دو جلوه از یک حس: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | مهر را | + | مهر را می توان به شیوه های گوناگون تعریف کرد. مانند همه ی برچسب هایی که عواطف و هیجانها را رمزگذاری می کنند، درباره ی مهر هم با خوشه ای از عواطف و هیجانهای نزدیک به هم سر و کار داریم که اغلب در جزئیات با هم تفاوت می کنند و با این حال به شبکه ای در هم تنیده از حالتهای کیفی نزدیک به هم تعلق دارند. در کل، مهر عاطفه ایست که موضوعش [[دیگری]] است، و حضور دیگری را همچون منبع [[قلبم]] قلمداد میکند و با میل به افزودن بر قلبم دیگری مشخص میشود. یعنی در حالت پایه، وقتی دیگری در مرکز توجه واقع میشود، حضورش مایه ی سرزندگی و امری لذتبخش، نیروبخش، معنادار دانسته میشود، و کوششی برای افزودن بر [[قدرت]] و [[لذت]] و [[بقا]] و [[معنا]] ی وی انجام میگیرد، با مهر سر و کار داریم. بنابراین یک [[جفت متضاد معنایی]] ('''[[جم]]''') مهم درباره ی مهر، محور [[من –دیگری]] است، و جفت دیگر [[لذت-رنج]] است که میتواند به سایر غایتهای طبیعی سیستمهای انسانی نیز تعمیم یابد و افزایش یا کاهش قلبم را نتیجه دهد. در نهایت این دو جم با دوقطبی [[حضور -غیاب]] دیگری پیوند میخورند و این همان است که در ادبیات پارسی |
با کلمات وصال - فراق رمزگذاری شده است. | با کلمات وصال - فراق رمزگذاری شده است. | ||
سطر ۲۸: | سطر ۲۸: | ||
عشق در ادبیات و فلسفه و جامعه شناسی معمولا همتا و مترادف مهر قلمداد میشود، و در بسیاری از موارد آنچه که اندیشمندان موضوع اصلی بحث شان قرار میدهند، عشق است و نه مهر. از «عشق» در | عشق در ادبیات و فلسفه و جامعه شناسی معمولا همتا و مترادف مهر قلمداد میشود، و در بسیاری از موارد آنچه که اندیشمندان موضوع اصلی بحث شان قرار میدهند، عشق است و نه مهر. از «عشق» در | ||
[[مهمانی افلاطون]] تا «شور» در آثار رواقیان از آنجا تا شیفتگی و دلباختگی در متن شوپنهاور و نیچه و فروید، چنین می نماید که موضوع اصلی بحث عشق است و نه مهر. در حالی که چنین مینماید که عشق مشتقی بیمار از مهر باشد، و نه امری خودبسنده و قائم به ذات. | [[مهمانی افلاطون]] تا «شور» در آثار رواقیان از آنجا تا شیفتگی و دلباختگی در متن شوپنهاور و نیچه و فروید، چنین می نماید که موضوع اصلی بحث عشق است و نه مهر. در حالی که چنین مینماید که عشق مشتقی بیمار از مهر باشد، و نه امری خودبسنده و قائم به ذات. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | :::'''خلاصه''' | ||
+ | در این نوشتار بحث اصلی من همین است، که: | ||
+ | *'''عشق در این معنای مرسوم کلمه – که منفی، مبهم و پر ایراد هم هست- مشتقی ست فروپایه و بیمارگونه''' و اختلالیست پردامنه و پیچیده در روندی بنیادین و خودبنیاد، که مهر باشد. | ||
+ | *آن دستاورد تکاملی که به مثابه غایتی اخلاقی بازی های برنده-برنده را سامان می دهد و همچون سرچشمه ای برای زایش معنا و زیبایی نقش ایفا میکند، مهر است. | ||
+ | *در مقابل عشق حالتی فرسوده و فرساینده، رنج آور و رنجور و ناراست و کژدیسه از آن است، که مانند عشقه ای انگلی بر تنه ی درخت مهر می روید و آن را دگرگون می سازد و ویران می کند. | ||
+ | *عشق، به ویژه در جریان گذار مهر از سطح خصوصی به عمومی زاده میشود، و می توان آن را اختلالی دانست که از تاثیر هنجارها و قواعد نهادی بر روندی روانشناختی برمی خیزد. |
نسخهٔ ۱۰ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۲۶
مهر را می توان به شیوه های گوناگون تعریف کرد. مانند همه ی برچسب هایی که عواطف و هیجانها را رمزگذاری می کنند، درباره ی مهر هم با خوشه ای از عواطف و هیجانهای نزدیک به هم سر و کار داریم که اغلب در جزئیات با هم تفاوت می کنند و با این حال به شبکه ای در هم تنیده از حالتهای کیفی نزدیک به هم تعلق دارند. در کل، مهر عاطفه ایست که موضوعش دیگری است، و حضور دیگری را همچون منبع قلبم قلمداد میکند و با میل به افزودن بر قلبم دیگری مشخص میشود. یعنی در حالت پایه، وقتی دیگری در مرکز توجه واقع میشود، حضورش مایه ی سرزندگی و امری لذتبخش، نیروبخش، معنادار دانسته میشود، و کوششی برای افزودن بر قدرت و لذت و بقا و معنا ی وی انجام میگیرد، با مهر سر و کار داریم. بنابراین یک جفت متضاد معنایی (جم) مهم درباره ی مهر، محور من –دیگری است، و جفت دیگر لذت-رنج است که میتواند به سایر غایتهای طبیعی سیستمهای انسانی نیز تعمیم یابد و افزایش یا کاهش قلبم را نتیجه دهد. در نهایت این دو جم با دوقطبی حضور -غیاب دیگری پیوند میخورند و این همان است که در ادبیات پارسی با کلمات وصال - فراق رمزگذاری شده است.
