پرسهزنیِ مردمشناسانه
«و از بلخ تا به ری سه صد و ۵۰ فرسنگ حساب کردم. و گویند از ری تا ساوه ۳۰ فرسنگ است و از ساوه به همادان، ۳۰ فرسنگ و از ری به سپاهان، ۵۰ فرسنگ و به آمل، ۳۰ فرسنگ. و میان ری و آمل کوه دماوند است مانند گنبدی که آن را لواسان گویند و گویند بر سر چاهی است که نوشادر از آن جا حاصل میشود. و گویند که کبرین نیز. مردم پوست گاو ببرند و پر نوشادر کنند و از سر کوه بغلطانند که به راه نتوان فرود آوردن.»
سفرنامهی ناصر خسرو قبادیانی بلخی
دربارهی اینکه نخستین سفرنامهی پارسی را چه کسی نوشت، چیزی نمیدانیم، ولی این را میدانیم که بیشک پیش از ناصر خسرو نیز این رسمِ سفرنامهنویسی رواجی داشته و او متن خویش را در سرمشقی جاافتاده و سبک ادبی پختهای نوشته که برای مخاطبانش آشنا بوده است. از این موضوع هم خبر داریم که ایرانیان از دیرباز اهل سفر بودهاند و گردش، و دستاوردهای خود را ثبت میکردهاند. از سرودهای مانوی و بودایی در ایران غربی و شرقی گرفته، تا سفرنامههای مینوییای مانند ارداویرافنامه و سیرالعباد الیالمعاد، همه جا با مفهوم سفر روبرو هستیم و درآمیختن سیر آفاق و سیر انفس، چراکه «بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی».
در تمدنهای بزرگ جهان پیشامدرن، جای دیگری را نمیشناسیم که سفرکردن به این شکل در بطن فرهنگ تنیده شده باشد. در ایرانزمین از دیرباز باورهای دینی با کلیدواژههایی وابسته به راه و جاده و سفر رمزگذاری میشده است. از رَیثیم [۱] (mIqiar :raiqim ) و پَتو [۲] (Oqap : paqô۲) در گاهانِ زرتشت گرفته تا صراط مستقیم و بعدتر شریعت و طریقت، عبور از مسیر اخلاق و دین، همواره با کلیدواژههای مربوط به راه و سفر و انتقال از جایی به جایی رمزگذاری شده است. این الگوی بزرگداشت سفر و حرکت در مکان را در تمدن یکجانشین و کشاورز چین مگر در بافتی حماسی نمیبینیم، و در زمینهی اروپای قرون وسطایی هم سفر تنها معنای زیارتی یا جنگی دارد که معمولا به شکل گروهی انجام میپذیرد.
نتیجه آنکه تمدن ایرانی به خاطر آنکه سفر را امری عام و همگانی، کلیدی و تعیینکننده، فردی و شخصی و دینی و اخلاقی میداند، در میان سایر تمدنهای دنیای پیشامدرن یگانه و شاخص است. البته دلیل آن هم بازرگانبودن ایرانیان است و موقعیت جغرافیایی میانی خونیرَثِ زیبا که در میانهی ۶ سرزمین اساطیری دیگر قرار گرفته و راهها را به شاهرگهای انتقال کالا و معنا تبدیل میکرده است. از این روست که مردمان در شهرهایی گیتیانه به نامهای ری و حران میزیستهاند که نامشان به معنای راه است و برای عبور از گیتی به مینو به پلی (صراط یا چینوت) نیاز داشتهاند و این همه در بافت سفرکردن است که معنا مییابد.
