کامل هر «دست» قلیان، با دودکردن ۸۰ تا ۱۰۰ سیگار برابر است؛ یعنی، میتواند دزی سمی و خطرناک را به بدن منتقل کند که معمولا پیش از انجام این کار به دلیل حالت تهوع یا سرگیجهای که عارض میسازد، مصرفکننده را از تدخینِ بیشتر بازمیدارد. در میان سالهای ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۶، صرف قلیان در میان نوجوانان گروه سنی یادشده دو برابر شد و از آنجا که این نوجوانان پس از مصرف قلیان به کشیدن سیگار روی میآورند، میتوان افزایشی مشابه در اعتیاد به سیگار را نیز در نسلِ جوانِ در راه مانده، انتظار داشت. درحال حاضر از هر چهار نوجوانِ ۱۳ تا ۱۵ ساله، یک نفر یا بیشتر قلیان میکشد.
در یک جمعبندی کلی، میتوان گفت که در حال حاضر، پویایی مصرف تنباکو در پیوند با قدرت و ثروت، همچنان مسیر ویژهی خود را طی میکند. سیگار همچنان تنها مادهی اعتیادآور دودکردنی است که در سطح جهانی به طور قانونی خریدوفروش و تولید میشود. هنوز شرکتهای تولید سیگار از مصونیت قانونی و حقوقی قابل توجهی برخوردارند و تازه امکانِ شکایت از این موسسهها در کشورهای پیشرفته در سپهر عمومی طرح شده است. معنای سیگار
۱. با این مقدمهی زیستشناسانه و آن مقدمهی تاریخی، میتوان به بحثی چندسویهتر در مورد سیگار پرداخت.
توتون، اگر از زاویهی جامعهشناسی زیستی نگریسته شود، تفاوتی با سایر آلکالوئیدها ندارد. نیکوتین هم مانند تریاک و کوکائین و حشیش، مادهای سمی است که گیاهان برای دفاع از خود در برابر حشرات تولید میکنند. سمی که بر دستگاه عصبی تاثیر میگذارد و در کنار عملِ کشنده و زیانبارش بر نورونها، سیستم لذت را هم فعال کرده و از این راه، لذتی دروغین را پدید میآورد. این لذت دروغین دستمایهی بهرهجویی آدمیان از این ماده شده و آن را به مرتبهی گیاهی نمادین با کارکردِ آیینی و بعد از آن به عنوان گونهای کشاورزی و در نهایت محصولی صنعتی تبدیل کرده است.
سرخپوستانی که از هزاران سال پیش توتون را میکاشتند و مورد استفاده قرار میدادند، به ندرت به این ماده معتاد بودند. از سویی بدان دلیل که کاشت و تولید این ماده در حدی که مصرف دایمی را ممکن کند دشوار بود و از سوی دیگر به خاطر کارکرد نمادین و آیینی «دود کردن»، کاری نبود که در قالب عادتی روزمره قابل تکرار باشد. با این وجود، وابستگی به نیکوتین نیز مانند سایر سمهای عصبیِ سرخوشکننده، سیرِ مارپیچی ارتقا از گیاهی زهرآگین به گیاهی مقدس و نمادین را به سرعت پیمود و از آنجا نیز به چیزی کاشتنی و قابل مصرف تبدیل شد که جویدنِ آن و مالیدن آب دهان آلوده به آن بر روی بدن، حشراتی مانند پشه و کک را فراری میداد.
از این نگاه، پیدایش سیگار هم مانند هروئین و LSD، محصول نوعی اشتباه جامعهشناختی در سیر تکامل جماعتهای انسانی است؛ انسانی که پیچیدگی دستگاه عصبیاش،امکان چنگانداختن به هر لذتِ ممکنی را برایش فراهم کرده، دست اندرکار گشودن عرصههایی نو، هر چند زیانبار و بیماریگونه در قلمروی لذت شد که اعتیادهای گوناگون از جمله سیگار یکی از آنهاست.