مهر ممکن است جنسی باشد، یا غیرجنسی. شکل پایهی غیرجنسی اش را در میان والد و فرزند و همچنین در میان دوستان همجنس می بینیم، و شکل جنسی اش در شکل طبیعی و هنجارین بین زن و مرد جاری میشود. مهر غیرجنسی و جنسی ممکن است به هم تبدیل شوند، و این روندی است که تقریبا همیشه در بافت ارتباط زن و مردی بالغ تحقق می یابد. مهر والد و فرزند جز در مواقع بیمارگونه هرگز جنسی نمی شود
و پیوند دوستی افراد همجنس هم در حالت عادی (گذشته از ۳-5 ٪جمعیت که به دالیلی ژنتیکی-عصبشناختی همجنسگرا هستند) ماهیتی جنسی پیدا نمیکند. مهر جنسی تقریبا همیشه در خلوت رخ میدهد و «دونفره» و غیرنهادی است. در حالی که مهر غیرجنسی تقریبا همیشه در درون نهادهای اجتماعی رخ می دهد و ماهیتی شبکه ای و «سه نفره» دارد و مربوط به فضای عمومی است.
گذشته از تقسیم بندی مهر به دو شکل جنسی و غیرجنسی، آن را بر اساس جایگاهش در سلسله مراتب پیچیدگی نیز میتوان رده بندی کرد. چنان که گفتیم مهر ممکن است در خلوتِ دونفره باقی بماند یا به مرتبه ی نهادی و بافتی سه نفره تعمیم یابد. هنگامی که مهر تنها در میان من و دیگری جاری است، همچنان رخدادی روانشناختی محسوب میشود، چون نهاد سیستمی انسانی است که دست کم سه نفر یا بیشتر را در بر بگیرد و ارتباط دو نفره در لبه ی نهاد جای می گیرد، و نه در اندرونش. به محض این که این ارتباط از
خلوت به جلوت گذر کرد و از امری خصوصی و پشت پرده به رخدادی عیان و اجتماعی ارتقا یافت، ماهیتی دیگرگون پیدا می کند و مشمول قواعد و هنجارهای نهادی میشود. امری که تا پیش از آن، تا وقتی که در خلوت جای داشت، نسبت به آن مصون و از دایره ی دستاندازی اش خارج بود.
به این ترتیب جدای از دو شکلِ پایه ی به کلی متفاوت جنسی و غیرجنسی مهر، دو سطحِ خصوصی و عمومی و دو بروز روانشناختی و جامعه شناختیِ آن را هم داریم. هردوی این سطوح میتوانند هریک از دو شکل مهر جنسی یا غیرجنسی را در خود جای دهند. ارتباط نزدیکتر پدر یا مادری با یکی از فرزندانش، که چشم برادران و خواهران پنهان نگه داشته میشود، یا ارتباط صمیمانه ی دو دوست یا همکار که در فضاهای رسمی بروزی نمایان ندارد، نمودهایی از مهر غیرجنسی دونفره هستند که در سطح روانشناختی مستقر شده اند.