در دوران مدرن، به خصوص در چارچوب نگاه و سلیقهی رمانتیکی که در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی رواج داشت، سفرکردن هم در زمینهی فرهنگ اروپایی بازتعریف شد. بزرگداشت طبیعت و زیباییهای آن نزد رمانتیکها، در پیوند با مفهوم نوپای ملیتِ سرزمینی و هویتِ وابسته به وطن که با حسی نوستالژیک تجربهاش میکردند، سفرکردن به مناطق دورافتاده را به کاری مهم و سرنوشتساز برکشید. بعد از آن، یعنی به تازگی و در کمتر از دو قرن گذشته، غربیان سفرکردن را کاری مستقل از زیارت یا جنگ های صلیبی دانستنه و آن را برای پرورش ذهن و تن ضروری شمردند. به این ترتیب بود که کارکردهایی مانند عبور از شهری به شهری یا سفر از جایی به جایی، بازتعریف شد و کوهنوردی به ورزشی و سفرنامه به سبکی ادبی تبدیل شد.
در ابتدای دوران مشروطه، این توجه به سفر و سیروسلوک آفاقی به ایرانزمین نیز منتقل شد و با بستر غنی و پیچیدهی فرهنگ بومی دربارهی سفر درآمیخت. وجود این پیشینه و بستر، به معنای آن بود که منشهای وامگیریشده از غرب به سرعت پذیرفته میشدند و در شبکهای از دلالتها و معانیِ از پیش موجود جایگیر میگشتند. از این رو بود که در ایران ادبیاتِ مدرنِ مربوط به سفر چنین سریع رونق گرفت و ورزشهایی مثل کوهنوردی و دوچرخهسواری و ایرانگردی یا جهانگردی با این شتاب فراگیر شد.
در دوران مدرن، ادبیاتِ مربوط به این تحول، بسیار زود تکامل یافت. سفرنامههایی که ایرانیان در میانهی دوران قاجار نوشتهاند، هنوز در فضایی مدرن تدوین نشده، اما با فرهنگ اروپایی یا پیامدهای آن (مثلا در هند و عثمانی) تماس یافته و به این ترتیب با بافت سنتی این متون، گسستی یافته است. یکی از نخستین شاعران عصر مشروطه، که بزرگترین شاعر معاصر هم هست، در ضمن همان کسی است که نخستین شعرها را دربارهی کوهنوردی در درکه از خود به جا گذاشته است و قصیدهای هم دربارهی کوهنوردی در مسیر قلهی دماوند سروده است. بهار در سال ۱۳۰۵ چنین میسراید:[۳]
شد گرم هوا، شد تفته زمین زاین بیش به شهر، ماندن نتوان
امسال مراست، رای درکه کآنجا ز فضول خالیست مکان
با چند رفیق همراز و شفیق هم نادرهسنج، هم قاعدهدان
طی شد مه تیر، شد نامیه پیر لیکن درکه است سرسبز و جوان
جایی است نزه، باغی است فره کوهی است بلند آبی است روان
شعر دیگر بهار به کوهپیمایی در مسیر دماوند اشاره دارد که به سال ۱۳۰۷ سروده شده است: [۴]
بامدادان در هوای گرم ری بوی لطف نوبهار آید همی
قلهی البرز در چشمان من چون یکی زیبا نگار آید همی
…راست گویی سوی دشت از کوهسار لشکری نیزهگذار آید همی
خیل در خیل و درفش اندر درفش این پیاده وآن سوار آید همی
کوشکها هر جای محصور از درخت چون حصاری استوار آید همی
در این معنی بهار، نخستین کوهنورد شاعر ایرانِ مدرن است و دلباختگی او به کوه البرز و دماوندیههای زیبایی که سروده نیز از همین جا نشان داده میشود و بنابراین قصیدهی دلکش «ای دیو سپیدپای در بند/ ای گنبد گیتی ای دماوند» را باید دستاورد چنین شیوهای از سفرهای کوتاه در اطراف شهرها دانست.