به این تحلیل، میتوان برداشت رفتارشناسانی مانند «جیرد دایموند» را نیز افزود که در کتاب زیبای «ظهور و سقوط شامپانزهی سوم» استفاده از سیگار و مشروب الکلی را نوعی رفتار خودویرانگر میداند که در جریان تکامل برای جفتیابی طراحی شده است. میدانیم که بسیاری از جانوران به ابزارهایی دست و پاگیر و خطرناک برای نمایش جذابیت جنسیشان مسلح هستند که دم دراز طاووس با اثرِ بازدارندهاش بر پرواز جانور نر، نمونهای از آن است. رفتارهایی از این دست هم در پرندگان و پستانداران مشاهده شده است که جنگ نرها با هم یا نمودن خود به یک شکارچی و گریختن از آن، نمودهایی از آن هستند. در تمام این موارد، جانوری که رفتارِ خطرناک یادشده را انجام میدهد، در واقع مشغول ارسال این پیام به جفتِ خویش است: «ببین من چه ژنهای خوبی دارم! با این دیوانهبازیها/ با این جسارت در برابر شکارچی/ با این دمِ دراز و دستوپاگیر! این همه عمر کردهام!»
جیرد دایموند معتقد است که سیگارکشیدن یا نوشیدن مشروب الکلی با وجود نتایج زیانبار آشکار و روشنش، به همین دلیل در میان آدمیان رواج دارد، چراکه این هم راهی است برای نمایش قدرت و توانایی بدنی که زیر تاثیر زهر، قابلیتهای خود را به نمایش میگذارد.
رویکرد دایموند و سایر رفتارشناسانی که به اعتیادهای آشکار و متظاهرانه مانند سیگار همچون «پدیدهی دم طاووس» نگاه میکنند، این خوبی را دارد که میتواند ارتباط دور از ذهن، اما مبرهنِ میان سیگار و جذابیت جنسی را هم توضیح دهد. هر کس در معرض دود سیگار قرار گرفته باشد، میداند که فرد سیگاری کسی است که دهانی بدبو، تنفسی آسیبدیده و معمولا دندانهایی جرمگرفته و ناسالم دارد و در صورتی که به استعمال دخانیات مشغول باشد، دودی بدبو را از خود متصاعد میکند. با این وجود این نکته که سیگار، نشانهی مردانگی مردان و سکسیبودن زنان محسوب میشود، نیاز به توضیح دارد. ناگفته پیداست که جذابیت جنسی، سرراستترین و قویترین راه برای تبلیغ یک محصول است و شرکتهای تولید سیگار که نمادهایی مانند «مردِ مارلبورو» یا «وینستون به مثابه سیگار و نه به مثابه چرچیل» را ابداع کردهاند، در ترویج این کیشِ سکسِ سیگاری نقشی به سزا داشتهاند. با این وجود، چنین مینماید که زیربنایی زیستشناختی و تکاملی هم برای این موضوع وجود داشته باشد که سوارشدن این نمادها و تبلیغها را بر زمینهای چنین ناجور و ناخوشایند ممکن سازد.
از این روست که تلاش برای ریشهکنکردن و پاکسازی جامعه از نهادهای پشتیبانِ لذتهای دروغین، کاری آرمانگرایانه و سادهلوحانه است. تا وقتی که مواد شیمیایی مولد لذتهای دروغین و در نتیجه اعتیاد و رفتارهای تکراری مربوط بدان وجود دارند، نهادهای سازماندهنده به آن نیز وجود خواهند داشت. در شرایطی که این نهادها مشروعیت قانونی داشته باشند، با چیزهایی شبیه به شرکت دخانیات یا کارتلهای بزرگ تولید سیگار روبهرو خواهیم بود و وقتی این مشروعیت از بین برود، شبکههای قاچاق مواد مخدر و سازمانهایی جنایی مانند مافیا جایشان را خواهند گرفت.
