کل -جزء: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
(تمرین)
سطر ۱: سطر ۱:
[[عنصر ـ رابطه]] ، [[سیستم ـ محیط]] ، [[سامان ـ آشوب]] ، [[مرز ـ افق]]
+
'''کلیدواژه‌های خویشاوند (مفهومی):'''
 +
[[عنصر ـ رابطه]]  
 +
<br />
 +
[[سیستم ـ محیط]]
 +
<br />
 +
[[سامان ـ آشوب]]
 +
<br />
 +
[[مرز ـ افق]]
 +
 
 +
 
  
 
==='''اصل کل''':===  
 
==='''اصل کل''':===  
:[[هستی]] کلیتی یکپارچه و یگانه است که توسط [[ذهن]] ما به زیرواحدها و اجزای تفکیک پذیر و متمایز تقسیم می شود. مرزبندی هایی که زیرواحدهای کل هستی را از هم جدا می کنند، آفریده هایی ذهنی هستند که از نیازهای عملیاتی شناسنده سرچشمه می گیرند، نه سرشت ذاتی هستی. شبکه ی [[چیز]]ها و [[رخداد]] هایی که در نظمی سراسری از این دست می گنجند، یک کل دانسته می شوند و [[زیرسیستم]] های  
+
* [[هستی]] کلیتی یکپارچه و یگانه است که توسط [[ذهن]] ما به زیرواحدها و اجزای تفکیک پذیر و متمایز تقسیم می شود.  
تفکیک پذیر و خُردِ ملموسِ گنجیده در آن همچون جزء فهمیده می شوند.
+
* مرزبندی هایی که زیرواحدهای کل هستی را از هم جدا می کنند، آفریده هایی ذهنی هستند که از نیازهای عملیاتی شناسنده سرچشمه می گیرند، نه سرشت ذاتی هستی.  
 +
* شبکه ی [[چیز]]ها و [[رخداد]] هایی که در نظمی سراسری از این دست می گنجند، یک کل دانسته می شوند و [[زیرسیستم]] های  
 +
* تفکیک پذیر و خُردِ ملموسِ گنجیده در آن همچون جزء فهمیده می شوند.
  
 
   
 
   
 +
 
==='''[[جزءانگاری]]''':===  
 
==='''[[جزءانگاری]]''':===  
:واقعی فرض کردن مرزبندی های بازتابانده شده بر کل، و پذیرش این تلقی که کل چیزی جز حاصل جمع اجزایش نیست. فرضِ این که کوچکترین جزءِ هر هستنده، واقعی ترین و اصیل ترین سطح از توصیفِ آن است.
+
* واقعی فرض کردن مرزبندی های بازتابانده شده بر کل، و پذیرش این تلقی که '''کل چیزی جز حاصل جمع اجزایش نیست'''.  
 +
* فرضِ این که کوچکترین جزءِ هر هستنده، واقعی ترین و اصیل ترین سطح از توصیفِ آن است.
  
==='''[[تله]] ی بندو''':===  
+
 
:برابر است با [[تحویلگرایی]] در روش شناسی علمی جدید، یعنی نادیده انگاشتنِ روابط به سودای دستیابی به توصیفی دقیق از عناصر. فرو کاستنِ نظمهای برآمده از کلیت سیستمها، به اجزا و عناصر تشکیل دهنده ی آن. کوچکترین ذره ی برسازنده ی [[سیستم]] را واقعی ترین بخشِ آن پنداشتن.  
+
 
 +
==='''[[تله]] ی [[بندو]]''':===  
 +
* برابر است با [[تحویلگرایی]] در روش شناسی علمی جدید، یعنی نادیده انگاشتنِ روابط به سودای دستیابی به توصیفی دقیق از عناصر.  
 +
* فرو کاستنِ نظمهای برآمده از کلیت سیستمها، به اجزا و عناصر تشکیل دهنده ی آن.  
 +
* کوچکترین ذره ی برسازنده ی [[سیستم]] را واقعی ترین بخشِ آن پنداشتن.
 +
  
  
 