همین ارتباطها اگر اعلام شوند و در بافتی از روابط مشابه جای گیرند، اجتماعی میشوند. وقتی پدر یا مادری با بسامدی متفاوت در جمع خانوادگی از یکی از فرزندانش تعریف کند و او را محبوب خود بداند، یا زمانی که دوستی دو نفر در تار و پود دوستی های گروهی از همکاران یا همسالان جای گیرد، آن رابطه ی مهرآمیز غیرجنسی دو نفره از لایه ی خصوصی به عمومی نقل مکان میکند و «سه نفره» می شود.
به همین ترتیب درباره ی مهر جنسی نیز چنین حالتی ممکن است، و به خاطر تابو بودن ارتباط جنسی، با فشار و شدت بیشتری هم رمزگذاری میشود. رسوایی برخاسته از ارتباط «نامشروع» یک زن و مرد، در کنار اجرای مراسم خواستگاری و نامزدی و ازدواج دو شیوهی غیرداوطلبانه یا داوطلبانه از فرا افکنده شدنِ مهر جنسی از ساحت خصوصی به پهنه ی عمومی هستند. مهر جنسی چون در زمینهی تاریخی اش اغلب به زایش کودک می انجامیده، زیر فشار سهمگین نهادهای هنجارساز قرار دارد تا هرچه زودتر روشن و شفاف و عمومی گردد و رسمیت پیدا کند و در نتیجه به مرزبندی لذت جنسی، حصر منابع لازم برای پرورش کودک، و یا کیفری بابت نقض این مرزبندیها منتهی می شود.
به این ترتیب آشکار است که وقتی درباره ی مهر سخن میگوییم، از دو شکلِ متمایز از یک پدیده سخن میگوییم که میتواند جنسی یا غیرجنسی باشد، و در دو سطحِ روانشناختی یا جامعهشناختی بروزهایی به کلی متفاوت پیدا کند. با این حال همه ی آنچه که در این دو شکل و این دو لایه رخ میدهد، مهر است و در تعریفی که به دست دادیم، میگنجد.
در کنار مهر و موازی و همزاد و تا حدودی رقیب با آن، حالتی دیگر داریم که اغلب با مهر اشتباه گرفته میشود. آن را در این نوشتار برای ساده شدن بحث «عشق» خواهم نامید. چرا که در تبارنامه ی این واژه هم آن را به گیاه عشقه تشبیه کرده اند و بر خوی انگلی و تاثیر زیانبار و ویرانگرش تاکید کردهاند. عشق خاستگاهی همچون مهر دارد و در بسیاری از جنبه ها به آن شبیه است. اما در چند گرانیگاه مهم ضد آن محسوب میشود. مهمتر از همه آن که بر خلاف مهر، عشق تا حدودی با کین و نفرت درآمیخته است، و بر ضد مهر، اغلب با بازیهای برنده-بازنده یا بازنده-برنده یا بازنده-بازنده همراه میشود.
عشق در ادبیات و فلسفه و جامعه شناسی معمولا همتا و مترادف مهر قلمداد میشود، و در بسیاری از موارد آنچه که اندیشمندان موضوع اصلی بحث شان قرار میدهند، عشق است و نه مهر. از «عشق» در
مهمانی افلاطون تا «شور» در آثار رواقیان از آنجا تا شیفتگی و دلباختگی در متن شوپنهاور و نیچه و فروید، چنین می نماید که موضوع اصلی بحث عشق است و نه مهر. در حالی که چنین مینماید که عشق مشتقی بیمار از مهر باشد، و نه امری خودبسنده و قائم به ذات.
- خلاصه
در این نوشتار بحث اصلی من همین است، که:
- عشق در این معنای مرسوم کلمه – که منفی، مبهم و پر ایراد هم هست- مشتقی ست فروپایه و بیمارگونه و اختلالیست پردامنه و پیچیده در روندی بنیادین و خودبنیاد، که مهر باشد.
- آن دستاورد تکاملی که به مثابه غایتی اخلاقی بازی های برنده-برنده را سامان می دهد و همچون سرچشمه ای برای زایش معنا و زیبایی نقش ایفا میکند، مهر است.
- در مقابل عشق حالتی فرسوده و فرساینده، رنج آور و رنجور و ناراست و کژدیسه از آن است، که مانند عشقه ای انگلی بر تنه ی درخت مهر می روید و آن را دگرگون می سازد و ویران می کند.
- عشق، به ویژه در جریان گذار مهر از سطح خصوصی به عمومی زاده میشود، و می توان آن را اختلالی دانست که از تاثیر هنجارها و قواعد نهادی بر روندی روانشناختی برمی خیزد.