۲. سیگار از نگاهی دیگر اما، به نمادی برای یک تابوی اجتماعی میماند. حدود یک قرن از زمانی که فروید گرایش به سیگار را همچون تثبیت در مرحلهی دهانی توصیف کرد، میگذرد و امروزه میتوان به برداشتهای پیچیدهتری در این خط روانکاوانه میدان داد. سیگار از سویی به دهان مربوط میشود که یکی از اسفنکترهای منضبطشدهی مهم و تنها اسفنکترِ اجتماعیشدهی آشکار و عریان است؛ از سوی دیگر به تنفس مربوط است که از دیرباز با استعارههای متصل به هوا و جان و زندگی و روح و اموری شبیه به این پیوند داشته است. سیگار، ابزاری است برای «دودکردن»؛ یعنی، مربوطکردن دودِ گرمِ غلیظ با دهان.
این ارتباط میان دود و دهان را میتوان در قالبی روانکاوانه همچون بازسازی کنشِ آغازینِ مکیدن سیال گرمی مانند شیر، شبیه دانست و سیگار را جانشین سوژهی لذتِ اولیه -پستان مادر- فرض کرد. از سوی دیگر، میتوان ارتباط آن دو را همچون امری تابوگونه تفسیر کرد. دود، همواره در برابر آتش، دلالتی منفی داشته است. نه تنها در ادبیات ایرانزمین و باورهای عامیانه و اساطیر پارسی، که در قلمرو سایر تمدنها هم مدام به جفت متضاد معنایی مهمی برمیخوریم که آتش را در برابر دود و نور را در مقابل ظلمت قرار میدهد و این دو را با جمهایی مشهورتر مانند نیک/ بد یا زمینی/ آسمانی، یکتا میانگارد. بنابراین کشیدن سیگار، در واقع درآمیختن هوا با دود؛ یعنی، آغشتنِ هوا/ روح/ پاکیزگی با دود/ پلیدی/ آلودگی است. امری که در شرایط عادی، تابو و حرام دانسته میشود و دستیازیدن به آن، شمنی کارکشته و جادوگری رازآشنا را میطلبد. در واقع در گذشته چنین نیز بوده است و دودکردنِ مواد مخدر و محرک -چه توتون باشد و چه کوکا یا حشیش- کاری بوده که به جادوگران قبیله و کسانی که اهلیتِ بازیکردن با تابوها را داشتهاند، واگذار میشده است.
سیگارکشیدن به این تعبیر، نوعی بازی اجتماعی با تابوهاست. کسانی که مشغول دودکردن سیگار هستند، دهان -یعنی دروازهی ارتباط بدن/ لولهی گوارش/ روح – خود را به چیزی بویناک و تیره که دلالتی اهریمنی دارد آلوده میکنند. بنابراین به کاری اساطیری دست میزنند و تابویی را نقض میکنند. از این روست که سیگارکشیدن دستهجمعی به ورود به محفلی از رازآشنایان شباهت دارد و یکی از راههای ایجاد و ابراز صمیمیت، دودکردن با هم است؛ یعنی، شریکشدن در گناهی جمعی که به شرکت در مناسکی تابومدارانه میماند.
دهانی که سیگار میکشد، اسفنکتری منضبط و اجتماعیشده است که کاری با دلالت نمادینِ منفی را انجام میدهد. سیگارکشیدن از این رو به گمان من نقطهی مقابل خوردن/نوشیدن است. به هنگام خوردن نیز این تنها اسفنکترِ عریان در برابر چشم جامعه، فعال میشود. در خوردن هم مانند دودکردن، سیالی از دهان عبور میکند که در نهایت، لذت و سرخوشی ایجاد میکند، با این تفاوت که خوردن، لذتی زیستی و سودمند برای بدن را پدید میآورد، در حالی که دودکردن سیگار به لذتی دروغین و بنابراین ممنوع منتهی میشود.
پیش از این در نظریهی قدرت نشان داده بودم که تشدیدِ اسفنکترها و هماهنگی فعالیت آنها -که در مورد دهان، نمودی بارز دارد- ابزاری برای همگرایی هویتها و زایش «ما» است. یکی از مشهورترین روشهای دستیابی به این همگرایی، همغذا شدن، با هم نان و نمک خوردن و همسفره بودن است. بوسیدن که برابرنهاد جنسی و حرکتی خوردن است، نمودی دیگر از این پدیده است و هر دو به قلمروی لذتهای زیستی و نگهدارندهی بقا تعلق دارند. در کنار این موارد، تشدید اسفنکتر دهانی به قصدِ دستیابی به لذتهای دروغین را هم داریم. در اینجا هم، افراد در هماهنگی با هم، سیالی را از دهانشان عبور میدهند، با این تفاوت که سیال یادشده، غذا یا شربت نیست، که مایع یا گازی است با اثر محرک بر سیستم لذت مغز، که در نهایت باعث تخریب آن میشود.