==='''[[راهبرد]] [[جاماسپ]]''':===  
 
==='''[[راهبرد]] [[جاماسپ]]''':===  
:همان رویکرد سیستمی است، یعنی ترکیب کردن اهمیت [[عنصر]] و روابطه. تأکید بر اینکه سیستمها از مجموع های از عناصر و روابط تشکیل یافته اند که هیچیک بدون دیگری معنا ندارند. تحلیل روندهایی که نظمهای کلان را بر اساس روابط هم افزایانه ی میان اجزای سطح خردتر پدید میآورد. اندیشیدن به ویژگیهای تحویل ناپذیر و غیرقابل چشم پوشیِ کل، بدون نادیده انگاشتن زیرساختهای آنها در اجزا.
+
* همان رویکرد سیستمی است، یعنی ترکیب کردن اهمیت [[عنصر]] و روابطه.  
 +
* تأکید بر اینکه سیستم ها از مجموع های از عناصر و روابط تشکیل یافته اند که هیچیک بدون دیگری معنا ندارند.  
 +
* تحلیل روندهایی که نظمهای کلان را بر اساس روابط [[هم‌افزایی|هم افزایانه]] ی میان اجزای سطح خردتر پدید میآورد.  
 +
* اندیشیدن به ویژگی های تحویل ناپذیر و غیرقابل چشم پوشیِ کل، بدون نادیده انگاشتن زیرساخت های آنها در اجزا.
  
  

نسخهٔ ‏۶ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۱۱

کلیدواژه‌های خویشاوند (مفهومی): عنصر ـ رابطه
سیستم ـ محیط
سامان ـ آشوب
مرز ـ افق


اصل کل:

  • هستی کلیتی یکپارچه و یگانه است که توسط ذهن ما به زیرواحدها و اجزای تفکیک پذیر و متمایز تقسیم می شود.
  • مرزبندی هایی که زیرواحدهای کل هستی را از هم جدا می کنند، آفریده هایی ذهنی هستند که از نیازهای عملیاتی شناسنده سرچشمه می گیرند، نه سرشت ذاتی هستی.
  • شبکه ی چیزها و رخداد هایی که در نظمی سراسری از این دست می گنجند، یک کل دانسته می شوند و زیرسیستم های
  • تفکیک پذیر و خُردِ ملموسِ گنجیده در آن همچون جزء فهمیده می شوند.


جزءانگاری:

  • واقعی فرض کردن مرزبندی های بازتابانده شده بر کل، و پذیرش این تلقی که کل چیزی جز حاصل جمع اجزایش نیست.
  • فرضِ این که کوچکترین جزءِ هر هستنده، واقعی ترین و اصیل ترین سطح از توصیفِ آن است.


تله ی بندو:

  • برابر است با تحویلگرایی در روش شناسی علمی جدید، یعنی نادیده انگاشتنِ روابط به سودای دستیابی به توصیفی دقیق از عناصر.
  • فرو کاستنِ نظمهای برآمده از کلیت سیستمها، به اجزا و عناصر تشکیل دهنده ی آن.
  • کوچکترین ذره ی برسازنده ی سیستم را واقعی ترین بخشِ آن پنداشتن.


راهبرد جاماسپ:

  • همان رویکرد سیستمی است، یعنی ترکیب کردن اهمیت عنصر و روابطه.
  • تأکید بر اینکه سیستم ها از مجموع های از عناصر و روابط تشکیل یافته اند که هیچیک بدون دیگری معنا ندارند.
  • تحلیل روندهایی که نظمهای کلان را بر اساس روابط هم افزایانه ی میان اجزای سطح خردتر پدید میآورد.
  • اندیشیدن به ویژگی های تحویل ناپذیر و غیرقابل چشم پوشیِ کل، بدون نادیده انگاشتن زیرساخت های آنها در اجزا.


پرسش

چرا رویکرد سیستمی این قدر دیر در تاریخ علم رواج یافته است؟
چرا تحویلگرایی چنین رایج و ریشه دار است؟
آیا میتوان بر مبنای نگاهی سیستمی فن آوری تولید کرد؟ بر مبنای تحویلگرایی چطور؟
چرا فنآوری تحویلگرایانه چنین رایج و کارآمد است؟


تمرین

روش تحویلگرا را به عنوان راهبردی موضعی و محلی در زمینهای کل گرا از نگاه سیستمی به کار بگیرید.
12.JPG