در همین سالها در نامههای نیمایوشیج هم نشانههایی از گردش در طبیعت را میبینیم. نیما در نامهای که به تاریخ ۱۴/۶/۱۳۰۵ برای رسام ارژنگی نوشته، در حین توصیف گذران عمرش در دهِ یوش، مینویسد:
«هوا خیلی سرد است به طوری که گاهی در آفتاب به آتش محتاج میشویم. هفتهای یکی دو روز استراحت میکنم. باقی اوقات عمرم به گردش در کوهها میگذرد. اغلب که راه نزدیک است، عالیه هم با من همراه است. وقتی که خسته میشوم قدری میخوابم. بعد از خواب در کنار این رودخانه، روی تختهسنگها یا روی تنهی بریدهی این درخت جنگلی نشسته آواز میخوانم.»
آنچه که این توصیفهای ابتدای قرن چهاردهم خورشیدی را از سفرنامهها و سرودههای کلاسیکِ برآمده از سفر (مانند قصیدهی ایوان مدائن) جدا میکند، درونکاوانه بودنِ لحن راوی و توجه ایشان به طبیعت است، در مقام امری جدا و کندهشده از تمدن و شهرنشینی و این شکل از تقابل طبیعت و شهر از رمانتیکها برخاسته است و با این دلالت، پیشینهای در فرهنگ ایرانی ندارد. اما آنچه که در برخی از این متون دیده میشود و با دقت نظر ناصرخسرو در توصیف مناظر سفرش همسان است، نگاه مردمشناسانه و کنجکاوی علمی است. این همان است که ناصر خسرو را نیز به اندازهگیری درازا و پهنای شهرها و توصیف آیینها و مردمان وا میداشت و در دوران جدید هم آثار مردمشناسانه و دقیقی را رقم زد که در سالهای اخیر، توسعه و رونقی بیشتر نیز یافتهاند.
در میان نویسندگانی که در دوران مدرن از درون بافتی مردمشناسانه و علمی در این زمینه قلم زدند، شاخصترین شخصیت، دکتر «منوچهر ستوده» است که کمابیش همزمان با بهار، گردش در کوههای اطراف تهران را آغاز کرد و در نهایت آن را به یکی از پردامنهترین برنامههای سفر-پژوهش بدل کرد. دکتر ستوده بیش از ۲۲ سال به طور منظم سراسر رشتهکوه البرز را زیر پا گذاشت و تمام دادههای زبانشناختی، جغرافیایی و تاریخی مربوط به این منطقه را ثبت کرد و در نهایت آن را در کتاب عظیم «از آستارا تا استرآباد» منتشر کرد که ۱۱ جلد بزرگ را در بر میگیرد و امروز مهمترین مرجع برای شناخت این منطقه محسوب میشود.
برای کسانی از همنسلان ما که به جهانگردی و ایرانگردی دلبستهاند، آشنایی با پیشینهی فرهنگی که در این زمینه تولید شده، ضرورت دارد. درک اینکه در سه چهار نسل گذشته چه شخصیتهای بزرگی در چه مسیرهایی آمدوشد میکردهاند و چه دستاوردهایی را از جنس گزارش علمی و شعر و سفرنامه از خود به جا گذاشتهاند، از آن رو اهمیت دارد که سرمشقی جاافتاده و نیرومند را به نسل جوان منتقل میکند و انتظارِ ایشان را از خویشتن بالاتر میبرد و در عین حال، ارتباطی مهم و اتصالی حیاتی را میان ایشان و جهانگردان و مسافرانِ نسلهای پیشین برقرار میکند، بیش از هزار سال است خانهای را در ایرانزمین ترک میکردهاند، و بعد از سفری، با اندوختهای از جنس معنا بار دیگر بدان بازمیگشتهاند…
[۱] هات ۵۰، بند ۶.
[۲] هات ۴۳، بند ۳.
[۳] بهار، ۱۳۸۷: ۳۳۳-۳۳۶.
[۴] بهار، ۱۳۸۷: ۳۵۵-۳۵۷.
شروین وکیلی
فروردین ۱۳۹۲