از این رو دودکردن با خوردن غذا یا نوشیدن آب و شربت، جفت نشده، که با نوشیدن مشروبی مانند براندی و پورت -و در ایران با چای- گره خورده است، چراکه این دو در واقع پدیدارهایی یگانه هستند، هماهنگی اجتماعیشدهی دهانهایی هستند که لذت دروغین را میبلعند و به این ترتیب، سوژههای هنجارشده را در گناهی جمعی و شکستن تابویی خفیف شریک میسازند. شاید از این رو باشد که ورود سیگار به تمدنهای گوناگون، همواره با صفآرایی نظامهای سنتی و مستقرِ دینی همراه بوده است و در تمام جوامع شناختهشده، مناقشههایی در مورد مجاز یا ممنوعبودنِ استعمال آن درگرفته است. در برخی از تمدنها مانند ایران، این کشمکش به مرتبهی امری سیاسی و همچون آغازگاهی برای جنبشهای اجتماعی مقاوم در برابر قدرت مستقر ارتقا یافتهاند و در جاهایی مانند انگلستان به عقبنشینی منظم و بیتلفاتِ چارچوبهای تقدس و مجازپنداشتن تدریجی این عادت منتهی شدهاند.
۳. انضباط، امری است که قدرت میزاید، از این روست که بازیهای جاری بر اسفنکترهای منضبطشده و جریانهای سیال در زمینهی شکستهشدن تابوها پیوندی تنگاتنگ با قدرت دارند.
تنباکو در ابتدای کار، همچون حشیش و کوکا، با نظامهای اقتدارِ دینی و آیینهای اجتماعی و مرجعیت شمنها مربوط بوده است، اما در عصر مدرن، با تبدیلشدنِ آن به صنعتی سودآور، ابعادی تازه به این بلورِ قدرت افزوده شد.
به عنوان یک قاعدهی عام، چنین میپندارم که نظام های مستقر بر سطح جامعهشناختی -که نهادها نمودهای آن هستند- سازوکارهای خاص خود را برای هنجارساختن و همگوننمودن «من»هایی که در سطح روانشناختی مختار هستند، ابداع کردهاند. نهاد اجتماعی، سیستمی تکاملی است که باید بتواند زیرواحدهای بسیار پیچیده، پیشبینیناپذیر و سرکش خود را که همان منها باشند، کنترل کند. این کار از مجرای هنجارساختن منها و اجتماعیکردنِ ایشان ممکن میشود. تمام رفتارهای تکراری، قابل برنامهریزی و در حد امکان اجباریای که بتواند در من نهادینه شود، قلابهایی است که میتواند برای هماهنگساختن رفتار اعضای یک نهاد اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد و به این ترتیب، کارآیی و دوام نهاد یادشده را تضمین کند.
بخش مهمی از این هنجارسازی رفتاری آدمیان و مهندسی تکرار در کردار ایشان به رمزگذاری جهان با نشانگانی زبانی مربوط میشود و سلطهای نرمافزارانه که آموزشهای دوران کودکی و نقشپذیری و اجتماعیشدن، پشتیبانِ آن هستند. با این وجود، این رویکرد نرمافزارانه، تنها شیوهی رامکردن منِ سرکش و پیشبینیناپذیر نیست. تجربهی تاریخی جوامع مدرن نشان داده که هر جا ابزارهای تکثیر مکانیکی و تولیدِ انبوهِ لازم در دسترس باشند، در اطراف مواد شیمیایی مولد تکرار و اعتیاد نیز نهادهایی اجتماعی خواهند رویید. نهادهایی اقتصادی که به روشهای مدرنِ سازماندهی نیروی کار، ترابری و تولیدِ انبوه مجهز باشند و بتوانند مواد خامِ لازم برای تولید رفتاری تکراری -از جنس اعتیاد- را فراهم آورند، بختی بزرگ برای کامیابی در سطح اجتماعی دارند. سطح اجتماعی، همچون سایر سطوح فراز (سطوح چهارگانهی زیستی، روانی، اجتماعی و فرهنگی)، مقیاسی توصیفی و لایهای مشاهداتی است که پویایی پیچیدهای از سیستمهای رقیبِ تکاملی در آن جریان دارد. نظامهایی که دراین سطح با هم رقابت میکنند و بر منابعی مانند نیروی انسانی و منابع خام میچرند، نهادهای اجتماعی هستند. آن نهادهایی که در جذب منابع و سازماندهی رفتار انسانها کارآمدتر باشند، توسعه خواهند یافت و رقبا را از میدان بیرون خواهند راند.
