نیستی
از ویکی زروان
هستی ـ نیستی
===بود ـ نمود، حضور ـ غیاب، مهروند ـ پدیدار، زمان ـ مکان===
اصل ناشناختنی بودن هستی: هستى، هستنده اى است که به برداشتها، تصورها، شناختها، باورها یا رویاهاى من تحویل پذیر نیست. این هستى، من و تمام پدیدارهای پیرامون من را در بر مى گیرد و به دلیل فراگیرىِ مطلق اش، شناختنى، تعین پذیر و قابل فهم نیست. پیشفرضِ حضور هستى، مبناى تمام چارچوبهاى شناختى و مدلهاى نظرىِ جدی است.
- بداهت هستی: امکان شناسایى بى واسطه ى خودِ هستى وجود دارد. میل به تثبیت تصویری ذهنی از هستی به قطعی پنداشتن گزاره هایی در مورد آن منتهی میشود. مبنای این پیشداشت آن است که میتوان در مورد هستی به حقایقی تردیدناپذیر دست یافت و این شناسایی را میتوان در قالب زبان صورتبندی و به دیگران منتقل کرد. بنابراین هستی همچون امری بدیهی و معلوم فهم میشود.
- تله ی پیتْريامَت: تجربه و بازنمایى جنبه اى محدود از پویایى هستى با درک و فهم کلیت آن اشتباه گرفته مىشود.
- راهبرد چیستا: داشتنِ جسارتى که به گفتنِ «نمى دانم» و «نمى توانم بشناسم» منتهى مى شود. پذیرش این که همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند، و کلیت همه چیز را حتی همگان هم ندانند.
- Z هستى یعنى چه؟ اینکه چیزى هست به طور دقیق در ذهنتان چگونه فهمیده مىشود؟ نیستی را چطور میتوان فهمید؟ «هست» با «است» چه تفاوتی دارد؟ ما معمولاً استن را درک میکنیم یا هستن
را؟ چه چیزهایى در مورد هستى مىدانید که در واقع دانستنشان ممکن نیست؟ چه بخشى از دانسته ها و پیشفرضهاى ما در مورد کلیت هستى محصول خطاى پیتریامنت است؟
- O یک هستنده (یک پدیدار، یک چیز، یک رخداد) را بشناسید بی آنکه به پیشداشتهای نادرست درمورد کلیت هستی مجال دخالت بدهید. کار را با شناسایی سردستی آن هستنده و بعد کاستن و کندنِ عناصر توهم آمیز و خطاآلود از آن شروع کنید.