علیت گرایی
عليت گرايى (Causal Determinism) باورى برخاسته از تحويلانگارى، مبنى بر اين كه رخدادها محصول روابطى ساده، سرراست، تكرارى و قانونمند ميان عناصرى (معمولاً مادى) هستند.
مىگويند دموكريتوس، فيلسوف يونانى، هنگامى كه دعوت داريوش بزرگ را براى پيوستن به دربارش و برخوردارى از مواهب زندگى در كاخ شاهنشاهى شنيد، انزوا و زندگى مستقلش را براى زندگى فلسفىاش ضرورى دانست و جملهاى مشهور بر زبان آورد. دموكريتوس گفت: "دانستن علت چيزها برايم از تاج و تختِ پادشاهى ايران ارزشمندتر است."
تاج و تخت ايران در آن زمان، ارزشمندترين چيزى بود كه يونانيان مىشناختند، بنابراين اين گفتار دموكريتوس -اگر حمل بر تظاهر نشود،- نشانهى شيفتگى وى به علمِ تحويلانگارانه است!
در نگرش تحويلگرا سيستم را تنها به عنوان مجموعهاى از عناصر در نظر مىگرفتند و به اين ترتيب روابط مورد غفلت واقع مىشدند. در اين رويكرد، تنها روابطى قابل مشاهده هستند كه بين دو عنصر منفرد به شكلى ساده و تكرارى تثبيت شده باشند. دانشمندان تحويلگرا و -بسيارى از فلاسفهى قديمىترِ پيش از آنها- فقط اين نوع از روابط را مىشناختند و در نتيجه به اثرات سرراست و سادهى بين عناصر باور داشتند. معادلهى گرانشى نيوتون، نمونهاى از صورتبنديهاى مدرن اين روابط ساده است. سادگى، آزمايشپذيرى، و تكرارى بودنِ اين روابط، به تحليل علّى رخدادها ميدان داد. مبناى تحليل على، باور به اين نكته بود كه رابطهى ياد شده شرط ضرورى حضورِ عناصر است. يعنى عناصر، تنها در پيوند با اين روابط ساده و تكرارى تعريف مىشدند و اندركنش آنها هم تنها با كمك اين ردهى خاص از روابط تبيين و فهميده مىشد. به اين ترتيب مجموعهاى از روابط علىِ يكسويه، خطى، ساده و قانونمند در ميان عناصر سيستم تشخيص داده مىشد.
اين نگرش در نهايت به تصويرى ماشينواره از جهان منتهى شد. تصويرى نيوتونى، كه مهروند را مجموعهاى از عناصرِ خُردِ عمدتا مادى -مثل اتمها- مىدانست كه با قوانين على ساده و شناخته شدهاى بر هم نيرو وارد مىكنند و به اين ترتيب كل رخدادهاى قابل مشاهده را پديد مىآورند. اين همان نگرشى بود كه جبرگرايى لاپلاسى را معقول جلوه مىداد. لاپلاس، رياضيدان و فيلسوف فرانسوى، معتقد بود كه اگر كسى بتواند در يك لحظه مكانِ تمام اتمهاى عالم را بداند و کل نيروهاى بينشان را بشناسد، خواهد توانست تمام رخدادهاى گيتى را تا ابد پيشبينى كند. دستيابى به رموز حاكم بر اين جبرگرايى لاپلاسى، آرزويى بود كه دانشمندان قرن هجدهمى را براى كنكاشِ بيشتر در طبيعت و بررسى دقيقتر نيروهاى طبيعى بسيج مىكرد. ايشان، در افق ديدِ خويش، حالتى را در نظر مىگرفتند كه دانشِ تحويلانگار و جزءگرا، بتواند با شناسايىِ تمام قواعد حاكم بر تمام ذرهها، وضعيت گيتى را تا ابد درك، و پيشبينى كند.
اين ماترياليسمِ مكانيكى براى ابداعات فنى و پيشرفت صنايع سودمند بود، چرا كه ماشينهاى قرن نوزدهمى با همين قواعدِ شفاف و ساده طرحريزى و ساخته مىشدند. با اين وجود، برداشت ياد شده هنگامى كه براى سيستمهاى بغرنجِ طبيعى به كار گرفته شود، تصويرى خام و سطحى از پديدهها به دست مىدهد. تصويرى كه با ناديده انگاشتن بخش مهمى از عناصر و روابط موجود در سيستم همراه است و فقط در سطح ابزارگرايانهى خاصى ارزشمند است. در رويكرد سيستمى امروز، باور به عليت خطى كنار گذاشته شده و شبكههايى از روابط احتمالاتى جايگزين آن مىشوند. برخى از نويسندگان اين مجموعه از روابط را -به عادت قديمى- عليت شبكهاى يا غيرخطى ناميدهاند. به این دلیل است که برتراند راسل، در اوایل قرن بیستم میلادی، علیت را مفهومی مرده و متعلق به گذشته دانست. حکمی که شاید اگر دموکریتوس بر آن آگاه میشد، بابت رد کردن دعوت داریوش، دریغ میخورد.