از این روست که تلاش برای ریشهکنکردن و پاکسازی جامعه از نهادهای پشتیبانِ لذتهای دروغین، کاری آرمانگرایانه و سادهلوحانه است. تا وقتی که مواد شیمیایی مولد لذتهای دروغین و در نتیجه اعتیاد و رفتارهای تکراری مربوط بدان وجود دارند، نهادهای سازماندهنده به آن نیز وجود خواهند داشت. در شرایطی که این نهادها مشروعیت قانونی داشته باشند، با چیزهایی شبیه به شرکت دخانیات یا کارتلهای بزرگ تولید سیگار روبهرو خواهیم بود و وقتی این مشروعیت از بین برود، شبکههای قاچاق مواد مخدر و سازمانهایی جنایی مانند مافیا جایشان را خواهند گرفت. آنچه در نهایت همواره وجود خواهد داشت، نهادهایی در سطح اجتماعی است که بر تولید انبوه مواد شیمیایی اعتیادآور تمرکز کردهاند. قدرت و ثروت، دستاوردی است که از بازی نهادها با لذتهای دروغین برمیخیزد و در مورد شرکتهای تولیدکنندهی سیگار نیز چنین بوده است.
نهادها و سازمانهایی که کارشان به تعبیری سودآورترین و تضمینشدهترین تجارت و کسبوکارِ ممکن است، چراکه محصولی را تولید میکنند که مشتری امکان نخریدنِ آن را ندارد. اعتیاد، در سطحی زیستشناختی عمل میکند و معمولا با کنارزدن ارادهی فرد، سطح روانشناختی را دور میزند و اتصالی کوتاه با نهادهای یادشده برقرار میکند. از این روست که نهادهای مولد کالاهایی مانند سیگار یا حشیش یا هروئین همواره در جوامع مدرن وجود داشته و وجود خواهند داشت، چراکه بر کرداری گریزناپذیر مانند مصرف مواد مولد لذت دروغین سوار شدهاند؛ کردارهایی که پرهیز از آنها به رنج و تنش در سطحی زیستشناختی منتهی میشود و بنابراین به ندرت تحقق مییابد.
غیاب این نهادها در دوران پیشامدرن، نه به معنای معقولتربودنِ آدمیان در آن دوران است و نه پاکیزگی اخلاقی بیشتر مردمان سنتی را نمایندگی میکند. این غیاب، تنها از آن رو به چشم میخورد که سازوکارهای تولید و توزیع کارآمدی برای انجام این کارها در آن دوران در دسترس نبوده است. از این روست که استفاده از مواد مولد لذتهای دروغین در آن دوران، خصلتی محدود و موضعی داشته و به همین دلیل همچنان کارکرد آیینی و معنادار خود را حفظ میکرده است.
پیوند کالاهایی مانند سیگار با نهادهای اجتماعی اقتصادمدار، از سوی دیگر به ارتباط تنگاتنگ این پدیده و ساختارهای قدرت نیز دلالت میکند. در جامعهی مدرن، قدرت در سطح اجتماعی به کمک رمزگان تسهیلکنندهی عام و کمیتپذیری به نام پول به جریان میافتد و به این ترتیب دو زبانِ موازی قدرت و پول در قالب تواناییهای موازی داشتن و تعیین رفتار دیگری پا به پای هم تکامل مییابند. یکی از دلایل عمدهی پایداری نهادهای تولید سیگار در دوران ما و مقاومت شگفتانگیزی که در برابر محدودیتهای قانونی از خود نشان دادهاند، به این ترجمهپذیری بازمیگردد. تولید و فروش سیگار، تجارتی پردرآمد است، همچون تمام کسبوکارهای مربوط به لذتهای دروغین. در ضمن، عادت به دودکردن سیگار، کرداری تکرارشونده و هنجارین است که معناهای آیینی و اجتماعی قدیمی خود را از دست داده و همزمان با این معنازدایی، دلالتهای نمادین تازهای را به دست آورده است. این دلالتهای معنایی تازه، توسط شرکتهای سازندهی سیگار طراحی شدهاند و به قصدِ جایگزینی آن معانی قدیمی و تحملپذیر کردنِ این عادت، ترویج میشوند.
در جوامعی که کارخانههای سیگار توانایی تولید چند میلیون نخ سیگار در روز را دارند و میتوانند از فروش آن در مقیاسی میلیارد دلاری سود ببرند، رفتاری عمومی، فراگیر، ساده و تکرارشونده با بسامد بالا مورد نیاز است. در این جامعه، رمزگانی سنتی که به کارکرد جادویی یا آیینی توتون برای عقد عهدوپیمان یا دفع ارواح خبیثه به دست شمن قبیله مربوط میشد، کارآیی ندارند. آن نظام معنایی در روزگار ما نه با اپیستمهی رایج همخوانی دارند و نه نیازِ شرکتها برای دستیابی به مشتریانی پرشمار و همگانی را برآورده میسازند، بنابراین لازم است تا همزمان با از میان رفتن آیینهای چپقکشی میان روسای قبایل و مصرف توتون برای دفع حشرات موذی، نظام نمادینی دیگر تکامل یابد و جایگزین سبک و سیاق قدیمی شود. این چارچوب مفهومی تازه باید از سویی نیرومند و برانگیزاننده باشد تا مشتریان بالقوه را به مصرف تنباکو تشویق کند و از سوی دیگر به قدری ساده و همهفهم باشد تا مخاطبی را به دلیل پیچیدگی پیام از دست ندهد. تکوین معنای تازهی سیگار در چنین زمینهای از نیازهای نهادهای پشتیبانِ آن ممکن شده است. از این روست که معنای تبلیغاتی و تجاریشدهی سیگار در جوامع مصرفزدهی ما با مفاهیمی خوشایند و ساده که دلخواه همه هست، پیوند خورده است. سیگار از ابتدای تولید صنعتیاش در اواخر قرن نوزدهم با بلوغ و به ویژه در میان مردان طبقهی متوسط و کارگر با «مرد شدن» مرتبط بوده است. این رگه همان است که در اواسط قرن بیستم به شکل سیگار «مارلبورو» با آن گاوچران خوشتیپِ مبلغش تبلور یافت، یا سیگار «وینستون» که وامدار محبوبیت درخشانترین سیاستمدار دوران پس از جنگ دوم جهانی بود.
در عین حال، شاید در دنبالهی تعبیری که دایموند به کار برده، سیگار با جذابیت جنسی و سکسیبودن نیز مربوط دانسته شده است. این دلالت، که آشکارا با بروز بیرونی و محرکهای حسی وابسته به «سیگاری بودن» در تضاد است، به ویژه در میان مشتریان زن، کارآیی داشته و به این ترتیب است که موازی با نشانهی «مردِ بالغِ سیگاری»، «زنِ سکسی سیگاری» را هم داریم؛ یعنی، نمادهایی که اگر به شواهد سختترِ زیستشناسانه بنگریم، به یک اندازه ناسازهاند و هر دو با تعارض درآمیختهاند.
[۱] , Rodrigo de Jerez & Luis de Torres
[2] Jacque Cartier
[3] Sir Water Releigh
[4] Israel Putnam
[5] Posselt & Reimann
[6] Pictet and Crepieux
[7] Water world